یادداشت: این روایت، نامهی یک آموزگار به دانشآموزاناش و پاسخ یکی از دانشآموزان به اوست. این نامهها را نهال نادری، آموزگاری در افغانستان به رسانهی رخشانه فرستاده است. نامهنگاری که حکایت روزهای سخت زندگی دختران را زیر سایهی حاکمیت طالبان بازگو میکند.
دانش آموزان عزیزم!
میدانم من و شما داریم درد مشترکی را با هم تجربه میکنیم. هردو همسرنوشتانی هستیم که گروه جهل و نادانی از یک حق اولیه ما را محروم ساخته است. این نامه را بخاطر شرایط کنونی و وضع محدودیتهای تازه برایتان نوشتهام.
عزیزانم!
واضح است کسانی که در تاریکی بزرگ شده باشند از روشنایی میترسند. فقط کسانی که لیاقت شنیدن صدای دلنواز محبت مادر و خواهر را ندارند، می توانند صدای زن را «عورت» بشمارند. میخواهید نظر مرا بدانید؟ میدانید چه حسی دارم وقتی که در کلاس درس صدای شما را میشنوم؟ صادقانه بگویم، صدای شما زیباترین صدایی است که غم ، ناامیدی و ترس را با خود به یغما میبرد. با صدای شما امید و روشنایی جای غم و ناامیدی را میگیرد. میدانید معلمی حس قشنگی است. ایستادن پیش روی چهرههای معروف آیندهی افغانستان اوج افتخار من است. وقتی که صدای زیبایتان در گوشهایم طنینانداز میشود که میگویید میخواهید در آینده داکتر، مهندس، وکیل، وزیر، رییس جمهور، یا خلبان شوید؛ حس پرواز برایم دست میدهد.
دختران قشنگم!
من ایمان دارم به انرژی و نیروی شکستناپذیرتان، به سوگندی که با هم یاد کردیم. هیچ کسی و هیچ چیزی نمی تواند مانع پیشرفت ما شود، حتا طالبان. به عنوان آموزگار برایتان مینویسم که به شما میبالم. همانگونه که قول دادهایم، تنها راه گذر از این وضعیت، شجاعانه ادامه دادن است.
با احترام، نهال نادری
استاد عزیزم!
شاید این روزها درد میکشیم، روح ما زخمی است و یا نمیتوانیم به ابتداییترین حق خود دسترسی داشته باشیم؛ اما این دردها برای ما یادآوری میکند که زندهایم و تسلیم وضعیتی که طالبان به دنبالاش هستند، نشدیم. پس به ما ایمان داشته باشید. ما با دردها کنار می آییم؛ مثل همیشه با مقاومت و ثبات در کنار شما میایستیم. باورمند به این که هیچ نیرویی نمیتواند ما را شکست دهد.
استاد عزیزم!
این درد مثل هر درد دیگری گذشتنی است. شاید روح ما را زخمی کند؛ اما به آن به عنوان یادگاری از روزهای سخت که با ارادههای قوی آنها را پشت سر گذاشتیم، نگاه میکنیم.
حصارهای بلند ما را احاطه کرده است، نوری در این ظلمت نفوذ نمیکند، سکوت دردناک روح ما را می آزارد، این همه را درک کردهایم. اما نیرویی در درون ما اجازه نمیدهد زندگی در سایهها و حاشیهها را بپذیریم. دیگر در کتاب تاریخ افغانستان، ما حاشیه نخواهیم بود. اسامی ما با خط زرین نوشته خواهند شد. اما مقدم تر از آن اسم شما و همهی معلمان عزیزی که مشعل این انقلاب را فروزان نگهداشتهاند.
با خاطرات راه رفتن در دهلیزهای مکتب، گوش دادن به آوازهای دختران که در فضای مکتب میپیچید، دستهایی که برای پرسیدن سوال بلند میشدند، انگشتانی که با عشق قلم را در آغوش میگرفتند، هنوز زندگی میکنیم. قدرت کلام شیرین شما هنوز جلای روح ماست و این به ما امید میدهد که تسلیم ناپذیر بمانیم و باز قول میدهیم هیچ کسی مانع ما شده نمیتوند؛ حتا طالبان.
به امید دیدار
رزمنده