فریده حیدری
پنجاه روز از زمین خوردن آرزوهای نوجوانانی میگذرد که برای ورود به دانشگاه، همزمان با دورهی سخت کووید-۱۹ تقلا کرده بودند. صنم امیری( نام مستعار) ۱۸ساله در کانکور امسال ۳۲۶نمره گرفت و در طب معالجوی دانشگاه طبی کابل راه یافت. او از یک خواب شیرین با کابوس سیاه اما بیدار شده است.
صنم در اتاقش را که پر از کتابها و دفترچههای برنامهریزی شده برای آینده است، بسته و از روبهرو شدن با آنها حالش دگرگون میشود.
صنم نوجوان از تعریف وضعیت پیش آمده، ناتوان است. او سالهای پیش رویاش را روشن دیده بود و برای آن تلاش کرده بود. اما به یکباره با تاریکی مواجه شده است. تاریکی که همه چیز را از او گرفته است. حتا قلم و کتاب را.
صنم سالها با سابقهی هشت سال اول نمرگی از مکتب بیبی ساره فارغ شده است. او با جمعی از همصنفیهایش دقیقا همین نیمه شروع پاییز سال قبل را گردهم آمده بودند تا برای ورود به دانشگاه تلاش بیشتر کنند. با این تفاوت که امسال دوباره گردهم آمدن و همه در رشتههای خوب و با گرفتن بیشتر از ۳۰۰نمره در دانشگاه راه یافتند؛ اما تنها در نام. زیرا سرنوشت آنها با آمدن طالبان دگرگون شد و زنان بهطرز بیرحمانهیی از اجتماع دور رانده شدند.
چشمان براق او کم کم تنگ و تار میشود. با صدای آهسته و بغضآلود میگوید:«کابل سقوط کرد. همه چیز سقوط کرد». اما او هنوز سقوط یک روزه را با ۱۲سال دانشآموزیاش مقایسه میکند و میگوید این بیانصافی است که دستآورد دوازده سالت را در یک ساعت از تو بگیرند.
صنم میگوید قلبم شکسته و پاهایم سستی میکند وقتی طرف کتابهایم میبینم. او میگوید که با سقوط کابل حتا خانهاش زندان شده و هر طرف که میدید روبهرویش دیوار بود. دیواری که ناخواسته او را در برگرفته است.
صبحها دیگر شبیه روزهای قبل از سقوط در خانه صنم آغاز نمیشود. این روزها همه خانه اند. مادر او که آموزگار یکی از لیسههای دولتی بود دیگر به سرکار نمیرود. دو خواهر جوانتر او که صنف هفت و یازده بودند نیز مکتب نمیروند. همه با چشمان پرسشگر به مادر خیره میشوند.
مادر صبرش لبریز میشود و به دخترانش اعلان میکند که به زودی دانشگاه و مکتبها شروع میشود، اگر نشد بعد دست به مهاجرت میزنیم.
پس از سقوط جمهوری و روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان، مکتبهای دخترانه تا صنف ششم باز شد و دانشگاهها همچنان به روی دختران بسته ماند.