شیرین یوسفی
نگاهی به دخترانش میکند و در زیر لب میگوید: «نمیدانم گناه این دختران چیست؟ در به در شدیم.»
محمد نعیم پدر پنج دختر و دو پسر است. به قول خودش، این روزها بیشتر از هر زمانی، در طول عمر ۵۵ سالهاش، طعم تلخ زندگی را میچشد. او میگوید؛ دخترانش را با زحمت فراوان و با پول دهقانی و فروش کچالو بزرگ کرده و به مکتب و دانشگاه فرستاده بود. محمد نعیم به رسانهی رخشانه گفته است، با فرمان جدید طالبان چهار دخترش از تحصیل و کار باز مانده اند. برای او تمام امید زندگیاش، آیندهی روشن دخترانش است.
محمد نعیم و همسرش که به دلیل جنگهای داخلی نتوانسته اند درس بخوانند، ده سال پیش برای فردای بهتر فرزندان شان و ادامهی تحصیل آنها، از بامیان به کابل آمدند. حالا که طالبان با دو فرمان جدید زندگی خانوادهها را از این رو به آن رو کردهاند، محمد نعیم در صدد مهاجرت و ترک افغانستان است. او گفته است: « مه هر سال میرفتم بامیان سر زمینها دهقانی میکردم و دخترهایم در کابل با برادرانشان درس میخواندند. دو سال بود که دخترهایم سر پای خود ایستاد شده بودند و مه در بامیان نمیرفتم. سه دخترم در پهلوی اینکه درس میخواندند، کار هم میکردند و زندگی ما نسبتا خوب پیش میرفت که طالبا همه چیز ره بند کردند. دیگه جای زندگی نمانده. تمام چیز به روی مردم بسته شده؛ نه درس، نه کار و آزادی، نه نان، مجبوریم یک طرف دیگه بریم.»
فوزیهی ۲۵ ساله دختر بزرگ محمد نعیم است. تا قبل از فرمان ممنوعیت کار و آموزش زنان از سوی طالبان، او در یک مکتب خصوصی در غرب کابل آموزگار بود. فرمانهای تازهی طالبان، نه تنها کارش را از او گرفت، بلکه تمام برنامههای آیندهی زندگی را نیز نقش بر آب کرد. فوزیه میخواست در رشتهی روابط بینالملل، ماستریاش را بگیرد.
سلما و مرضیه دختران دیگر محمدنعیم هر دو دانشجوی سال دوم و سوم دانشگاه کابل استند. سلما که دانشجوی رشته کامپیوترساینس است، میگوید:« این روزها واقعا برای خانوادهی ما کابوس است. مه و همهی خواهرانم خانهنشین شدیم، مجبور استیم به جای گرفتن قلم و کتاب، سوزن به دست بگیریم و گلدوزی و بافت کنیم که از گرسنگی نمیریم. ما سه خواهر در کنار درس، در کورسها تدریس میکردیم و از پس مصارف خانه بیرون میشدیم، اما حالا حیران ماندیم چه کار کنیم؟»
محمد نعیم میگوید، هیچ کدام از اعضای خانوادهاش پاسپورت ندارند؛ زیرا تا قبل از بسته شدن دانشگاهها و ممنوعیت کار زنان، او تصمیم نداشت که افغانستان را ترک کند. او میگوید، از زمان بسته شدن دانشگاهها هر شب با خانوادهاش در مورد راههای بیرون رفتن از کشور صحبت میکند و تا کنون دو بار با دلالان ادارهی پاسپورت صحبت کرده است تا بلکه بتواند توسط آنان برای خود و خانوادهاش پاسپورت بگیرد؛ اما تا حال موفق به انجام این کار نشده است. او میگوید، در صورتی که نتواند به اعضای خانوادهاش پاسپورت بگیرد، مجبور است تا راه قاچاق را در پیش بگیرد.
او گفته است: «وقتی دخترانم درس خوانده نتوانند، کار کرده نتوانند و بیرون رفته نتوانند، مه به کدام امید اینجه باشم؟ برای مه درس دخترانم به اندازهی درس دو بچهام، مهم است. هر بار که به طرف دخترانم میبینم، مایوس و ناامید میشوم. طالبان چارهای جز رفتن به مردم نمانده.» در پی ممنوعیت تحصیل دختران از سوی طالبان، شماری از خانوادهها بهخاطر آیندهی تحصیلی دخترانشان، راه مهاجرت را در پیش گرفته اند. شماری از این خانوادهها در گفتوگو با رسانهی رخشانه گفتهاند، نمیخواهند فرزندان شان سرنوشت تلخ دورهی اول حاکمیت طالبان را تجربه کنند و مانند مادران خانواده از درس و تحصیل باز بمانند.
