الیاس احمدی
سکوت شبهای تاریک و خیابانهای نا امن کابل در شبهای ماه رمضان با آهنگ آیسکریم فروشان شکسته میشود. صداهای که برای بسیاری خوشایند نیست؛ اما پشت این صداها کودکانی کاری است که برای زنده ماندن تقلا میکنند.
کودکان آیسکریم فروش که تا نیمههای شب در خیابانهای کابل چرخ میزنند، اغلب زیر ۱۶ سال هستند. شماری از این کودکان میگویند، آزار و اذیت کلامی و جسمی تجربه هر شب شان است. گاهی هم همه در آمد یک شب شان را در دام دزدان از دست میدهند.
شماری از این کودکان به رسانهی رخشانه گفتهاند اگر بخت با آنها یار باشد، در آمد یک شب شان تا ۲۰۰ افغانی میرسد.
در آغوش خیابان
از وقت که رمضان شروع شده، شفت کاری محمدجان ۱۳ ساله نیز تغییر کرده است. او روزها ساعت پنج یخچال سیارش را بر میدارد و تا پاسی از شب در آغوش خیابان چرخ میزند.
خانه محمدجان در قلعهی نو از مربوطات ناحیه سیزدهم شهر کابل است؛ اما ساحهی کار مشخصی ندارد. از نزدیکترین کوچهی خانهاش شروع تا جایی که شب به نیمه برسد، او کوچه به کوچه در گردش است.
به گفته محمدجان او آیسکریمها را و یخچال سیارش را از شرکتی در نزدیکی خانهاش میگیرد و در آمد یک شبش از ۱۵۰ افغانی شروع و گاهی تا دو صد افغانی هم میرسد: «نصفشه دَ خانه میتوم و نصف دیگهشه بخاطر کالا و کفش خریدن بری خود ذخیره میکنم.»
محمدجان میگوید،از روی ناگزیری این کار را میکند. در خانوادهای که او زندگی میکند، تنها دو نفر کار میکنند؛ محمدجان و پدرش. پدر این کودک ۱۳ گِلکار است و روزانه ۳۰۰افغانی درآمد دارد: «یگان شب تا ۱۲ونیم هم خانه نرفتهام.»
شکرالله ۱۱ ساله هر روز ساعت پنچ عصر یخچال سیار چرخدارش را بر میدارد از ساحه ریگریشن، دورترین نقطهی غرب کابل به جاهای پرجمعیتتری برچی میآید.
به گفتهی شکرالله پدرش شغل مشخصی ندارد و کارگر روزمزد است. تامین هزینه یک خانواده هفت نفره تنها با کارگری ممکن نیست. به همین دلیل شکرالله کودکار شده است. او میگوید، هر شب ۱۰۰ تا ۱۵۰ افغانی در آمد دارد.
برای کودکان آیسکریم فروش از فروش هر آیسکریم یک و نیم تا دو افغانی میماند. آنهایخچالهای سیار را از شرکتهای بزرگتر آیسکریم فروشی به امانت میگیرد.
بسیاری از کودکان کار در خیابانهای کابل از آموزش محروم اند. محمدجان نیز تا یک سال پیش دانشآموز مکتب سیدالشهدا در غرب کابل بود. اما پس انفجار مرگبار سال گذشته در این مکتب، خانوادهاش او رااز مکتب منع کرد:«انفجار که شد، گفت دیگه مکتب نرو، بدرد نمیخوره.»
یک سال پیش در یک انفجار بمبگذاری شده در مکتب سیدالشهدا در غرب کابل، ۸۵ دانشآمور کشته و بیش از ۱۴۰ نفر دیگر زخمی شدند. اکثر قربانیان دانش آموزان دختر بودند.
مدتی کوتاهی پس از ترک مکتب ، به خاطر اقتصاد ضعیف خانواده، محمدجان شروع کرد به آیسکریم فروشی در خیابانهای کابل: «داکتر شدن رَا خوش داشتم. حالی هم میخواهم برگردم مکتب، از آیسکریمفروشی کده خوبتر است.»
نعمت ۱۵ ساله دو سال است که کودک کار است. سال اول در کابل کفاشی کرده است. میگوید، چون از کفاشی درآمدی نداشته است، به توصیه پدر به آیسکریم فروشی روی آورده است: «رماتیزم دارم، گاهی زیاد میشد نمیتوانستم راه بروم. مکتب را به همی خاطر ترک کردم. حالی خوبست هوا گرم است و بیچکاری هم میکنم.»
نعمت میگوید، چند سال قبل او بسیاری از اعضای خانوادهاش به بیماری روماتیزم دچار شده است. نعمت میگوید، خانهی که در آن زندگی میکرده، نمناک بوده است: «صبح که از خواب بیدار میشدم، پشتم کامل تر بود، مه فکر میکردم که عرق کدیم. از همو رماتیزم گرفتم.»
نعمت نیز از مکتب از آموزش محروم است: «۱۲ سر عیال استیم. تنها پدرم که نمیتانه به همه رسیدگی کنه. مجبورم کار کنم.»
