هانیه فروتن
«هم میزدند و هم با لحن زشت و خشن میگفتند، باز هم کورس میآیی، دیگه درس میخوانی؟ هیچ کس نبود به دادم برسد. آنقدر ترسیده بودم که هیچ دردی را احساس نمیکردم. دو روز گذشته بود که متوجه شدم بدنم چقدر درد دارد».
روایت لتوکوب بهاره ۱۴ ساله توسط طالبان در خیابان از زبان خودش است؛ اتفاقی که ۲۱ ثور امسال درمسیر خانه تا مرکز آموزشی برای بهاره رخ داده است.
خانواده بهاره ساکن منطقهی «سجادیه» در شهر مزار شریف است.
بهاره به رسانه رخشانه گفت است: «نزدیک کورس بودم که رنجر طالبان آمد پیش رویم ایستاد شد، از من پرسان کردند کجا میری؟ ترسیدم و گفتم کورس و بدون هیچ گپ دیگه با شلاق بهجانم افتادند».
بیشتر از یک هفته از این اتفاق تلخ و تحقیرآمیز برای بهاره گذشته است. او گفته، هنوز نتوانسته دوباره از هراس طالبان پا به بیرون از خانه بگذارد.
وقتی از طالبان حرف میزند، لرزش صدایش از آن طرف خط تلفن حس میشود. انگار ترس از آن اتفاق در وجودش تازگی دارد: «تا چشمم را می بندم، چهرههای نفرتانگیز طالبان را میبینم که لباسهای افغانی به تن داشتند، با آن موهای ژولیدهی دراز و اسلحه بدست طرفم میآیند».
طالبان در اولین اقدام مکتبهای دخترانه بالاتر از صنف ششم را بر روی دختران بستند. در مرحلههای بعدی تمامی مراکز آموزشی را هم بر روی دختران بستند.
تا کنون آموزشهای آنلاین و زیرزمینی تنها راه دور زدن دختران از این بنبست طالبان بوده است. اما ظاهرا به قول بهاره، مانع بزرگی بهنام «طالبان در همه جا هستند».
بهاره دانشآموز یکی از مراکز پنهان آموزشی در بلخ بود. زبان انگلیسی، کمپیوتر و نقاشی میخواند. بهاره آموختن هنر نقاشی و طراحی را حدود یکسال قبل در این مرکز آموزشی مخفی، آغاز کرده بود که اخیرا این اتفاق برایش رخ داده است.
بهاره که افراد طالبان را «وحشی» توصیف میکند گفته است، تمام مسیر تا خانه را با گریه و ترس دویده است: «تا خانه را هیچ نفامیدم چه رقم آمدم، هر لحظه حس میکردم به تعقیبم هستند. گریه میکردم و میدویدم که گیرم نکنند».
طالبان علاوه بر محدودیتهای فراوان علیه زنان، متهم به آزار و اذیت گسترده زنان در خیابانها هستند. مخصوصا در ماههای اخیر به بازداشت گسترده زنان و دختران از خیابان به بهانهی « بیحجابی» دست زدهاند.
گزارشهای شکنجه در زندان، بدرفتاری در خیابان و اهانت به زنان از سوی طالبان به وفور از سوی رسانهها و نهادهای بینالمللی نشر و پخش شده است.
«بهاره وقتی به خانه رسید، آنقدر وحشت زده بود که حتی یک کلمه گفته نتوانست. به اتاقش رفت و دروازه را هم پشت سرش بست. صدای گریهاش را میشنیدم». این روایت خواهر بزرگتر بهاره است از آنچه برای خواهرش در خیابان اتفاق افتاده است.
مقدسه(مستعار) ۱۸ساله گفته، آنها از این اتفاق بسیار ترسیدند. ترسشان از موضوعی بدتر از لتوکوب بود. وقتی فهمیدند تنها لتوکوب شده و اتفاقی بدتری نیفتاده خدا را شکر کردند: «خیلی ترسیدم که در حقش کدام کار دیگه نکرده باشند».
به گفتهی مقدسه، بهاره پس از آن روز هر شب کابوس میبیند، در خواباش گریه میکند: «کتابچه نقاشیاش را میگیرم، رسم میکشم، از بهاره نظر میخواهم که چه رقم کشیدم تا شاید او هم دلش شود دوباره نقاشی بکشد اما فایده ندارد».
با آنکه نزدیک به سه سال از تسلط طالبان میگذرد، این نخستینبار بود که بهاره با برخورد زننده افراد طالبان در خیابان روبرو شده بود. بهارهی نوجوان که پیش از این فقط روایتهای بدبینانهی طالبان در قبال زنان را شنیده بود، حالا آن را به چشم دید: «شنیده بودم که طالبان خیلی وحشی و ترسناک هستند».