حضرت سالک
شاید این توصیف اغراق نباشد که در افغانستان زمان برای دختران از حرکت بازمانده است. امید، آرزو و آرمان میلیونها زن و دختر در حال نابودی کامل است. دخترانی را میبینیم که با دستان خالی و قلبهایی پر از آرزو، به دروازههای بستهی مکتبها چشم دوختهاند. آوای خندههای کودکان دختر دیگر در خیابانها شنیده نمیشود؛ چرا که صدای شادی آنها در سایهی سنگین محدودیتهای آموزشی طالبان خفه شده است. در انتهای این دهلیز تاریک نوری دیده نمیشود. همه انگار به تماشای آیندهی تاریک زنان افغانستان زل زده و سکوت کردهایم.
آیندهای مبهم پیش روی دخترانی است که حق تحصیل از آنان گرفته شده است؛ دخترانی که روزگاری با رویاهای بزرگ به سوی مکتب میشتافتند، اکنون در چهاردیواری خانه، به یاد ایامی میافتند که صنفها پر از شورِ زندگی بود. هر روز که میگذرد، با هر لحظهی این ممنوعیت، نه تنها آیندهی این دختران، بلکه آیندهی تمام افغانستان تیرهتر و تاریکتر میشود، زیرا بدیهی است که جامعهای که زنانش را از دانش محروم کند، خود را از پیشرفت و روشنی محروم کرده است.
این ممنوعیتها نه تنها یک چالش اجتماعی یا سیاسی، بلکه یک تراژدی انسانی است که به تدریج وجود دختران و زنان افغانستان را از درون تهی میکند. در دنیایی که هر کودک حق دارد رویا ببافد و به آیندهای روشن چشم بدوزد، دختران افغانستان در تاریکی بیپایانی اسیر شدهاند.
آیا میتوانیم احساس یأس و سرخوردگی دختران افغانستان را درک کنیم؟ پاسخ قطعا منفی است. زیرا سه سال گذشته نشان داده است که هم مردم افغانستان و هم جامعه، چشمبسته از کنار این تراژدی گذشته است. این دلیلاش چیست، بحث جداگانه و مثنوی هفتاد من است. اما آیا هنوز به پیامد این وضعیت به درستی فکر کردهایم؟
برای پاسخ به این پرسش نگاهی میاندازیم به نقدی از پرستو حکیم، فعال آموزش و پرورش. این فعال آموزش و پرورش میگوید، بسته ماندن مکاتب، دانشگاهها و نهادهای آموزشی بهروی دختران یک مسالهی کوچک و سطحی نیست. این ممنوعیتها، دسترسی زنان به دانش و مهارتهای ضروری را به شدت محدود کرده و مسیرهای پیشرفت فردی و اجتماعی آنان را مسدود میکند. این وضعیت زنان را مجبور میسازد که در یک قالب ثابت و بیانعطاف زندگی کنند، جایی که به مرور زمان، بر ایدههای مریض و منحطی که در جامعه تزریق میشود، وابسته شده و آنها را باور میکنند؛ چرا که دیگر فرصتی برای دسترسی به دیدگاههای متفاوت و تازه وجود ندارد. در نتیجه، زنانی که در چنین فضای محدود و مسمومی پرورش مییابند، باعث میشود تا نسل معترض، خشن و تبهکار در کشور رشد کنند.
به باور حکیم، امروز در این روزهای تاریک، یکی از بزرگترین بحرانها، سلب حق آموزش از زنان است. شاید این موضوع در گفتار و نوشتار ساده به نظر برسد؛ اما میتواند بحرانی عظیم و ویرانگر را رقم بزند. از این رو، نقش خانوادهها بینهایت حیاتی است. خانوادهها باید با فراهم کردن فرصتهای برابر آموزشی و اشتغال برای دختران و زنان، حمایت از حقوق محدود شدهی آنان، و ایجاد محیطهای مناسب برای تحصیل و کار، نقش مؤثری ایفا کنند.