بتول۳۸ ساله مادر سه دختر و یک پسر است. دخترانش صنف یازده، هشت و سوم مکتب استند. هرسه از رفتن به مکتب بازمانده اند. او که خود در زمان حاکمیت اول طالبان نتوانسته است که درس بخواند، نگران آیندهی تحصیلی دخترانش است. بتول میخواهد به خاطر آینده تحصیلی دخترانش، کشور را ترک کند. بتول میگوید: «تا زمانیکه دانشگاهها بسته نشده بود، امیدوار بودم که شاید طالبا سختگیری نکنه، اما هر روز وضعیت بدتر شده میره. هر روز محدودیت جدید، هر روز حرف نو. بخاطر آیندهی دخترانم شبها خواب از چشمم پریده. از اینکه بیسواد بمانند واقعا ترس دارم. نمیخواهم دخترانم فقط خانم خانه باشن. باید برای خودشان کسی شوند.» بتول و خانوادهاش این روزها در تلاش گرفتن ویزای ایران و پاکستان اند تا شاید در آنجا، دخترانش بتوانند درس بخوانند و ادامهی تحصیل بدهند. او و خانوادهاش برای گرفتن ویزای پاکستان درخواست داده اند و میگویند در صورت رد شدن ویزا، راه غیرقانونی را در پیش خواهند گرفت.
با آمدن طالبان، افغانستان شاهد موج جدیدی از مهاجرتها است. در یک سال گذشته، هزاران نفر از ترس طالبان افغانستان را ترک کردهاند. گلجان ۲۴ساله در یک دانشگاه خصوصی در کابل دانشجو است. او میگوید، با بسته شدن دانشگاه خانوادهاش تصمیم گرفته اند تا افغانستان را ترک کنند. او که دانشجوی سال سوم رشتهی اقتصاد است، میگوید، دو خواهر دیگرش نیز از رفتن به مکتب محروم شده اند.
گلجان میگوید: «مادرم نتوانسته در دورهی اول طالبا درس بخواند و از این که همهی ما هم بیسرنوشت شویم، نگران استیم و این روزها برای رفتن به ایران آمادگی میگیریم تا شاید در آنجا زندگی بهتری داشته باشیم.» گلجان میگوید، خانوادهاش برای گرفتن ویزای ایران پول هنگفتی را هزینه کرده اند و به محض دریافت ویزا، به زودترین فرصت کشور را ترک خواهند کرد. بسیاری از خانوادهها در حالی میخواهند کشور را ترک کنند که به دلیل متوقف بودن روند توزیع پاسپورت و دشوار بودن روند گرفتن ویزای کشورهای همسایهی افغانستان، تصمیم دارند تا راه مهاجرت غیرقانونی را در پیش بگیرند.
مریم۴۱ ساله باشندهی شهر کابل میگوید، دو دخترش که یکی دانشجوی سال اول دانشگاه و دیگری دانشآموز صنف نهم مکتب است، از درس باز مانده اند. او می خواهد با فروش اسباب خانهاش، به صورت غیرقانونی راه مهاجرت به ایران را در پییش بگیرد. مریم گفته است: «پول فروش وسایل خانهام کافی نیست که ما ره به ایران برساند، اما باز هم هیچ چارهای نداریم. دلم به دخترانم که از درس بازمانده، میسوزد. مجبوریم به خاطر آیندهی شان چاره پیدا کنیم. تمام سختیها را به خاطر درس دخترایم تحمل کردم اما فعلا همه چیز صفر شد. شبها گلدوزی کردم قالینبافی کردم که دخترهایم درس بخوانه، اما طالبا همهی زحمتهای ما را حیف کرد.»
مریم میافزاید که طی چند روز توانسته است مقداری از اسباب خانهاش را به همسایههایش بفروشد و در تلاش فروش وسایل دیگر خانهاش به قیمت مناسب است: «لوازم خانه مه ره نصف قیمت هم نمیخرند، با وجودی که نو است اما باید بفروشم، حداقل پولش تا یکجایی ما ره برسانه. لوزام خانهام ره با شوق و امید زیاد خریده بودم؛ حالا که میفروشم حس خیلی بدی دارم. حس میکنم با فروش هر کدام وسایل خانهام یک گوشهای از خاطرات خانه خوده میفروشم.»