مقدمه
رسانهی رخشانه با الکساندرا مستواجا، همسر مرتضی بهبودی خبرنگار افغانستانیتبار فرانسوی که شش ماه قبل، پس از ورود به افغانستان توسط استخبارات طالبان از کابل بازداشت شد، گفتوگوی ویژه انجام داده است.
مرتضی بهبودی که اکنون در زندان طالبان به سر میبرد، برای کار گزارشگری به افغانستان سفر کرده بود. تا کنون دادخواهیهای زیادی برای رهایی او صورت گرفته؛ اما طالبان به آن پاسخی ندادهاند.
سالک: لطفا خود تان را معرفی کنید.
الکساندرا: من الکساندرا مستواجا، همسر مرتضی هستم و در دنمارک زندگی می کنم. من در اکادمی سلطنتی هنرهای زیبای دنمارک مهندسی میخوانم و حالا در مرخصی هستم، چون برای رهایی مرتضی از زندان تمرکز کردهام.
سالک: از مرتضی بهبودی بگویید، چند سال دارد، متولد کجا است، چند سال در فرانسه زندگی کرده است و در کدام رسانه فعالیت میکرد؟
الکساندرا: مرتضی بهبودی ۲۹ ساله است. او در سال ۱۹۹۴ درولایت میدانوردک متولد شده است. مرتضی در سال ۲۰۱۵ زمانی که ۲۱ سال سن داشت از افغانستان به فرانسه مهاجرت کرد و از آن زمان در پاریس مشغول به کار بود. او مقطع ماستری خود را در رشتهی روابط بینالملل در دانشگاه سوربن به پایان رسانده است.
مرتضی با فرانس ۲ و سپس برای فرانس ۲۴ به عنوان روزنامهنگار آزاد کار کرده است. او در بسیاری از رسانهها به عنوان روزنامهنگار کار کرده است. در مجموع برای ۱۵ رسانه، از جمله Insiders، BBC Persian، Aljazeera و رسانههای دیگر. مرتضی پس از تسلط طالبان به افغانستان سفر کرد. در دورهی حکومت پیشین در بهار سال ۲۰۲۱ میلادی هردو به افغانستان رفته بودیم و در واقع او آنجا کار میکرد. او حدود یک سال بعد از سقوط دولت افغانستان به دست طالبان، برای کار روزنامهنگاری به افغانستان رفت.
او می دانست که نوشتن در مورد افغانستان، بهویژه فرهنگ و تاریخ آن کشور واقعاً مهم است. مرتضی اهل افغانستان بود و با زبان محلی آشنا بود و می خواست به حیث یک باشندهی آن سرزمین، داستان مردم خود را بازگو کند، زیرا وقتی روزنامهنگاران رسانههای فرانسوی به آنجا رفتند، واقعاً درک درستی از فرهنگ و جامعهی افغانستان نداشتند، بنابراین ممکن بود سوءتفاهمهایی رخ دهد.
سالک: چه باعث شد که مرتضی به افغانستان سفر کند؟
الکساندرا: او میخواست داستانها، بهویژه بحران انسانی را که در افغانستان درحال رخ دادن بود، بنویسد تا ما افغانستان را فراموش نکنیم و فراموش نکنیم که سازمان ملل و بسیاری از کشورها را برای کمک به مردم افغانستان تحت فشار قرار دهیم.
سالک: چگونه از زندانی شدن مرتضی باخبر شدید؟
الکساندرا: خیلی زود متوجه شدم. چون مرتضی وقتی مسافرت می رود یا وقتی با هم نیستیم، هر روز برای یکدیگر زنگ می زنیم و احوال هم را می گیریم.
وقتی مرتضی جوابم را نداد، من با یکی از دوستان خود در افغانستان تماس گرفتم. او به جستجوی مرتضی برآمد و خیلی زود دریافت که مرتضی از سوی نیروهای استخبارات طالبان بازداشت شده است. او مرتضی را در زندان ملاقات کرد و برای من خبر داد.
سالک: آیا در مورد محل نگهداری مرتضی چیزی میدانید؟
الکساندرا: من میدانم او کجا است. از همان اول که او بازداشت شده بود، میدانستم. دوست مان میتوانست او را ملاقات کند. او در زندان استخبارات طالبان است. میدانم که او در زندان تنها نیست و میدانم که میتواند کتاب بخواند و ورزش کند و اینکه او میتواند مقداری دوا دریافت کند، زیرا استرس و نگرانی زیادی دارد.
سالک: آیا تلاش شما در رهایی او مفید بوده است؟
الکساندرا: من از شروع تلاشهایم تنها نبودهام. صدها نفر، بهویژه روزنامهنگارانی که با مرتضی کار کردهاند، خبرنگاران دیگر و افراد حامی دیگری حمایت و تلاش کردهاند تا مرتضی را در افغانستان از زندان خارج کنند، بهویژه رسانهها کمک فراوانی کردند. البته وزارت امور خارجهی فرانسه و سازمان ملل و اتحادیهی اروپا نیز شامل این فهرست هستند.
در ابتدا که مرتضی بازداشت شده بود، قرار بر این شد که رسانهها را در جریان نگذاریم. منظورم این است که رسانهها با خبر بودند؛ اما ما به طور علنی در این مورد صحبت نکردیم تا بلکه بتوانیم او را از زندان طالبان بیرون کنیم. یعنی میتوان گفت که در شروع با ملاحظهکاری پیش رفتیم که متاسفانه موثر نبود.