از همین حالا هم میتوان پیامدهای این وضعیت را دید. طبق گزارشهای اخیر یونسکو، نزدیک به ۱.۴ میلیون دختر از دسترسی به آموزش متوسطه محروم شدهاند و در مجموع ۲.۵ میلیون دختر از حق تحصیل محروم هستند. این محدودیتها منجر به تشدید نابرابریهای اجتماعی و تقویت فرهنگ سنتی و مردسالارانه شده که تأثیرات آن در آیندهی نزدیک نیز مشاهده خواهد شد.
بانک جهانی هم از پیامدهای اقتصادی محرومیت زنان و دختران از آموزش هشدار داده و میگوید که اقتصاد افغانستان که پیش از این نیز دچار بحران بود، اکنون با کاهش شدید دسترسی زنان به آموزشهای فنی و حرفهای، با مشکلات بیشتری مواجه شده است.
براساس گزارش بانک جهانی، کاهش حضور زنان در بازار کار و عدم دسترسی به آموزش، باعث کاهش تولید ناخالص داخلی و افزایش فقر در جامعه شده است. این وضعیت نه تنها برای زنان بلکه برای کل جامعهی اقتصادی افغانستان مضر است.
بخش زنان سازمان ملل متحد هم گفته است که محدودیتهای آموزشی و اجتماعی بر سلامت روان دختران و زنان تأثیرات ویرانگری داشته است. طبق یک نظرسنجی انجامشده توسط بخش زنان سازمان ملل متحد یا (UN Women)، بیش از ۵۷ درصد زنان احساس ناامنی کرده و ۹۰ درصد از تأثیرگذاری خود بر تصمیمات خانوادگی محروم شدهاند. این وضعیت باعث افزایش اضطراب و افسردگی در میان زنان شده و به شکافهای عمیقتر در جامعه منجر شده است.
از سویی هم، سازمانهای بینالمللی از جمله یونسکو و سایر نهادهای مرتبط برای ارائهی آموزشهای غیررسمی و آنلاین به زنان و دختران در افغانستان تلاشهایی کردهاند. از جملهی این ابتکارات برنامههای رادیویی و تلویزیونی آموزشی با هدف پر کردن شکافهای ایجاد شده، همچنان در جریان است. با این حال، نیاز به حمایتهای بیشتر بینالمللی و تلاشهای هماهنگ برای بازگرداندن حقوق تحصیلی دختران همچنان وجود دارد.
سازمانهای بینالمللی نقش کلیدی در ایجاد فشار بر طالبان و حمایت از حقوق آموزشی زنان دارند. گزارشهای مختلف سازمان ملل تأکید دارند که جامعهی جهانی نباید محدودیتهای اعمالشده را به رسمیت بشناسد و باید از کمکهای مالی و دیپلماتیک به عنوان اهرمی برای تغییر سیاستهای طالبان استفاده کنند.
در نتیجه، ممنوعیت آموزش دختران در افغانستان، فاجعهای انسانی با پیامدهای عمیق و گسترده است. این محدودیتها، نهتنها آیندهی فردی دختران را به خطر انداخته، بلکه آیندهی کل جامعه را در تاریکی فرو برده است. جهل و تبعیض ناشی از این ممنوعیتها، باعث عقبگرد فرهنگی و اجتماعی شده و به تداوم نابرابریهای جنسیتی و اقتصادی منجر میشود. از سوی دیگر، این وضعیت میتواند به کاهش نوآوری، خلاقیت و پیشرفت جامعه بیانجامد.
با وجود این مشکلات، اقداماتی نظیر حمایت از آموزشهای غیررسمی، استفاده از برنامههای آموزشی آنلاین و ایجاد آگاهی عمومی میتواند راهگشا باشد. همچنین، فشارهای دیپلماتیک و حمایتهای بینالمللی میتواند نقش مؤثری در بازگرداندن حقوق آموزشی دختران و بهبود وضعیت عمومی ایفا کند. در نهایت، موفقیت در این عرصه نیازمند همبستگی جهانی و تلاش مستمر برای حفظ حقوق انسانی و ارتقاء شرایط اجتماعی است.