الهه محمدی
صورت کودکانهای که در ترومای یک تجاوز جنسی خرد و خمیر شده است. او چشمانش را نمیتواند به چشم دیگری بدوزد و صحبت کند. احساس میکند «شرم» بزرگی دیگر چون سایه با او است. این باور نادرستی که اجتماع برای قربانی تجاوز جنسی میدهد، است.
زینب( نام مستعار) و اعضای خانواده او این روزها درگیر یک اتفاق ناگوار شدهاند. مردی متجاوزی که زندگی عادی یک کودک را برهم زده و خوشیهای کودکانه او را قربانی غریزهیمردانهاش کرده است. تجاوز جنسی بالای کودکی سبب شده که خانه گلی در دل تپه کارته سخی در شهر کابل این روزها به غم خانهای مبدل شود. خانه آنها برخلاف فضای عمومی شهر که اکثریت خانوادهها مصروف تجلیل نوروز و فصل بهار هستند، در شوک فرو رفته و فضای خانه مکدر و تاریک شده است.
زینب از درد جسمی و روانی به خود میپیچد. پنج روز از حادثه میگذرد؛ اما او هنوز توانایی حرکت را به شکل نرمال ندارد. او نمیتواند درست بنشیند، راه برود و بخوابد. زینب اکنون آن کودک تیزرفتار و شوخطبع نیست و به سختی نشست و برخاست میکند. زینب را درست پنج روز پس از یک رویداد تلخ و تکان دهنده در بستر بیماری ملاقات کردم. شدت این تجاوز جنسی را به وضوح میتوان از چهره زینب و اعضای خانواده او دید. زینب از ناحیه دستگاه تناسلیاش جراحی شده و اکنون زیر تداوی قرار دارد. اما عمه او میگوید که برادرزادهاش آسیب بسیار جدی دیده و به این زودی بهبود نمییابد:«گویی در دستگاه تناسلی او انفجاری صورت گرفته بود…». خانواده زینب خواهان عدالت هستند و از حکومت میخواهند که فرد متجاوز را مجازات کرده و به سزای اعمالش برساند.
مریم( نام مستعار) عمه زینب در صحبت به رسانهی رخشانه میگوید پس از آن که بر کودک شان تجاوز جنسی صورت گرفته، اطرافیان آنان به خانوادهاش به چشم حقارت میبینند. دردی که طفل ۹ ساله از اثر تجاوز جنسی میکشد و دیدگاه تحقیرآمیز اطرافیان خانواده زینب، حجم سنگینی از درد را بر دل عمه او گذاشته است. مریم میگوید که به شدت نگران آینده کودکانشان شده و نمیداند در چنین فضای آشفته به کجا«پناه» ببرند.
زینب چگونه در دام افتاد؟
اول صبح روز دوشنبه(۲حمل) در حالی که همسن و سالان زینب لباسهای نو به تن کرده بودند و مصروف بازیهای کودکانه شان در کوچههای ناهموار در دل تپه کارته سخی بودند، عمه زینب او را دنبال دارو به داروخانه فرستاده بود. زینب که کودک ۹ ساله است به درخواست عمهاش دنبال دارو میرود. او از مسیری عبور میکند که به قول مردمان محل آنجا یک سرای برای توقف موترها وجود دارد. وقتی زینب در آنجا میرسد با کودکان همسن و سالش برمیخورد. کودکان قد ونیمقد به زینب تعریف میکنند که در این سرای یک استاد، کورس آموزش قرآن برگزار کرده است.
زینب از سر کنجکاوی کودکانهاش با دیگر دوستانش به آنجا میرود و از مردی که مسئولیت نگهبانی آن سرای را داشته در مورد کورس آموزش قرآن معلومات میگیرند. زینب میگوید که او از آن مرد سوال کرده که « قرآنکریم درس میدهد» آن مرد از او خواسته که با او برود تا ثبت نام کند:« در پیش سرای موترها که رسیدم کودکان گفتند که اینجا قرآن کریم درس میدهد. رفتم از کاکا پرسان کردم. او گفت بیا تو را ثبت نام کنم…».
زینب وقتی این جملات را به من میگوید حس ناخوشایندی در چهرهاش نمایان میشود. واضح دیده میشود که در خودش مچاله شده و شادابی کودکانهاش پژمرده میشود. او احساس درد شدید میکند و به راهنمایی عمهاش که داکتر نیز است، داروی مسکن میخورد تا دردی ناشی از تجاوز جنسی را اندکی تسکین بدهد و کمی آرام بگیرد.