بنابراین، پس از آن ما باید با روش دیپلماتیک؛ اما بیسروصدا برای آزادی مرتضی تلاش میکردیم. این نیز مؤثر نبود، بنابراین یک ماه پس از بازداشت شدن او، تصمیم گرفته شد تا رسانهها را باخبر کنیم که به طالبان فشار بیاورند.
طالبانیکه ما در مورد آن صحبت می کنیم، کاملا غیر منطقی هستند. دشوار است که بدانیم چه اقدامی موثر است؛ اما به نظر میرسد که من همهی راهها را امتحان کردهام و هنوز هم در تلاش آزادی مرتضی از زندان هستیم. هنوز هم راههایی وجود دارد که میشود آن را امتحان کرد.
بنابراین، احتمالاً در ماه جولای از استراتیژیهای مختلفی استفاده کنیم، ببینیم چه میشود.
سالک: بازداشت مرتضی چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟
الکساندرا: از یک دانشجوی مهندسی، باید به یک دیپلمات و روزنامهنگار فعال تبدیل میشدم. خوشبختانه من تنها نیستم؛ اما برنامهی خواب من وحشتناک است. برنامهی غذاییام خوب نیست. من تحت فشار هستم و مسوولیت زیادی دارم، احساس میکنم زندگی او را بر دوش دارم.
سخت است. من چارهای ندارم جز اینکه بجنگم و تمام تلاشم را برای آزادی او به خرج دهم، این تنها آرزوی من است.
سالک: خواستهی شما از طالبان، سازمانهای حقوق بشری و نهادهای حامی رسانهها و خبرنگاران چیست؟
الکساندرا: خواست من از طالبان این است که مرتضی را فوراً آزاد کنند. روزنامهنگاری جرم نیست. او هیچ اشتباهی نکرده است. او تنها فردی با قلب بزرگ بوده است. او یک قلب مهربان دارد و فقط به دیگران کمک کرده است و او افغانستان را دوست دارد. برای همین به افغانستان برگشت.
از سازمانهای حقوق بشری، نهادهای حامی رسانهها و روزنامهنگاران میخواهم که به تلاشهای شان ادامه بدهند و افغانستان و مردم آنجا را نیز فراموش نکنند.
سالک: آیا کمپاین برای آزادی مرتضی مفید واقع شده است؟
الکساندرا: مردم کمپاین زیادی کردهاند. ما بیش از هزار نفر در کمیتهی حمایت از مرتضی هستیم. آنها فقط در پاریس نیستند، در شهرهای دیگر نیز صدها نفر در کنار ما بودند. من آنجا بودم و در حدود ۳۵۰ نفر آمدند و بارها حمایت خود را از آزادی مرتضی اعلام کردند.
در مارسی تعداد زیادی از مردم، در حدود ۳۰۰ نفر آمده بودند. همچنین در لسبوس یونان، کنسرت بزرگی برای دادخواهی از مرتضی برگزار شد. در هر جاییکه او حضور داشته است، مردم از او و آزادیاش حمایت میکنند که فقط شخصیت او و کارکردش را منعکس می کند، چون هیچوقت به کسیکه نیاز به کمک داشت، نه نمیگفت.
بخش دوم
سالک: چطور با مرتضی آشنا شدید؟
الکساندرا: من او را در کپنهاگن ملاقات کردم. او در راه گرینلند بود تا برای ARTE مستندی دربارهی یتیمخانه بسازد. در آنجا، من در یک کافه به شکل نیمهوقت کار میکردم. او وارد کافه شد و با هم صحبت کردیم و بعد از اینکه کپنهاگن را به او نشان دادم، مرا به پاریس دعوت کرد. سپس مرا به لسبوس دعوت کرد. سپس باهم به افغانستان رفتیم. بنابراین، من واقعاً، از همان لحظهی اول به او اعتماد کردم. او شخصیتی دارد که باعث میشود مردم به او اعتماد کنند. او از نظر روحی بسیار مهربان است.
سالک: چه باعث شد که تصمیم گرفتید با او ازدواج کنید؟ چند وقت است که با هم ازدواج کردید؟
الکساندرا: مهربان بودناش. من هرگز کسی را ندیدهام که به اندازهی او شجاع باشد. به اندازهی او مشتاق کمک به مردم باشد و هرگز کسی را ندیدهام که این همه همدلی داشته باشد و قوی باشد. او واقعاً شگفتانگیز است. واقعا دلم برایش تنگ شده است. مدت ۲ سال میشود باهم عروسی کردیم.
سالک: زندگی بدون مرتضی چگونه است؟
الکساندرا: واقعا سخت است. فکر میکنم که آه، ای کاش میتوانستم با کسی در مورد این موضوع صحبت کنم. من هم نیاز به حمایت دارم، البته که صدها نفر از من حمایت میکنند؛ اما دلم برای کمک و حمایت مرتضی در زندگی روزمرهام تنگ شده است.
منظورم این است که هیچکس واقعا نمیتواند جایگزین او شود. او شوهر من است. برای من هر لحظه و به خصوص شبها بسیار سخت میگذرد، زیرا نمیتوانم راحت بخوابم. من او را در زندان تنها و نیازمند همراهی تصور میکنم. این واقعا وحشتناک است.