دریا «محبی»- روزنامهنگار و پژوهشگر امور زنان
مقدمه
زنان بزرگترین قربانی در حاکمیت طالبان هستند. قربانیانی که هیچ راهی جزء فرار از وطن و یا هم مرگ برای رهایی از این وضعیت ندارند. نزدیک به دوسال میشود که زنان با صادرشدن هر فرمانی از سوی رهبری طالبان، به خیابانها تجمع کرده و شعار نان، کار و آزادی را سر دادند و اما با گذشت هر روز، طالبان با استفاده از هر نوع ابزاری فضا را برای زنان محدودتر کردهاند. طالبان، زنان و بیست سال زحمات و دستاورد آنها را فدای حکومت دینی و فرهنگ قبیلهای خود کردهاند. دایرهی حکومتی که فقط به روی زنان میچرخد؛ اینکه زنان چه بپوشند، چه بخوانند، کجا بروند و چه کارهایی را باید انجام بدهند و در کل تمام باید و نبایدهای یک حکومتی با سازوکارهای نظامی، به زنان افغانستان اختصاص پیدا کرده است. طالبان با استفادهی ابزاری از دین و صادر کردن فرمانهای زنستیزانه ثابت کردهاند که از همه بیشتر در قدرتطلبی و انحصارطلبی حریص اند و برای رسیدن به این مهم، از تمام ابزارهای دینی و قومی استفاده میکنند. پرسش جدی این است که آیندهی هفده میلیون زن افغان چه میشود؟ و آیا امیدی برای آیندهای روشن وجود دارد؛ پرسشهایی که در این شب و رزو دغدغهی تمام زنان و شهروندان تحت حاکمیت طالبان است.
آیندهی مبهم زنان در افغانستان
زندگی در افغانستان و تحت حاکمیت طالبان برای زنان، همچون مرگ تدریجی است. حاکمیتی که با استفاده از دین تا امروز ۳۱ فرمان را در راستای محدود کردن زنان و دختران صادر کرده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، آیندهی زنان تحت حاکمیت طالبان سیاه و دگرگون شده است و زنان افغانستان در شرایط نابسامان اجتماعی و سیاسی در این کشور بهسر میبرند. طالبان با صدور تمام فرمانهای خود در برابر زنان، در صدد انزوای هر چه بیشتر زنان و در نهایت حذف کامل زنان از اجتماع و سیاست هستند؛ نگرانیهایی که گاهی از سوی نهادهای بینالمللی نیز ابراز میشود. میشل باشله، مسوول حقوق بشر سازمان ملل متحد چندی قبل با ابراز نگرانی از وضعیت زنان افغانستان گفته بود: «ما شاهد طرد تدریجی زنان و دختران از حوزهی عمومی و ستم نهادینهشده و سیستماتیک آنها در افغانستان هستیم.»
طالبان با دخالت در تمام حوزههای زندگی و بدون تفکیک حوزهی عمومی از خصوصی، بهدنبال تاسیس یک جامعهی سیاسی بسته و در عینحال مردسالار اند؛ چیزی که به مدینهی فاضله طالبان منتهی میشود؛ آرمانشهری که در او از برابری جنسیتی و پرسشگری خبری نخواهد بود و نقد حکومت به منزلهی نقد دین و آموزههای الهی تلقی میشود. آرمانشهر طالبان برای تمام شهروندان افغانستان و بهویژه زنان این کشور فاجعهآمیز خواهد بود. ازدواجهای زیر سن و تحمیلی، خشونتهای سیستماتیک و نهادینهشدن بیعدالتی اجتماعی و سیاسی از مهمترین شاخصهای این مدینهی فاضله خواهد بود.
دین در خدمت طالبان
برخلاف آنچه که طالبان به آن تاکید کرده و تمام اعمال و سیاستهای خود را در خدمت دین قلمداد میکنند، از آوان شکلگیری این جریان رادیکال اسلامی، دین بهعنوان ابزاری است که طالبان تمام رفتار و خشونتهای خود را توسط آن توجیه میکنند و همچنان برای روند سربازگیری از مناطق دورافتادهی افغانستان و روستاها، از دین استفادهی سیاسی میکنند. طالبان با یک روایت متحجرانه و نامنعطف از آموزههای اسلامی، بهنوعی خود را نمایندگان خدا و میراثدار حکومت اسلامی پیامبر میدانند و به همین اساس، هیچ نقد و پرسشی را بر نمیتابند. این ویژگی حکومت طالبان خود زمینهساز خشونتهای سازمانیافته در برابر زنان و اقلیتهای مذهبی و روشنفکران است. طالبان با زور تفنگ، فرهنگ قبیلهای خود را در پرتو شریعت اسلام بر مردم و جامعهی افغانستان تحمیل کردند؛ بهگونه مثال سنگسار و شلاق، از احکام صدر اسلام و متعلق به قرنهای گذشته است و در این شرایط، به مظهر نقد صریح حقوقبشر مبدل شده است و اما طالبان به زور و اجبار این احکام را در فضای عمومی جاری میکنند. بهرهداری سیاسی از دین و آموزههای اسلامی از عمدهترین شاخصهای گروه طالبان است و در واقع دین در خدمت طالبان برای بقای سیاسی و توجیه خشونتهای فزایندهی این گروه است.
نتیجهگیری
به عنوان نتیجهگیری بحث، آنچه بر زنان افغانستان زیر سلطهی طالبان میگذرد، تراژیدی محض و غیر قابل وصف است. اگر وضعیت به همین منوال به پیش برود و جامعهی جهانی و جریانهای سیاسی مخالف طالبان دست به اقدام عملی نزنند، وضعیت زنان با گذشت هر روز بدتر میشود که در این حال، آمار خودکشی و فرار از منزل افزایش پیدا کرده و رفاه و سلامت آنها در معرض خطر قرار گرفته و از داشتن آیندهاي بهتر محروم میشوند. تا زمانیکه سیاست و دین باهم آمیخته شود و قدرت مطلق در انحصار حکومتهای مستبد دینی و مذهبی باشد، نه تنها زنان افغانستان، بلکه تمام شهروندان این کشور در معرض فاجعهی بشری قرار خواهند داشت.