کودکی که ذهنش درگیر یک اتفاق ناگوار است میگوید فرد متجاوز در اول او را در داخل« تشناب» قفل کرده بوده است. زینب میگوید که او در همان دقایق اول صدای فریاد یک دختر دیگر را نیز شنیده است:« مرا در داخل تشناب بندی کرده بود. یک دختر دیگر هم جیغ میزد. او را اجازه نمیداد که جیغ بزند. دیدم که آن دختر دیگر روی سرک افتاد. وقتی به دنبالم آمد، جیغ زدم با دستاش دهنم را محکم گرفت صدای خود را کشیده نمیتوانستم.»
وقتی زینب مورد تجاوز جنسی قرار گرفت دیگر هیچ چیز به ذهن ندارد.او میگوید هنگامی که آن مرد به او تجاوز کرد تنها عمهاش را فریاد میزد تا او را از دست آن مرد نجات دهد:« تنها به عمهام فکر میکردم. میگفتم کاش صدایم را بشنود و نجاتم بدهد.»
زیر تیغ جراحی
پس از آن که مردی بر زینب تجاوز کرد، امکان زنده ماندن کودک ۹ ساله برای خانوادهاش بسیار کم بود. عمه او میگوید که وقتی برادرزادهاش را در آن حالت دید، دیگر امیدش را برای زنده ماندن زینب از دست داده بود.
مریم، عمه زینب میگوید که برادرزادهاش پس از اعمال تجاوز جنسی خودش را به سختی به خانه رساند و بیوقفه فریاد میزد.
وقتی زینب داخل محوطه حویلی شد، در حالت بیهوشی و بدنش پر از خون بوده :« وقتی داخل حویلی شد جیغ زد، دیدم که از زیر شلوارش خون جاری است.»
مریم عمه زینب عاجل به حوزه پولیس اطلاع میدهد و برادر زادهاش را به شفاخانه انتقال میدهد.
زینب از شدت درد بیهوش بوده و باید جراحی میشد. عقربه ساعت ۵ بعد از ظهر را نشان میداد که داکتران تصمیم گرفتند تا او را جراحی کنند.
مریم میگوید وقتی زینب زیر تیغ جراحی قرار گرفت، آنان تصور نمیکردند که او را زنده ببینند:« به اتاق جراحی که برد همه فریاد و ناله سر دادیم هیچ کس امید نداشت که زینب دیگر زنده باشد.»
به قول عمه زینب حراجی داکتران فقط توانسته است که خون ریزی او را متوقف بسازد.
مریم فرزند ندارد و برادرش دو دختر خود را به او داده است. عمه زینب میگوید که دو سال قبل برادرش دو دخترش را به او داده است. زینب و خواهرش اکنون با عمهاش زندگی میکنند.
ترس و نگرانی؛ محکومم چرا صدایم را بلند کردم؟
مریم عمه زینب که در مقابل عمل شنیع تجاوز جنسی بر کودکش، خاموشی اختیار نکرده است، میگوید نگرانی دارد که مبادا به او و دیگر اعضای خانوادهاش، مشکلی ایجاد نشود.
او میگوید که خودش در یکی از شفاخانههای خصوصی در ولایت زابل داکتر قابله بود؛ اما به دلیل این که مدت رخصتیاش تکمیل شده و نتوانسته به وظیفهاش برگردد، اکنون کارش را نیز از دست داده است.« به رخصتی کابل آمده بودم. از شفاخانه تماس گرفتند که رخصتیات را تمام کردی و منفک هستی دیگر سر کار نیا.»
مجازات قانونی تجاوز جنسی
به گفته طارق آرین سخنگوی وزارت داخله، پرونده تجاوز جنسی بالای زینب از سوی یک مرد، تکمیل و به دادستانی فرستاده شده است. آقای آرین، افزود که نیروهای پولیس براساس شواهد فرد متهم به تجاوز جنسی را بازداشت کردهاند. وزارت داخله پرونده او را برای تحقیقات بیشتر به دادستانی کل فرستاده است. آقای آرین گفت که این وزارت شواهد جرمی این پرونده را جمعآوری و ارزیابی کرده است.
براساس قوانین جزای افغانستان عاملان تجاوز جنسی بر کودکان باید به زندان طویلالمدت مجازات شوند.
در ماده ۶۳۸ قانون جزا در تعریف از تجاوز جنسی آمده است:« هرگاه مردی با شخص زیر سن قانونی مقاربت جنسی را انجام دهد، عمل وی تجاوز جنسی شناخته شده و رضایت مجنی علیه قابل اعتبار نمیباشد.» براساس قانون تا زمانی که شخص سن ۱۸ سالگی را تکمیل نکرده باشد، کودک به شمار میرود.
در کد جزای افغانستان برای عاملان تجاوز جنسی بر کودکان حبس دوام درجه دوم( ۱۶ تا ۲۰ سال) در نظر گرفته شده است.