سیدهادی صادقینژاد، ماستر فلسفه اسلامی
قرائت طالبانی از دین برای زن جایگاهی در نظام اجتماعی قائل نیست. در این نگاه، وظایف زن در خانهداری، فرزندآوری و نگهداری از فرزندان و در نهایت فرونشاندن عطش شهوت مرد خلاصه میشود.
هرچند نگاه نابرابر به زن در سنت اسلامی بیسابقه نیست و نابرابری زن و مرد در مسائلی چون ارث و خونبها و برخی مسائل دیگر در فقه اسلامی نظریهای جاافتاده است؛ اما نگاه طالبانی به زن از همهی این مسائل فراتر میرود.
در فقه اسلامی علیرغم اینکه زن در برخی مسائل با مرد برابر نمینشیند و بهره برابر نمیبرد؛ اما به صورت مطلق از حضور در عرصه عمومی منع نمیشود و ظاهرا این نگاه که زن حق هیچگونه حضوری در عرصه عمومی ندارد مخصوص طالبان است.
طالبان در دور گذشته حکومت خویش، زنان را از عرصه عمومی به پستوهای منازل راهنمایی کردند. در این دوره از حاکمیت خود هرچند هنوز موفق نشدهاند به طور کامل زنان را به پستوها هدایت کنند و تا هنوز دروازههای دانشگاهها و ادارات ــ هرچند با سختگیریهای بسیاری از جنس آویختن پرده شرعی در صنوف میان پسران و دختران یا جداسازی صنوف بر مبنای جنسیت و… ــ به روی زنان و دختران بازاست؛ اما شواهد نشان میدهد که طالبان از نگاه ایدئولوژیک و جزمگرایانهی خویش نسبت به زنان و حضور آنان در عرصهی عمومی کوتاه نیامدهاند.
بنابراین، اندک تسامح آنان در برابر دانشگاه رفتن دختران و اموری از این دست را نباید به پای تجدید نظر آنان در مواضع ایدئولوژیک خویش گذاشت بلکه باید عوامل و دلایل سیاسی را در آن دخیل دانست.
هرچند طالبان نگاه خود به مسأله زنان را به دین منتسب میکنند و برای محصور کردن زن در پستوهای منازل پای شرع و دین را به میان میکشند؛ اما حقیقت آن است که از دین نمیتوان چنین آموزهای را استخراج کرد.
حقیقت آن است که نگاه طالبان به زن به جای آن که بهرهای از شریعت داشته باشد آشکارا از سنتهای قبیلهای پشتونوالی نسب میبرد.
به دیگر سخن این سنت قبیلهای پشتونوالی است که لباس شرع و دین پوشیده و بر زنان افغانستان تحمیل میشود. در سنت قبیلهای پشتونوالی ننگ و ناموس جایگاه ویژهای دارد، به گونهای که بردن نام زن یا خواهر و مادر کسی باعث جنگ و نزاعهای خونین میشود و بزرگترین توهین به کسی آن است که به وی فحش ناموسی داده شود.
از همین رو بود که سید اکبر آغا عضو پیشین طالبان درج نام مادر در شناسنامههای برقی را «بیننگی و بیناموسی» میدانست. به طور خلاصه میتوان نگاه سنت پشتونوالی به زن را در ضربالمثل معروف «شزه یا په کور یا په گور/ زن یا در خانه یا در گور» دید.
اثبات این که نگاه طالبانی به زنان از آموزههای دینی به گونه کامل بیگانه است و با شریعت و دین هیچ نسبتی برقرار نمیکند چندان دشوار نیست. کافی است به موارد زیر توجه کنیم
- در احادیث پیامبر اسلام آموختن علم بر هر مرد و زن مسلمانی فرض دانسته شده است: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه. چنین روایتی راه هر گونه توجیه در بستن دروازه مکاتب به روی دختران را میبندد؛ زیرا بر اساس این روایت نه تنها آموختن دانش برای هر مسلمانی اعم از مرد و زن مجاز است بلکه بر هر مرد و زن مسلمانی آموختن دانش فرض و از نظر دین الزامی است.
- نقش و حضور پررنگ زنان در مسائل اجتماعی و سیاسی صدر اسلام امری انکار ناپذیر است. معروف است که پیامبر در هر جنگی که شرکت میکرد، یکی از زنان خویش را به همراه میبرد. برابر برخی از روایات داستان معروف اِفک و تهمت بستن منافقین به یکی از همسران پیامبر زمانی صورت گرفت که قافله پیامبر در بازگشت از یکی از غزوات حرکت کرد؛ اما همسر پیامبر به دلیل حاجتی که داشت از قافله جا مانده بود و زمانی که به همراهی یکی از اصحاب به قافله پیامبر ملحق شد حرف و حدیثهایی در مورد ارتباط نامشروع میان آنان از سوی منافقین مطرح شد.
- گذشته از این موارد، بیعت زنان با پیامبر امری است که قرآن کریم به آن دستور داده است. در آیه ۱۲ سوره ممتحنه آمده است: «یا ایها النبی اذا جائک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا و یسرقن و یزنین و لایقتلن اولادهن و لایأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لایعصینک فی معروف فبایعهن/ ای پیامبر! زمانی که زنان مومن نزد تو آیند و با این شرایط با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی نکنند، آلوده به زنا نشوند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ امر شایستهای با تو مخالفت نکنند، با آنها بیعت کن.» با توجه به این که بیعت امری سیاسی و سازوکار تعیین حاکم در آن زمان بوده است، به روشنی میتوان گفت قرآن بر مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان صحه گذاشته است.
با توجه به موارد فوق و بسی موارد دیگر که در قرآن، سنت و سیرهی پیامبر میتوان سراغ گرفت به روشنی مشخص میشود که حذف زنان از عرصهی عمومی و هدایت کردن آنان به پستوها نه تنها قابل استنباط از آموزههای شریعت نیست بلکه به صراحت مخالف شریعت است.