مریم مرسل
در یکی از خیمه/چادرهای بیجا شدگان در شهر فیروز کوه ولایت غور زنی ۲۱ساله با دو کودکش، پدر و مادر پیری که توانی برای گرسنگی کشیدن ندارند، زندگی میکنند.
پس از نزدیک به سه ماه بیجایی و بیسرنوشتی، نجیبه مادر مجردی که همسرش را نیز در جریان سقوط ولایت غور در جنگ با طالبان از دست داده، دختران کوچکش را بهفروش میرساند.
نجیبه گوشه خیمه نشسته است و سر آزاده ۹ساله و گلزاده ۷ساله، دو دخترش روی زانویش است. آن طرف خیمه پیرمرد و پیرزنی که پدر و مادرش هستند، بیمار و ساکت نشستهاند و بیوقفه سرفه میکنند.
هوای پاییزی شهر فیروزکوه شدیدا سرد است و بادی سوزناک هم از لای درزهای خیمه به داخل وارد میشود. او به همین چند ماه قبل فکر میکند که در ولسوالی تولک ولایت غور زندگی خوبی داشت.
یادش میاید که طالبان برای تصرف تولک، این ولسوالی را محاصره کرده بودند و امید، همسرش که یک نظامی ارتش بود، برای نبرد با طالبان میرفت و با نجیبه و فرزندانش خداحافظی میکرد.
نجیبه نمیدانست این آخرین خداحافظی امید است. پس از ساعاتی از این خداحافظی، جسد امید را برایش آورند؛ اما این همه ماجرای او نیست و مصیبت ادامه دارد.
هنوز در شوک کشته شدن امید است که دروازه خانهاش به صدا در میاید؛ پدر و مادرش هستند که گریان و پریشان خبر از کشته شدن عبدالله را میدهند. عبدالله برادر نجیبه که عضو پولیس تولک بود.
پس از این هم طالبان دومین ولسوالی غور را که تولک باشد به صورت کامل به کنترل خود در میاورند و خانههای افراد دولتی را آتش میزنند. خانه نجیبه نیز به آتش کشیده شده و او نمیتواند به خانهاش برگردد.
از اینجا آوارگی نجیبه با دو دختر و پدر و مادر کهنسالش آغاز و رهسپار کمپهای بیجاشدگان داخلی میشوند.
او این خاطرات را مرور میکند و دوباره به زمان حال بر میگردد؛ از آن زمان تاکنون چهار ماه میگذرد و نجیبه به سختی غذا را با تکدیگری و کمکهای ناچیز، برای این خانواده پنج نفری فراهم میکند.
وی در گفتوگو با رسانهی رخشانه میگوید که میخواهد دو دختر خود را در برابر ۱۰۰هزار افغانی به هر کسی که متقاضی باشد، بسپارد؛ از این تصمیم آزاده و گلزاده خبر ندارند.
گفته است این کار را به خاطر اینکه دخترانش بتوانند تحصیل کنند، غذای بهتری بخورند و جای گرمی داشته باشند، انجام میدهد؛ او دیگر نمیتواند برای آنان آب و نان تهیه کند.
سختترین تصمیمی که یک مادر میتواند بگیرد؛ جدایی از فرزندانش به خاطر جبر زمان.
نجیبه از آرزوهای خود برای آزاده و گلزاده میگوید. از اینکه دوست داشت درس بخوانند و یکی خبرنگار شود و دیگری داکتر؛ طالبان تمام این آروزها را نقش بر آب کردند.
نجیبه هر وقت اسم طالبان به گوشش میخورد به یاد کشته شدن همسر و برادر خود میافتد؛ به یاد اینکه طالبان پس از تصرف تولک، خانههای مردم را با اموالشان آتش زدند.
با وجود اینکه نجیبه خود را در پایان این دنیا احساس میکند؛ اما هنوز هم منتظر یک معجزه است. شاید کمکرسانی و نجات او و خانوادهاش، یک معجزه برایش به شمار برود.
طالبان در ولایت غور گفتهاند به دنبال کمک رسانی به خانوادههای بیجا شده هستند و کمک رسانیهایی را هم کردهاند اما نجیبه میگوید تا کنون کار خاصی برای او و دیگر کسانی که در نزدیکیاش در خیمهها زندگی میکنند، نشده است.
با این حال هنوز کسی برای به سرپرستی گرفتن دخترانش پا پیش نگذاشته و کمک خاصی هم نشده است؛ این وضعیت نجیبه را در برزخ سختیها همچنان نگه میدارد.
در حال حاضر همانند خانواده نجیبه، هزاران خانواده دیگر در افغانستان با مشکل تامین غذا و مکان مناسب زندگی روبرو هستند.
چیزی که سازمان ملل هم پس از تصرف افغانستان توسط طالبان پیشبینی کرده است.
در گزارش این سازمان آمده که به دلیل خشکسالی شدید امسال بسیاری از مردم افغانستان برای تامین مواد غذایی مشکلات جدی داشتند، اما اکنون در پی سقوط دولت به دست طالبان و تضعیف اقتصاد کشور میلیونها نفر در معرض قحطی قرار دارند.
حمیدالله مرادی(نام مستعار)، یکی از فعالان مدنی غور است و وضعیت فعلی را فاجعهای میداند که طالبان با خود آوردهاند. او طالبان را شکست خورده در میدان اقتصاد و معیشت مردم میداند.
با این همه این فعال مدنی غور از جامعه جهانی و موسسات کمک کننده بین المللی میخواهد به فریاد مردم افغانستان توجه کنند و مانع بحران بزرگ انسانی شوند. فروش کودک از سوی خانوادهها در افغانستان در اثر فقر و تنگدستی حرف تازهی نیست. پیش از این نیز خانوادههای زیادی دست به این اقدام زدهاند.
حکایت نجیبه یکی از صدها روایت دردناک این روزهای این کشور است. بسیاری از افراد و خانوادهها با وضعیت وخیمتری وجود دارند که هنوز زندگی شان روایت نشده است.