آزاده تران
در حالی که با چادر سیاه کهنه صورتاش را پنهان کرده و با صدای آرام حرف میزند، میگوید از اینکه بهخاطر چند افغانی به روی جاده مینشیند «خجالت می کشد.»
امالبنین ۳۶ ساله، مادر ۵ فرزند قد و نیم قد است. او میگوید، دو سال قبل وقتی شوهرش را بهخاطر بیماری سرطان از دست داد، سرپرست خانوادهی ۶ نفریاش شد و از زادگاهاش در والسوالی ناهور ولایت غزنی به کابل کوچ کرد؛ به این امید که در کابل کار پیدا کند و فرزنداناش گرسنه نماند.
سال گذشته در یک کارخانهی کشمش پاکی صاحب کار شد و ماهانه هشت هزار افغانی معاش میگرفت و میتوانست چرخ زندگیاش را بچرخاند.
اما امالبنین میگوید، حدودا سه ماه قبل در محل کارش نیروهای امر به معروف طالبان سر زده آمدند و زنان را از کارکردن منع کردند: «اگر دیگه ببینم سر کار آمدید تمامتان را تیرباران میکنم.»
به گفتهی امالبنین، حالا بیشتر از سه ماه میشود بیکار شده و به تکدیگری روی آورده است. امالبنین میگوید، تاکنون یک بار صاحبخانه به دلیل نپرداختن کرایه به موقع اسباب و اثاث خانهاش را بیرون انداخته است و فقط بخاری زمستانیاش را به عنوان کرایه خانه از او گرفته است.
امالبنین حالا در یک تهکوی که تمام آن پر از نم است، ماهانه با کرایهی ۱۵صد افغانی زندگی میکند که حتا کرایه همان را ندارد تا به وقت بپردازد.
امالبنین به رسانهی رخشانه گفته است، فرزند بزرگاش که پسر است دچار مریضی عصبی است و هر ماه برای معاینات آن باید به داکتر برده شود؛ اما این کار از توان او خارج است حتا قرص مسکن پسرش را گاهی خریده نمیتواند.
۲۵ میزان روز جهانی ریشهکنی فقر نامگذاری شده است. این روز در سال ۱۹۹۲ در سازمان ملل متحد ثبت شد.
مردم افغانستان در حالی این روز را پشت سر میگذارند که دامن فقر در کشور بزرگتر از هر زمان دیگری شده است. وبسایت شاخص جهانی گرسنگی در یک گزارش تازه وضعیت گرسنگی در افغانستان را «جدی» خوانده است. از جمله در این گزارش به وضعیت گرسنگی کودکان زیر پنج سال در افغانستان ۴۴.۶ نمره داده که «بهشدت هشداردهنده» است. برپایه این گزارش، ۵.۸ درصد کودکان زیر پنج سال از گرسنگی میمیرند.
آمنه ۳۸ ساله، فقط با پول اندکی که از دست دوزیاش بدست میآورد، لقمه نان بخور نمیری برای چهار فرزندش تهیه میکند. آمنه در صحبت با رسانهی رخشانه میگوید، شوهرش سه سال قبل بر اثر انفجاری که در مکتب سیدالشهدا در غرب کابل رخ داد، کشته شد.
به گفتهی آمنه، عصر روز شنبه هجدهم ثور سال ۱۴۰۰، شوهرش زمانی که از کار بر میگشت در مسیر راه با انفجاری که در مقابل مکتب سیدالشهدا رخ داد، کشته شد. به گفتهی آمنه، بعد از کشته شدن شوهرش چراغ زندگی آنها خاموش شده و او با چهار فرزند قد و نیم قدش در یک بیسرنوشتی کامل به سر میبرد.
آمنه میگوید، خودش نان آور خانوادهی پنج نفریاش است و با دستدوزی و پشم ریسی که از آن درآمد ناچیزی دارد زندگی میکند. پسر آمنه که چهارده ساله است و بهخاطر مشکلات اقتصادی درسخواندن در مکتب را ترک کرده، در یک دکان تعمیرگاه ماشین به عنوان شاگرد/ کارآموز کار میکند و هفتهوار ۲۵۰ افغانی دستمزد میگیرد.
آمنه در حالی که اشک از چشماناش میریزد میگوید، زیادی وقتها حتا نان خشک برای فرزندانش تهیه نمیتواند: «بعضی وقتا حتی پیسه نان خشک را ندارم، اولادهایم که هشیار است میفهمد آرد نمانده و اگر گشنه شود گپ نمیزند. ولی من که مادرم، دیگه با خود میسوزم. نه چیزی از دستم میآید، مجبور حوصله میکنم.»
به گفتهی آمنه در شرایط فعلی زنانی که سرپرست خانوادههایشان هستند زندگیشان با فقر و ناداری گره خورده است، زیرا زمینهی کار برای آنها فراهم نیست و نهادهای کمکرسانی برای مردم فقیر کم شده است.
