الهه محمدی
نشست دوحه بدون نتیجهگیری مشخص پایان یافت. با آن که زنان افغانستان در گفتوگوها حضور نداشتند؛ اما نشانههای زیادی وجود دارد که زنان برنده و طالبان بازنده اصلی این نشست بودند. به روایت دیپلماتهای امریکایی با آن که نمایندگان کشورهای همسایه افغانستان خواهان تعامل با طالبان بودند اما؛ هیچکدام موضوع به رسمیتشناسی این گروه را مطرح نکردند.
در سوی دیگر، دبیرکل سازمان ملل متحد، زنستیزی طالبان را غیرقابل قبول خواند و گفت اکنون زمان آن نیست که با طالبان گفتوگو کند. علاوه برآن، هیچ کشوری از سیاستهای طالبان، به ویژه در مورد زنان دفاع نکرده است.
با توجه به آنچه در دوحه گذشت، به نظر نمیرسد نشستهای بعدی و گفتوگوهای دیگری در آینده هم بتواند گرهی از کار فروبسته طالبان با جامعه بینالمللی باز کند. شکست طالبان در گفتوگوهای بینالمللی و تجرید این گروه از جامعه جهانی دستاورد کمی نیست. در تحقق این وضعیت ممکن است عوامل زیادی دخالت داشته باشد، اما بیگمان، مبارزات خستگیناپذیر و بیوقفه زنان از داخل گرفته تا خارج یکی از عوامل اصلی شکست طالبان در صحنه بینالمللی است.
اما آیا ناکامگذاشتن طالبان در برقراری روابط با جامعه جهانی کافی است؟
از زاویه بازی سیاسی و رقابت با طالبان، البته که این دستاورد مهمی است. اما اگر به زندگی میلیونها زن و دختری که اکنون اسیر این گروه است و نه حق کار دارند و نه حق آموزش، نگاه کنیم هیچ چیزی در زندگی آنها تغییر نکرده است و تغییر نیز نخواهد کرد.
واقعیت این است که به مسایل زنان در سایه حکومت طالبان نباید از زاویه سیاسی نگاه شود. ماهیت خصومت طالبان با زنان با ماهیت خصومت این گروه با نیروهای سیاسی کاملا فرق میکند. زنان اکنون از ابتداییترین حقوق و ملموسترین فرصتهای زندگی محروم شدهاند. تاثیرات مخرب و ویرانگر زنستیزی طالبان در هر لحظه، ساعت و روزی که سپری میشود در زندگی میلیونها زن و دختر لمس و تجربه میشود.
از این لحاظ، برای زنان مبارزه علیه طالبان چشماندازی پیچیده و دشوار دارد. این مبارزه برای حق زندگی و حق نفسکشیدن است. بنبست مشروعیت بینالمللی طعم حکومتداری را به کام طالبان تلخ میکند؛ اما چیزی را در زندگی زن و دختری محصورشده در خانه عوض نمیکند. برای تغییر این وضعیت باید بیامان و در هر لحظه و هر ساعت مبارزه کرد.
اما چه نوع مبارزه؟
اگر بپذیریم که خصومت طالبان با زنان و دشمنی این گروه با سایر نیروهای سیاسی فرق دارد و اگر بپذیریم که چشمانداز مبارزات زنان پیچیده و دشوار است، در آنصورت باید بر روی گونهها و اشکال مبارزه تامل جدی کرد.
اشکال غالب مبارزات تاکنون مدنی و سیاسی بوده است. اعتراضات خیابانی در داخل و خارج و دید و بازدید با مراکزو نهادهای سیاسی دو فرم مسلط مبارزه بوده است. این دو فرم مبارزه، به رغم تأثیرگذاری، خالی از اشکال هم نبوده است.
از دشواریها و فراگیرنبودن اعتراضات در داخل اگر بگذریم دید و بازدیدهای سیاسی در بیرون به شدت پراکنده، سلیقهای، مبتنی بر روابط وفاقد چشمانداز جدی بوده است. فعالان درگیر در این عرصه هرگز به سمت منسجمسازی نیروها، ایجاد چارچوبهای نهادی و خلق روایت و گفتار روشن در مورد زنان حرکت نکردهاند.
رفتار سلیقهای و تکروانه در مبارزات گروهی پیامدهای ویرانگر برای اعتمادسازی دارد و در نهایت به ضدمبارزه منجر میشود. این در حالی است که برخلاف اختناق موجود در داخل، در بیرون از افغانستان، فرصتهای استثنایی برای دادخواهی در سطوح و لایههای مختلف وجود دارد. جنبش زنان ایران و اشکال مبارزاتی که آنها در کشورهای غربی سازماندهی کردهاند نمونهای بارزی از این دست فرصتهاست.
برای استمرار مبارزات در آینده مهم است که در مورد بسیاری از این اقدامات آسیبزا تامل و بازنگری جدی شود. بدون انسجام و هماهنگی و بدون خلق یک روایت روشن از وضع موجود نمیتوان انرژی و منابع موجود در برابر زنستیزی طالبان را به صورت مؤثر بسیج کرد و در نهایت نتیجه ملموس گرفت.
جای خالی مبارزه حقوقی
از اعتراضات مدنی و مبارزات سیاسی اگر بگذریم، در طی دو سال گذشته، جای مبارزات حقوقی به شدت خالی بوده است. به رغم آن که، اقدامات طالبان در راستای حذف زنان خلاف همه موازین حقوقی موجود در جهان کنونی است، تاکنون هیچگام حقوقی برای محاکمه سران طالبان با استفاده از ظرفیتهای حقوقی و قانونی موجود برداشته نشده است.
این در حالی است که به تناسب مشکلات و دشواریهای موجود مبارزات حقوقی فاقد آسیببوده و در صورت به ثمررسیدن میتواند دستاوردهای ملموس و سرنوشتساز داشته باشد. فراموش نشود که هر نوع مداخله خارجی، یا اعمال محدودیت علیه طالبان نیز صرفا از رهگذر چارچوبهای حقوقی موجود امکانپذیر است.
تامل در باره فرصتهای حقوقی مبارزه، نحوه استفاده از آن و شناسایی مواردی که میتوان از آن برای اقامه دعوی در محاکم بینالمللی علیه طالبان و در مجموع دفاع از حقوق و مطالبات زنان استفاده کرده یکی از اولویتهایی است که باید بر روی آن کار کرد و در چشمانداز طولانی مدت مبارزه در نظر گرفت.
در چشمانداز وضعیت موجود، تغییر عینی و ملموس در زندگی زنان، به این زودی دیده نمیشود. راهی دراز، پیچیده و نفسگیر در پیش است. جلوگیری از مشروعیت طالبان در عمل به تغییری در وضعیت زنان منجر نمیشود. اهداف مبارزه باید متمرکز بر روی تغییر عینی وضعیت باشد و در این راستا شدیدا به بازنگری و تأمل برای یافتن شیوهها و اشکال بیشتر و مؤثرتر نیاز است؛ شیوههایی که در عین تنوع و پراکندگی مکمل همدیگر باشند و در نهایت به هدفی واحد منتهی شوند.