هانیه فروتن
ویرجینیا وولف، نویسنده و منتقد مشهور بریتانیایی در کتاب «اتاقی از آن خود» به زنان و دختران توصیه میکند که به نقش یک اتاق و میز کار که از آن خودشان باشد دقت کنند؛ چون رهایی و استقلال از نظر فکری، اقتصادی و اجتماعی از همان اتاق آغاز میشود. این توصیهی مفید به سرمشق زندگی بسیاری از زنان در جهان تبدیل شد. حتا راهش را به جامعهی سنتی افغانستان نیز باز کرد. دو دهه فرصتهای تحصیلی و شغلی به زنان کمک کرد تا اتاقی از آن خود داشته باشند.
اما تلاش دختران و زنان افغانستان برای داشتن زندگی مستقل، فراز و فرودهای بسیاری داشته که عمدتا اوج و حضیض آن در سایهی تحولات سیاسی کشور رقم خورده است. گاهی مثل چهار سال قبل فرصتهای تحصیلی و شغلی، به زنان برای داشتن زندگی مستقل کمک کرده و گاهی هم مثل امروز این فرصت از آنها گرفته شده است.
اما رویای داشتن زندگی مستقل و توصیههای ویرجینیا وولف همچنان رویای بسیاری از دختران و زنان افغانستان باقی مانده است.
ذکیه (نام مستعار) زن ۳۹ سالهای است که در کابل، تنها زندگی میکند. او تا قبل از پانزدهم آگست ۲۰۲۱، در یکی از ادارههای دولتی کابل مشغول کار بود و با تکیه بر تواناییهایش زندگی مستقلانهای داشت. او در تاریکی سنگین حکومت اول طالبان بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی وقتی که نوجوانی بیش نبود، درد مهاجرت را روی شانههایش حمل میکرد.
با سقوط حکومت طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی و آغاز دورهای جدید، ذکیه فرصت یافت تا برای استقلال خود تلاش کند. خانواده ذکیه در جریان جنگهای داخلی، افغانستان را ترک کردند و به ایران پناهنده شدند. ذکیه مکتب را در مهاجرت تمام کرد و در سال ۲۰۰۲ برای ادامه تحصیل دوباره به زادگاهاش برگشت. او توانست در سال ۲۰۰۷ لیسانساش را از دانشکدهی حقوق دانشگاه کابل بگیرد.
وقتی که هنوز ۲۲ سال بیشتر نداشت، خانوادهاش تصمیم گرفتند او را به شوهر بدهند. چیزی که در تصوراتش حتی به آن فکر هم نکرده بود. مخالفتهای ذکیه و خانوادهاش نیز از همانجا آغاز شد. ذکیه میان تن دادن به ازدواج اجباری و رفتن از خانه، دومی را برگزید. از سال ۲۰۰۸ تا قبل از فروپاشی نظام جمهوری، مستقل بود و تا به امروز به تنهایی زندگی میکند.
تصمیم آسانی نبود، زیرا تنها زندگی کردن یک زن در جامعهی سنتی افغانستان کار آسانی نبود. اما او این مسیر را برگزید: «در مهاجرت با توهین و تحقیر درس خواندم، وقتی کابل آمدم و دانشگاه میخواندم، هزار و یک رقم حرف مفت شنیدم چون دختر بودم و از چوکات بایدها و نبایدهای دست ساختهی قبیلهام پایم را فراتر گذاشته، تحصیل کردم و کار میکردم. وجدانم قبول نمیکرد تمام اینها را نادیده بگیرم و به آسانی تسلیم شوم. خانوادهام گفتن یا ما یا زندگی که خودت میخواهی و منم آنچه برایش تلاش کرده بودم را انتخاب کردم.»
او همانطور که خودش اعتراف میکند، راه پرخطری را انتخاب کرده بود که صرفا به نحوهی مواجههی نهاد قدرت با آزادیهای زنان خلاصه نمیشد، بلکه پای سنتهای دستوپاگیر در جامعه نیز وسط بود. حتا در محیط کار، بارها شاهد بدرفتاری از طرف همکاران مرد خود و حتی مراجعین بوده.