در آخرین گزارشی که از سوی (اوچا) سازمان ملل متحد برای افغانستان آمده است، با گذشت هر روز در افغانستان فقر و گرسنگی گسترش یافته و ۸۰ در صد از جمعیت افغانستان روزانه کمتر از یک دالر درآمد دارند که این خود افزایش چشمگیر فقر را نشان میدهد.
در ادامهی این گزارش آمده است، در جریان امسال (۲۰۲۴) ۲۳.۷ میلیون نفر در افغانستان به کمکهای بشردوستانه نیاز دارد که از آن میان ۵۲ در صد کودکان و ۲۵ در صد دیگر آنان را زنان تشکیل میدهد.
اما سازمان ملل متحد و شرکایش میگویند که به ۱۷.۳ میلیون آن در جریان امسال (۲۰۲۴) رسیدگی کرده است.
از سویی هم سازمان نظارت بر گرسنگی در گزارشی گفته است که از ماه اکتوبر امسال ( ۲۰۲۴) به بعد، حدود ۱۲.۴ میلیون نفر در افغانستان، با ناامنی حاد غذایی روبرو خواهند شد.
نرگس ۳۳ ساله و سه فرزند کوچکاش به بیماری زردی سیاه مبتلا شدهاند، اما توانایی درمان خود و کودکانش را ندارد. نرگس میگوید، شوهرش بیکار است و تمام مصارف روزانهاش را به حدی که زنده بمانند بیشتر اوقات به پول قرض خریداری میکنند. او میگوید، شوهرش بیکار است و حتا پول غذایی که شکم آنها را سیر کند روزانه پیدا نمی تواند: «کار نیست! کار که نباشد پیسه از کجا شود؟ شوهرم روزها پشت کار میرود ولی کار نیست.»
شوهر نرگس قبل از آمدن طالبان در افغانستان، نانوایی شخصی داشته که با آمدن طالبان و تغییر نظام حکومتی کارش مثل قبل پیش نمیرفت و در نهایت شوهر نرگس تصمیم به بسته شدن نانواییاش گرفت. نرگس دلیل بسته شدن نانوایی شوهرش را، افزایش مالیات و بالا رفتن کرایهی ساختمان میداند.
نرگس میگوید، مشکلات اقتصادی باعث شده او در دو سال آخر به بیماری عصبی مبتلا شود و گاه گاهی از هوش میرود: «روزگار که خوب نباشد آدم دیوانه میشود.»
به گفتهی نرگس، سه فرزندش مریض است و پزشکان در یکی از بیمارستانهای دولتی در کابل گفتهاند که فرزندانش به بیماری زردی سیاه مبتلا شدهاند. اما نرگس میگوید، سه ماه شده که هر سه فرزندش به شدت بیمار است و او توانایی مالی معاینات دقیق بیماری فرزندانش را ندارد تا بداند که مشخصا بیماری فرزندانش چیست: «سه ماه میشود هر سه اولادم مریض است. در شفاخانههای دولتی که میبرم دوا (دارو) نمیدهد و پول ندارم به شفاخانه شخصی ببرم که دقیقا مریضی اولادهایم چی است.»
تمنا ۳۵ ساله با کودک ۹ ماههاش هر روز به خانههای مردم سر میزند تا نان خشک و غذای پس مانده را برای خود و سه کودک دخترش ببرد. تمنا میگوید، از آغاز امسال (۱۴۰۳) بیماری شوهرش او را مجبور کرد تا دست به تکدیگری دراز کند. شوهر تمنا بیماری شکر دارد. به قول تمنا، دو ماه قبل دو پای شوهرش بخاطر بیماری شکر قطع گردیده و دیگر توانایی کار کردن ر ا ندارد.
بهگفتهی تمنا، برای اینکه از گرسنگی تلف نشوند مجبور شده هر روز صبح تا شام برای تکدیگری به روی جادهها بنشیند و گاهی از خانههای مردم پول و غذا جمع آوری میکند.
عارفه ۲۴ ساله، متخصص نسایی ولادی است. او که قبل از آمدن طالبان در یکی از درمانگاه های دولتی در کابل به عنوان قابله کار میکرد، اما با آمدن طالبان و افزایش محدودیتها از سوی طالبان او سال قبل کارش را از دست داد. عارفه سرپرست خانوادهی ۶ نفریاش است و برای کار کردن از ولایت بامیان به کابل آمده است. به گفتهی عارفه، پدرش پیر شده و توانایی کار کردن را ندارد، او با وجود خواهران کوچکترش، نانآور خانوادهی خود است. عارفه از یک سال بهاین سو بیکار است و برای یافتن کار به هر دری زده و هر راهی را امتحان کرده است و تا هنوز موفق به یافتن وظیفه نشده است.
به قول خودش: «حتا کرایه موتر ندارم با پای پیاده روزها دنبال کار میگردم. سیوی برای درخواست کاری به خیلی جاها دادم ولی تا هنوز موفق نشدم صاحب کار شوم.»