الیاس احمدی
در سمت غربی بزرگترین مسجد کابل، مسجد جامع عبدالرحمن خان، در میان چندین مرد دستفروش، زن میانسالی هر روز بساط دستفروشی پهن میکند. آرام و با ابهت زیر نور مستقیم آفتاب، منتظر مینشیند تا شاید از میان عابرانی که از پیادهرو میگذرند، یکی از او جوراب بخرد و یا بوتهایش را برای رنگ کردن به او بسپارد. از حرفهایش مشخص است که گرم و سرد روزگار را بسیار دیده؛ اما سر سخت و استوار مبارزه کرده است. نامش هدیه احمدی است و ۴۸ سال سن دارد. او ۱۵ سال در مکتبهای کابل معلمی کرده است. مدتی هم سرمعلم«لیسه حبیبیه»، یکی از مکتبهای مشهور کابل بوده است.
هدیه با فروش جوراب و رنگکردن بوت، سرپرستی ۱۰ عضو خانوادهاش را به عهده دارد. شوهرش، سالها پیش از ناحیهی پا معلول شده، با آنهم مدتی کراچی سیار داشته و با آن کار میکرده؛ اما اکنون چیزی در بساط ندارد تا کارش را رونق دهد. خانم احمدی گفته است: «شوهرم پایش مشکل داره. او وقت ما نامزاد بودیم، شوهرم عسکر بود دَ شکردره که پایش را از دست داد.»
هدیه احمدی، ساکن اصلی ساحهی«شهرآرا» در کابل است. او تنها فرزند خانوادهاش بوده است. هدیه از دوران کودکی و نوجوانیاش نیز خاطرهی خوشی ندارد. فقر از همان وقتها، بر زندگی او وخانوادهاش سایه انداخته بود؛ اما نتوانست آنها را زمینگیر کند. پس از مدتی، با سقوط حکومت کمونیستی و افزایش جنگهای داخلی در افغانستان، هدیه و خانوادهاش مجبور شدند به پاکستان مهاجرت کنند.
دیری نمیگذرد که هدیه و خانوادهاش به افغانستان بر میگردند و او به آموزش و تحصیلش ادامه میدهد. پس از فراغت از صنف چهاردهم در رشته ادبیات فارسی، به شغل آموزگاری میپردازد.
او پس از آغاز کارش به عنوان معلم، دیگر تشویش گرسنگی و فقر را نداشت؛ زیرا برای زدودن بیسوادی و جهل، تلاش میکرد: «وظیفه خوب بود. هم معاش داشتم و هم شغل مقدس معلمی برایم خوب بود؛ اما نماند.»
هدیه که سالها برای مبارزه با بیسوادی تلاش میکرد؛ اکنون تلاش میکند با فقری که درگیر آن شده است، مبارزه کند: «رژیم تغییر کرد و همه وضعیت شان خراب شد. مه هم که روزی معلمی میکردم و میخواستم اولاد ای وطن با سواد شود، حالا غصهی نان و جای دارم.»
او با آهی، از جیب بالاپوشش پوش عینکی را بیرون میآورد. شاید روزی عینک مطالعهاش را درون آن نگهداری میکرده؛ اما وقتی آن را باز میکند، یک نوت ۱۰۰ افغانی فرسوده و کهنه در آن دیده میشود. میگوید: «اینی تمام پول امروزم است.»
درآمد معمول هر روز هدیه از دستفروشی، ۲۰۰ تا ۲۵۰ افغانی است که کفاف زندگی او را نمیکند. به همین دلیل، اگر کسی یک قرص نان هم به او کمک میکند، خرسند میشود. او بار دیگر دستش را به جیبش میبرد و خریطه فراشوتیایی را بیرون آورده و نشان میدهد: «اینه بببین، داخل ای نان جمع میکنم. کسی خیرات میته، کسی نذر میته.»
هدیه احمدی از اولین روزهای به قدرت رسیدن دوبارهی طالبان، مجبور شد تا برای یافتن لقمهای نان در روی جادهها به دستفروشی بپردازد. او تا جاییکه امکان داشت، نخواست به شغل دستفروشی بپردازد؛ اما به گفتهی خودش، مجبور شد: «بخدا اگر مجبور نمیبودم، ای کار را نمیکردم.»
