مبارزه برای حقوق زنان در هیچجایی به اندازه افغانستان واقعی، ملموس و معنادار نیست. «زنبودن» هم آشکارا مبنای تبعیض و نابرابری است و هم سرچشمه نیروی عدالتخواهی که تن به وضع موجود نمیدهد و برای تحقق برابری انسانی ایستادگی میکند.
افغانستان اکنون در تقاطع تاریخی تعیینکننده قرار دارد. عدالتخواهی و پایبندی انسانها به برابری انسانی در معرض آزمون بزرگ قرار گرفته است. نفی هویت انسانی زن در هیچ مقطع تاریخی، به ویژه در دوره معاصر، هرگز این قدر برهنه و آشکار نبوده است. تبعیضی را که زنان در طول تاریخ به صورت غیرمستقیم، ناگفته و نانوشته تجربه کردهاند حالا به تمام و کمال صراحت یافته و در قالب دستورالعملهای مکتوب مبنای تنظیم نظام اجتماعی-فرهنگی و ساختار سیاسی قرار میگیرد.
این که بدانیم چه عوامل تاریخی-اجتماعی در ایجاد این وضعیت سهم دارند مهم است؛ اما مهمتر از همه این است که حالا به صراحت به زنان گفته میشود که شما از حقوق برابر انسانی برخوردار نیستید. از دیدگاه ایدیولوژی طالبان، جامعه انسانی یعنی جامعه متشکل از مردان که در آن زنان زندگی سایهوار دارند و تنها میتوانند مطیع و فرمانبردار مردان باشند. هستی و موجودیت زن در جامعه به تبع هستی و موجودیت مردان اهمیت دارد و اگر مردان نباشد وجود زن، فینفسه، فاقد هر نوع اهمیت است.
این وضعیت اکنون زنان جهان را به صورت عام و زنان افغانستان را به صورت خاص به مبارزه طلبیده است. دو راه بیشتر نیست: یا بپذیریم که زن انسان نیست و در نتیجه از حقوق برابر با مردان برخوردار نیست یا در برابر این وضعیت مبارزه و ایستادگی کرد.
این وضعیت به اندازهای که برهنه و صریح است به همان اندازه آبستن تحول و دگرگونی است. زنان و همه نیروهای عدالتخواه اگر بتوانند بر وضعیت کنونی غلبه کنند مبارزه برای تحقق عدالت و تثبیت هویت انسانی زنان را نیز از بنیاد متحول میکند. این دستاورد، جنبش برابریطلبی زنان را وارد مرحلهای جدید میکند و زنستیزی را در آخرین سنگر و مهمترین پایگاه آن شکست میدهد.
حال، پس از نزدیک به دوسال، مشخص شده است که مبارزه زنان افغانستان، مبارزه دوامدار، نفسگیر و پر از دشواری است. این مبارزه در داخل، با سرکوب، خشونت و وزورگویی روبهروست و در خارج پراکندگی، رخوت و ناهماهنگی بر آن سایه افکنده است.
با توجه به پیچیدگیهای موجود و فروپاشی نهادها و ساختارهایی که بستر نهادی برای کنش، پیکار و مقاومت فراهم میکرد، انتظار نمیرود که به این زودی جنبش زنان در داخل فراگیر شود و نوعی شورش یا مقاومت گسترده زنانه شکل بگیرد.
در خارج؛ اما وضعیت کاملا متفاوت است. مبارزان و فعالانی که از افغانستان خارج شدهاند رفته رفته در کشورهای میزبان مستقر شدهاند و حالا میتوانند ابتکار عمل بیشتری به خرج دهند و اقدامات منسجمتر و هماهنگتری را روی دست بگیرند.
چه اقداماتی؟
یکم – هماهنگی
در طی ۲۰ ماه گذشته فعالیتهای نسبتاً مهمی در خارج صورت گرفته است؛ اما ناهماهنگی و پراکندگی باعث شد تا نتوان موج گسترده ایجاد کرد و از فرصتهای موجود استفاده مؤثر صورت بگیرد. با توجه به جابجایی افراد در کشورهای مختلف بخشی از این ناهماهنگی و پراکندگی ناگزیر و طبیعی بود. علاوه برآن، همه در شوک بودند و تصویر روشنی از وضعیت و چشمانداز آینده وجود نداشت.
حالا آبها از آسیاب افتاده و همه چیز ثبات و استقرار نسبی یافته است. تکلیف زنان در حکومت طالبان و چشمانداز آن کاملاً روشن است. شمار زیادی از فعالان زن در خارج جایگاه و محل بودوباششان تثبیت شده است و شناخت دقیقتری از ظرفیتها، فرصتها و محدودیتها در سطح جامعه جهانی بدست آمده است.
وقت آن رسیده است که فعالیتها و مبارزات زنان از اقدامات آنی، خودجوش؛ اما پراکنده و بیبرنامه بیرون شود. به تناسب امکانات موجود نیاز است که این فعالیتها بازنگری شود و به جای گامهای فردی برنامههای هماهنگ، مدون و هدفمند روی دست گرفته شود.
دوم – شبکهسازی
هم تجربه و هم واقعیتهای موجود نشان میدهد که هماهنگسازی فعالیتها با ایجاد یک نهاد یا دو نهاد امکانپذیر نیست. اگر اراده جدی برای کار انسانی و مبارزه واقعی وجود داشته باشد تنوع نهادی و ساختاری نه تنها مانع هماهنگی نمیشود که به افزایش ظرفیت و مؤثریت آن میانجامد. از این رو، این که زنان در قالب نهادهای مختلف عمل و کار کنند بسیار خوب است؛ اما در نهایت نیاز هست تا سازوکاری برای هماهنگی میان این نهادها در سطح کلان ایجاد شود.
چگونه میشود هماهنگی ایجاد کرد؟ بهترین راه برای هماهنگسازی فعالیت شبکهای است. در جامعه پیچیده و سیال کنونی، شبکهها نقش مهمی در هماهنگی ادارات، سازمانها، شرکتهای تجاری و جنبشهای سیاسی دارند. از آنجا که شبکهها غیرمتمرکزاند و به صورت افقی عمل میکنند نیاز به رهبری نیز ندارند و از این رو، با هر نوع تنوع نهادی، ساختاری، مبارزاتی و تشکیلاتی سازگاری دارند. شبکهها ماهیت سیال و منعطف دارند و به تناسب جمعیت، نیاز و ظرفیتها ساده یا پیچیده میشوند.
شبکهها همزمان با حفظ استقلال و خودمختاری نهادها و تشکیلات، آنها را به نهادها و ساختارهای گستردهتر متصل میکند و از این طریق یک اقدام نهادی محدود را به شبکهای از فعالیتهای جهانی پیوند میزند. حالا که راه مبارزات زنان دراز و دشوار است نیاز به ایجاد شبکه جهانی مبارزات زنان بیش از هر زمانی جدی است. ایجاد چنین شبکه میتواند انرژیهای پراکنده و ناهماهنگ عدالتخواهی را در مسیر و جهت واحد سوق دهد و از این رهگذر مبارزات را وارد مرحله مؤثرتری کند.