نوشا عصیان
این روایت، حکایت زندگی زنان و دخترانی در بدخشان است که چرخ روزگارشان به سختی و با سوزن خیاطی میچرخد. اگر محدودیتهای طالبان نبود، آنها اکنون روزگار به مراتب بهتری داشتند.
یکی از این زنان، معروفه صادق است؛ زن ۳۶ سالهای که مادر چهار فرزند و استاد پیشین دانشگاه در بدخشان است. حالا او به جای ایستادن پشت میز دانشگاه، روزش پشت ماشین خیاطی به شب میرسد. غماش این است که چهار فرزندش که بزرگترین آنها ۱۴ ساله است، شکم گرسنه شب سر بر بالین نگذارند.
معروفه از سال ۱۳۹۵ تا یک سال پس از سقوط افغانستان به دست طالبان، در یک دانشگاه خصوصی استاد حقوق و علوم سیاسی بود. با برگشت طالبان، ورق زندگی معروفه و خانوادهاش نیز برگشت. خودش آن را چنین توصیف میکند: «شوهرم مهاجر شد، هم کارم را از دست دادم و هم سلامتیام را. تا زمانیکه طالبان نیامده بودند، زندگی در افغانستان برای زنان نسبتاً امنتر بود، حداقل کار داشتیم، نان داشتیم و مهمتر اینکه آزادی داشتیم، ولی طالبان با آمدنشان تمام این نیکبختیها را از زنان گرفته و زنان را درون خانهها حبس کردند.»
از نظر معروفه، طالبان طایفه جاهلی هستند که آشکارا با زنان سر ستیز دارند. این توصیف بیراه نیست، زیرا از روز اول حاکمیت دوباره طالبان تاکنون، پیوسته شاهد محدودیتهای بیحد و حصر این گروه بر زندگی زنان هستیم. حاکمیت اول طالبان نیز شاهدی بر این مدعا است که طالبان از زنان فقط بهرهبرداری جنسی و بیگاری در چهار دیواری خانه را میخواهند.
طالبان حق آموزش، کار، آزادی اجتماعی و هر چیزی که به زندگی زنان معنا و مفهوم میبخشد را از زنان سلب کرده است. به قول معروفه: «چون اندیشهی آنها [طالبان] در مخالفت با وجود یک زن آزاد و مستقل است.»
برای معروفه، بلای طالبان تنها به گرفتن کار و آیندهاش محدود نمانده است؛ بلکه شیرازه زندگیاش نیز پاشیده است. شوهرش که عضو امنیت ملی ولایت بدخشان بود، با حاکمیت طالبان به یکی از کشورهای همسایه افغانستان مهاجرت کرد و تا امروز هرگز نتوانسته به خانوادهاش سر بزند.
معروفه میگوید، ترجیح میدهد سر بر تن شوهرش باشد، هرچند دور از او و فرزنداناش. رهبر طالبان عفو عمومی اعلام کرده است؛ اما در عمل تاکنون به طور پیوسته مقامهای حکومت پیشین افغانستان، بویژه نظامیان را سر به نیست، زندانی و شکنجه کردهاند. موارد بیشماری تاکنون توسط نهادهای مستقل و ناظر مستند شده است.
معروفه که بیش از یک سال است از سوزن خیاطی نان میخورد میگوید: «زمانیکه طالبان زنان را از کار کردن در بیرون از خانه منع کردند، تمام نگرانی من فرزندانم بود، که شوهرم نیست و گرسنه میمانیم. اما بعد از هشتماه جگرخونی، تشویش و نگرانی تصمیم گرفتم کمکم خیاطی یاد بگیرم. چندوقت جدی کار خیاطی را تمرین کردم و یاد گرفتم. حالا سه شاگرد دارم، که هم آنها تاحدودی مشکلات مالیشان حل میشود و هم خودم.»
معروفه عاشق کارش بود. فکر نمیکرد روزی زنان افغانستان چنین به عقب برگردند. بنابراین، او به عنوان یک زن تحصیلکرده دو نگرانی را روی دوشاش حمل میکند؛ نگرانی شخصیاش سرنوشت فرزندان او است. نگرانی بزرگترش آینده زنان افغانستان است. جایی که میگوید: «وقتی زنان از دانش و آگاهی دور نگه داشته شوند، فرصتهایشان برای استقلال، حقطلبی و مشارکت در جامعه کمتر میشود. اما اجازه دادن به خیاطی و بافندگی فقط به این دلیل است که این مهارتها در نگاه طالبان تهدیدی برای سلطهی آنها نیست و در عین حال، زنان را در یک چارچوب مطیع و اقتصادی وابسته نگه میدارد. این یک استراتژی واضح برای کنترل زنان و تضعیف موقعیت اجتماعیشان است.»
سارای ۲۱ با سه خواهرش که همه دختران بازمانده از مکتب است، در گوشهای از شهر فیضآباد، مثل معروفه خودشان را سرگرم کار خیاطی کرده است. به قول خودشان، تا نانی برای خوردن داشته باشند و دلی برای ادامه این زندگی: «حالا که فقط همین خیاطی برایمان مانده میخواهم خوب کار کنم و همین خیاطی کوچکمان را رشد بدهم تا حداقل از این طریق برای چند دخترخانم که بیکار هستند و هیچ مصروفیتی ندارند، زمینهی کار و مصروفیت را بتوانم فراهم کنم.»
اگر طالبان نیامده بودند، حالا هر چهار نفر دانشجوی دانشگاه یا در آستانه رفتن به دانشگاه بودند. سارا صنف دهم مکتب بود که به قول او، دامن افغانستان را سیاهی طالبان گرفت.
زندگی سارا و خواهراناش مثل زندگی هزاران دختر دیگر در اتفاقهای سیاسی افغانستان گم شد. از مکتب بازماندند، فقر بر زندگیشان سایه افکند؛ زیرا پدر سارا قبل از سقوط افغانستان در یک موسسهی خارجی کار میکرد و روزگار خوبی برای دختراناش فراهم کرده بود.
اما آرزوی اصلی سارا سرجایش است؛ دوست دارد در دانشگاه اقتصاد بخواند و علاقهمند است در خارج از افغانستان تحصیل کند. اما رسیدن به این آرزو بستگی به این دارد که به قول معروف طالبان چه زمان از خر شیطان پایین خواهند شد.
یادداشت: نامها به دلیل نگرانی امنیتی مستعار آمده است.