گذشته از این، کسی به آسانی حاضر نمیشد خانهاش را به ذکیه بدهد. چون مردم جامعهی او هیچ گاهی به دختر و زنی که تنها زندگی میکند، دیدگاه خوبی نداشتند. به گفتهی ذکیه: «میگفتند این دختر حتما خراب است که از طرف خانواده رانده شده و کسی به زنی قبولش نمیکند. چشمپوشی از هیچ کدام اینها برایم آسان نبود. ولی به خودم قول داده بودم که برای خود زندگی کنم نه به میل دیگران.»
با وجود تمام این سختیها، او سعی کرد خوب زندگی کند: «شغل مناسب و درآمد خوبی داشتم. بیشتر مطالعه میکردم و انرژی خود را برای بهتر شدن حال روحی، جسمی و کسب مهارتهای بیشتر صرف میکردم.»
ذکیه میگوید داشتن زندگی مستقل برای زنان و دختران در افغانستان یک هدف نهایی نیست بلکه یک تمرین روزمره است.
او با تمام این چالشها، امیدش را از دست نداد. سخت تلاش کرد و در کنار کار کردن، تایم شبانه در یکی از دانشگاههای خصوصی ثبت نام کرد و موفق شد ماستریاش را در سال ۲۰۱۶ در بخش روابط بینالملل بدست آورد.
از پایان همان سال تا ۱۵ اگست ۲۰۲۱ که طالبان وارد کابل شدند، به قول ذکیه «ظهور دوبارهی تاریکی» در یکی از ادارات دولتی به عنوان مدیر مالی وظیفه اجرا کرد. به دلیل نگرانیهای امنیتی ذکیه نمیخواهد نام محل کارش را بگوید. او میخواست به همه ثابت کند که به عنوان یک دختر، حق انتخاب دارد. دوست داشت در تغییر باورهای پوسیده و نگاههای جنسیت زدهی مردمش نقشی داشته باشد، تا دیگر کسی به دلیل دختر بودن قربانی خواستههای بقیه نشود.
اما تحقق این آرزوی او نیز، مثل هزاران دختر دیگر، با بازگشت دوباره طالبان تبدیل به ناممکن شد. اکنون هیچ اثری از آن اشتیاق و انرژی در وجودش دیده نمیشود. بازگشت مجدد طالبان باعث شد تمام زحماتش ضرب صفر شود و زندگی که با صد خون دل ساخته بود را از او گرفت. زندگی که برای بدست آوردنش سالها دوری از عزیزانش را بهجان خرید.
ذکیه که تا قبل از بازگشت طالبان به آن اتاق دلخواه خودش رسیده بود و از طریق همان اتاق روابطش با جهان بیرون را تنظیم میکرد، اکنون کارکردی برای آن متصور نیست. دلتنگ خانوادهاش است و در این مورد میگوید: «حجم دل تنگیها، حسرت نوازشهای پدرانه/ مادرانهای که شبهایم را با آن صبح میکردم، با هیچ مقیاسی اندازهگیری نمیشود. از نظر بقیه خیلی دختر قوی بودم اما اینکه در خلوتم چه کشیدم را فقط خودم میدانم. اگر کنارم بودند، شاید اینقدر ناتوان، ناامید و شکسته نمیشدم. دلم لک زده برای یک بار شنیدن اینکه پدرم بگوید؛ نگران نباش دخترم من هستم، یا مادرم بیاید و بگوید که هیچ گپی نیست بچیم، همه چیز خوب میشود.»
ویرجینیا وولف در کتاب اتاقی از آن خود میگوید که پول در داشتن رفاه فکری و آزادی عمل یک عنصر حیاتی است. طبق استدلال او، «آزادی فکری به چیزهای مادی بستگی دارد. شعر به آزادی عقلی بستگی دارد و زنان، نه فقط دویست سال، بلکه از آغاز زمان همیشه فقیر بودهاند.» و در ادامه در مورد اهمیت اتاقی مخصوص مینویسد: «زنان باید با وقفههای مکرر درگیر شوند زیرا آنها اغلب از اتاق مخصوص خود در نوشتن محروم هستند.»