هدیه از خود خانه ندارد؛ او با خانوادهاش در خانهی کرایی در ساحهی«دوغ آباد» شهر کابل زندگی میکند. آنها که تعداد شان به ۱۰ نفر میرسد، در دو اتاق کرایی زندگی میکنند که باید هر ماه ۴ هزار افغانی بابت کرایه آن بپردازند: «خانه از خود نداریم، اگر میداشتیم، میفروختیم؛ اما به ای حالت راضی نمیشدیم. اول د یک خانه کرایی زندگی میکردم، کرایهاش ۵ هزار بود. باز از توان ما نبود، کوچ کردیم و رفتیم جای دیگه. حالی ۴ هزار کرایه میتیم.»
هدیه که به گفتهی خودش دستکم ۱۵ سال تجربهی آموزگاری دارد و از آن بهعنوان تجربهی موفق یادآوری کرده است، اکنون حتا نمیتواند به خبرنگار اجازهی رفتن به خانهاش را بدهد، زیرا صاحبخانهی او، چنین اجازهای را به خانم احمدی نمیدهد: «حالی د شرایطی زندگی میکنم که اگر کدام خبرنگار میخواهد خانهام بیایه؛ میگم نیا؛ چون صاحبخانه ممانعت میکنه.»
در روزهای اخیر طالبان به او گفتهاند که دیگر در شهر بساط دستفروشیاش را پهن نکند؛ اما هدیه نمیداند که اگر این کار را نکند، از چه راهی امرار معاش کرده و مصارف خانوادهاش را تامین کند: «آمدند، گفتند جای مادر ما هستی، دیگه نیا. مه هم گفتم خی مه چه کنم، شما حداقل به همو دو بچهام کار بدهید که مه از سر سرک جمع شوم، چیزی نگفتند. حالی هم یکی دو روز میآیم، دیگر نمیآیم.»
هدیه چهار سال پیش، دچار سکتهی مغزی خفیفی شده بود که دیگر نتوانست بهعنوان معلم کارش را ادامه دهد؛ اما امیدوار بود که روزی صحتمندیاش را باز یابد و به کارش ادامه دهد. نه تنها چنین نشد بلکه پس از مدتی، گروه طالبان بر افغانستان مسلط شدند و تمام چیز بر هم خورد.
هدیه میگوید که اکنون دست راستش درد دارد. او که پس از سکتهی مغزی نیاز به آرامش و درمان داشت، حالا فقر و تحولات سیاسی، فشار بیشتر عصبی بر او وارد کرده است: «همی چند روز قبل، پیش داکتر عقلی و عصبی رفتم، گفت باید خودت شش ماه زیر نظر و تداوی مه باشی؛ اما چه کنم، نمیشه.»
هدیه احمدی در حالیکه تلاش میکند از طریق کار روزگارش را بگذراند، نگاهی به دستان مهربان شهروندان نیز دارد. حالا که طالبان او را از دستفروشی نیز منع کردهاند؛ معلوم نیست پس از این چگونه روزگارش را بگذراند: «به همی ۲۰۰ افغانی روز ما تیر میشه؟ نمیشه، از همی خاطر چشمم به کمک مردم هم است. د همی روزهای اخیر، بعضیها فطریه روزه خوده میتن، باز هم خوب است.»
طالبان در افغانستان کار زنان را ممنوع کردهاند. این وضعیت به فقر گسترده دامن زده است. برنامهی انکشافی سازمان ملل متحد گفته است که وضع محدودیتها بر حقوق زنان از سوی طالبان، فاجعهی اقتصادی افغانستان را بدتر میکند.
براساس گزارش این سازمان، نزدیک به ۲۰ میلیون نفر در افغانستان با گرسنگی شدید روبهرو هستند که اگر بودجهی فوری برای کمکهای بشردوستانه تامین نشود، این کشور با یک فاجعهی انسانی در مقیاس بزرگ روبهرو خواهد شد. اوچا یا دفتر هماهنگکنندهی کمکهای بشردوستانه سازمان ملل متحد نیز گفته که افغانستان در حال حاضر با بالاترین میزان بحران انسانی در جهان قرار دارد.