رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل
  • عکس
  • پرونده
  • دادخواهی
  • آموزش
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل
  • عکس
  • پرونده
  • دادخواهی
  • آموزش
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
ازدواج اجباری

پیامدهای ناگوار ازدواج اجباری و زیر سن بر زندگی یک زن

ربابه رضایی ربابه رضایی
۳۰ جدی ۱۳۹۹

قصه‌هایش درد دارد. وقتی حرف می‌زند در پس هر نگاهش کوهی از غم دیده می‌شود. فریده( نام مستعار) اکنون که در دهه سوم زندگی‌اش قرار دارد؛ اما هنوز کابوس آن شبی که به اجبار در مقابل مردی بیگانه‌ای گفت” بلی” و به یک ازدواج اجباری تن داد، با خود حمل می‌کند.

هنوز داغ دردهای آن لت‌و‌کوب شوهر و خانواده‌اش بر دلش تازه است. فریده وقتی پانزده ساله بود، گرفتار یک ازدواج اجباری و زیر سن شد. اکنون که ۳۵ سال از عمرش را سپری کرده به قول خودش ” یک روز خوش را در زندگی ندیده است.”

او که حالا مادر چهار فرزند است و سختی‌های روزگار چنان فریده را در تنگنا قرار داده است که می‌گوید باور دارد وقتی زندگی کهنه باشد، لباس جدید و ظریف برایش جذابیت ندارد و نمی‌خواهد بپوشد.

خشونت دوامدار خانوادگی علیه فریده سبب شده است که او دچار بیماری روانی شود. زنی که سال‌ها مجبور شد” سنگ زیر دندان” را تجربه کند و در مقابل سختی‌های زندگی صبور باشد.

او نمی‌خواهد هویتش در رسانه فاش شود؛ اما داستان زندگی‌اش  را با ما شریک ساخته است. 

فریده کودکی‌اش را در  زیر سایه رژیم سیاه طالب در بامیان گم کرد

این مطالب هم توصیه می‌شود:

یکی از قاتلان «گل‌بخت» به ده سال زندان محکوم شد

هزینه خشونت خانگی برای جامعه

در سال‌۲۰۰۱ وقتی گروه افراطی طالبان به شکل بی‌رحمانه بر خانه‌های  مردم بی‌دفاع بامیان حمله کردند و مجسمه‌های صلصال و شمامه در اثر باران فیرهای راکتی آن گروه فروریخت، خانواده فریده از بامیان به ولسوالی بهسود میدان وردک آواره شدند. آوارگی در اثر جنگ و حمله طالب برای همه مردم به‌خصوص خانواده فریده روزهای دشواری را به بار آورد. روزهای که شاید همه به زنده ماندن فکر می‌کردند نه به زندگی کردن.

 تقریبا سه سال آوارگی و بی‌پناهی برای خانواده فقیر فریده، طاقت‌فرسا شده بود. دور بودن از خانه و کاشانه در روستایی که همه بیگانه و ناآشنا بودند.

پس از فروپاشی نظام طالبانی در افغانستان، خانواده فریده با عالمی از رنج و تنگدستی دوباره به شهری برگشتند که دیگر بودای بامیان با آن هیبت و زیبایی، ایستاده نبود. بودا فرو ریخته بود و شهر ویران شده بود. فقر اما در همه جا موج می‌زد و در همه جا حاکم بود. شهر خالی از همه چیز بود، جز فقر و ویرانی. 

در جامعه‌ی سنتی و مردسالار و رایج بودن چند همسری در میان مردان افغانستان، همواره سبب افزایش خشونت‌های خانوادگی شده است. پدر فریده که دو همسر داشت و خانه‌ او هیچ وقت خالی از خشونت نبود. وقتی این خانواده از بهسود به بامیان برگشتند، فریده ۱۲ ساله بود. 

بدبختی از هر طرف بر سر خانواده فریده هجوم آورده بود. پدرش هیچ راهی جز آوارگی دوباره نداشت. این بار مجبور شد،  ترک وطن کند و راه مهاجرت به ایران را به پیش بگیرند. آن‌ها به قصد مهاجرت به ایران به شهری کابل کوچ آمدند.

ازدواج اجبار فریده 

وقتی خانواده پدر فریده به کابل رسیدند، روش زندگی فرق داشت. زندگی شهر تا روستا تفاوت بسیار داشت. خانواده فریده برای مدتی در خانه یکی از اقارب‌شان زندگی می‌کردند.

حسین داد که مدتی بیشتر از خانواده فریده در کابل زندگی کرده بود، در وضعیت بهتر قرار داشت. او برای پدر فریده پیشنهاد داد که فرزندانش را برای قالین‌بافی به خانه او بفرستد.

فریده و برادرانش در خانه حسین داد از صبح تا شام روزانه قالین‌بافی‌ می‌کردند. مادر فریده که شب و روز در تلاش بود هرچه زودتر از افغانستان به ایران بروند تا کمتر رنج و زحمت فرزندانش را ببیند؛ اما تصمیم پدر فریده تغییر کرده بود. او همراه حسین داد به توافق ازدواج فرزندانش می‌رسند. تصمیم می‌گیرند که دختران‌شان را تبادله کنند.” ذکیه و فریده” دخترانی که باید در سن کودکی ازدواج می‌کردند؛ چون این تصمیم پدران شان بود.

زمانی که پدر فریده چنین تصمیم گرفته بود، او پانزده ساله بود. دختری که تازه به سن بلوغ رسیده بود.