سجاد ۱۶ ساله در خانوادهی هفت نفره زندگی میکند. تنها او و پدرش، نانآور هستند. پدر سجاد در کوته سنگی کابل دستفروشی است. هردو چرخ زندگی را به سختی میچرخاند: «از مجبوری تیر میشه دیگه.»
سجاد دانش آموز صنف دهم لیسه عبدالرحیم شهید است که از ده روز بدینسو مکتب نرفته است. به گفتهای او فقر و ناامنی باعث شده است که او از ادامه درسهایش مطمئن نباشد «بعد از انفجار خانواده میگه دیگه نرو. ۱۰ سال رَ درس خواندیم، دو سالش مانده؛ باش که مکتب شروع شوه، ببینم چه میشه.»
خطر، خشونت و ترس
سر و صدای آیسکریم فروشان و دستفروشان دورهگرد در خیابانهای کابل برای بسیاری خوشایند نیست. بارها شهروندان از آلودگی صوتی دستفروشان و کودکان آیسکریم فروش شکایت کردهاند.
کودکان آیسکریم فروش در خیابانهای کابل در گفتوگو با رسانهی رخشانه میگویند، این نارضایتی شهروندان دردسرهای زیادی برای آنان به میان آورده است. از طرف دیگر، خیابانهای نا امن پایتخت مشکل بزرگتر آنان است.
میلاد ۱۶ ساله میگوید، شبانه ترس آنان را سایه به سایه دنبال میکند. او برادر دیگرش را نیز با خود میآورد: «ای کت مه میایه که دزد راه ماره نگیره.»
وقت از برخورد شهروندان میپرسم، پاسخش کوتاه و ساده است: «میزنن، میگن زنگته خاموش کو. دشنام میتن.»
با آمدن طالبان فقر به شکل بیپیشینه در افغانستان دامن گسترده است.
یک ماه پیش اداره مهاجرت سازمان ملل گفته است که افغانستان با ناامنی غذایی و سوءتغذیه بیپیشینهای مواجه است و زنان و کودکان از بدترین آسیبدیدگان این وضعیت است.
این اداره همچنان افزوده است که بسیاری از کودکان افغانستان از تعلیم و مکتب باز ماندهاند؛ چون آنها مجبوراند، برای تامین مخارج خانوادهای خود کار کنند. پیش از این صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل(یونیسف) نیز اعلام کرده بود که به دلیل فقر روز افزون در افغانستان، ۳.۲ میلیون کودک در این کشور از سوءتغذی رنج میبرند.
چالشهای کودکان آیسکریم فروش به گفته شان یکی دو تا نیست. شمسالله ۱۳ ساله میگوید، اگر چرخ آیسکریم فروشی شان آسیب بببند یا دزدان همه دارایهای شان را از آنان بگیرند، شرکت هیچ مسئولیتی ندارد. همه کاسه و کوزهها بر سر کودکان آیسکریم فروش شکسته میشود. به گفته شمسالله آنان بدون هیچ قید و شرطی باید تاوان بپردازد: «اونا فقط تذکره ماره میگیرند و از همو اول میگن که هیچ چیزی به ما غرض نیست. اگر کراچی خراب شوه یا تاوان کنی، تاوانشه از پیشت میگیریم.»
محمدجان میگوید که در ده شب نخست از شروع شبگردی آنها، پول سه تن از دوستانش را دزدان با خود بردهاند «دزدا کل پیسای فروش همو شب شانه گرفته بودن، شرکت هم از پیش شان تاوان گرفت و دیگه برشان کراچی هم نداد. کمبختها زیاد تاوان کدن. ۶۰۰ افغانی شانه دزد لچ کد.»
عبدالقادر محقق، جامعهشناس که خود نیز تحقیقی در مورد کودکان کار در کابل داشته است به رسانهی رخشانه میگوید، کودکانی که شبها برای فروش آیسکریم در جادههای کابل میگردند، در ردهی کودکانی قرار میگیرد که کار شاقه انجام میدهند.
به باور آقای محقق، محیط و خشونتهای را که این کودکان با آن روبرو هستند، آسیبهای جبران ناپذیر روانی و اجتماعی بر آنها میگذارند: «ممکن است کودک مورد آزار و اذیت جنسی و خشونتهای فزیکی واقع شود که بدبختانه در کابل از این اتفاقات میافتد. در این صورت کودک قربانی ممکن است به مشکلات شدید روانی دچار شود و در آینده نیز کرامت و پایگاه اجتماعی خود را ویرانشده بازیابد.»
فرهاد سهیلی، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جامعهشناسی در دانشگاه تهران میگوید، کودکان کار در درازمدت چیزهای به مراتب مهمتری رااز درآمد ناچیزی که از دست فروشی و کار درخیابان به دست میآورند، از دست میدهند.
به گفتهی آقای سهیلی، ممکن است کودکان کار، هیچگاه به شغلهای با پایگاههای بلند اجتماعی فکر نکنند. از جانبی هم با محروم شدن از آموزش، رسیدن آنها به پایگاههای بلند اجتماعی تقریباً برای شان ناممکن میشود: «این است که سرانجام اکثریت مطلق کودکان کار تبدیل به افرادی با شغلهای سخت و سنگین و عموماً کمدرآمد، باقی عمر شان را میگذرانند.»