فریده می‌گوید که او سربدل زن برادرش” عباس” بود. شبی که مردان خانواده تصمیم گرفتند، دختران‌شان را تبادله کنند، مردی که ظاهرا  ملا بود، دعوت کرده بودند تا عقد نکاح آنان را بخواند.

فریده که از این داستان غم‌انگیزش حرف می‌زند، ناراحتی در چشمان او به وضوح دیده می‌شود.

او می‌گوید که عباس همراه یک مرد دیگر، فریده را به اجبار و کشان کشان حاضر می‌کنند تا به ازدواج‌اش همراه پسر حسین داد رضایت بدهد. فریده و مادرش که هیچ کدام راضی به این پیوند نبودند؛ اما مادر او خلاف میل درونی‌اش مجبور می‌شود که تن به ازدواج اجباری دخترش بدهد.

چون خانواده پدر فریده قصد مهاجرت به ایران داشتند، حسین داد عجله داشت که هرچه زودتر عروسش را به خانه ببرد. وقتی فریده ازدواج کرد، پدرش با زن دومی‌اش و عباس و زنش به ایران رفتند؛ چون پول کافی برای هزینه سفر به ایران نداشتند،  مادر فریده و برادرانش به خانه حسین داد ماندند.

خشونت خانواده شوهر فریده علیه او  آغاز شد. شوهر فریده و مادرشوهرش  بارها بی‌مورد او را لت و کوب کردند.” در یک اتاق کوچک مرا بسته می‌کرد بعد لت و کوب می‌کرد…”

مادر فریده که بارها شاهد لت و کوب دخترش بود، تصمیم گرفت که با فرزندانش از آن خانه بیرون شود. وقتی مادر و برادران فریده از خانه آن‌ها بیرون شدند، فریده که دیگر از خشونت‌های خانواده خسرش به ستوه آمده بود یک روز تصمیم گرفت به زندگی رقت‌بارش پایان دهد. او “مرگ موش” می‌خورد تا از خشونت نجات یابد؛ اما او زنده ماند و از خودکٌشی نجات یافت.

بعد از مدتی مادر فریده همراه فرزندانش پس به بامیان می‌روند. مادرش تصمیم می‌گیرد که دخترش را از این زندگی دشوار نجات دهد. او به کابل می‌آید و دخترش را با خود به بامیان می‌برد. وقتی فریده از خانه خسرش فرار می‌کند، پدرشوهرش به دنبال عروسش می‌گردد و تمامی موترهای بامیان را وارسی می‌کند؛ اما فریده و مادرش با پوشیدن”چادری” از  دام حسین داد فرار می‌کنند.

فرار از کابل به بامیان، نیز برای فریده کارساز واقع نشد. دوباره خانواده‌اش تصمیم می‌گیرد تا او را به مردی که برای آن‌ها پول قرض داده بوده، بدهند. اما در این قضیه مامای او از راه می‌رسد و ازدواج او را با مرد دیگری می‌کند. حالا او با ترس از شوهر سابقش و فقر و خشونت‌های جاری خانگی به تکلیف روانی دچار شده است. او که اکنون در خانه مادر و برادرانش زندگی می‌کند، می‌گوید بارها مورد لت و کوب برادرش که سال‌ها برای او زحمت کشیده بود، قرار گرفته است.

فریده اکنون دچار مرض عقلی و عصبی شده است. او می‌گوید به اندازه تمام سال‌های عمرش سختی کشیده است. وقتی می‌خندد، خنده‌هایش شکل عصبی به خود می‌گیرد و در آن لحظه‌ چشمانش پر اشک و غمگین می‌شود و ضعف می‌کند. 

افغانستان یکی از کشورهای است که هنوز ازدواج‌های اجباری و زیر سن، در آن رایج است.

موضوعات: ازدواج اجباریخشونت علیه زن
اشتراک گذاریتوییتپین در پینترست
اشتراک گذاریتوییتپین در پینترست

بخوانید...

چرا زنان خبرنگار در بامیان حرفه‌ی خبرنگاری را ترک می‌کنند؟

۱۰ حوت ۱۳۹۹
خبرنگاران زن در بامیان

بیشتر خبرنگاران به‌خصوص زنان در بامیان به‌شکل آماتور خبرنگاری می‌کنند. در این ولایت هیچ دانشکده‌ی خبرنگاری وجود ندارد، تا علاقه‌مندان...

بخوانید...

روایت از زنان نظامی؛ آنان برای برابری می‌رزمند

۹ حوت ۱۳۹۹
زنان در نظام

زهرا گل برخلاف تصورم، از علاقه‌ای سخن می‌گوید که پای او را به این نظام کشاند، از لباس پلنگی نظامی...

بخوانید...

چرا نخستین پولیس زن در بامیان ارتقای بست نمی‌شود؟

۹ حوت ۱۳۹۹
نخستین پولیس زن در بامیان

ناهید اولین دگروال زن در ولایت بامیان است که در مدت ۱۹سال فعالیت، کم‌ترین ارتقا و به گفته خودش بیشترین...

بخوانید...

آیا مردان خانواده‌‌ مقصر اعتیاد زنان و کودکان در هرات هستند؟

۷ حوت ۱۳۹۹
اعتیاد زنان و کودکان

آمنه(اسم مستعار) کودک هشت ساله است. او وقتی برادرش مقداری تریاک داده تا آن را پنهان کند، معتاد شده است....

بخوانید...

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • تماس با ما
  • همکاری با ما
  • ارسال مقاله
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل
  • عکس
  • پرونده
  • دادخواهی
  • آموزش

بازنشر مطالب رسانه رخشانه، تنها با ذکر کامل منبع مجاز است.