هانیه فروتن
زندانی سابق طالبان که نوجوانی بیش نیست میگوید: «شب و روز در زندان پلچرخی یکی بود. برای من، تنها همان یک روز در هفته که مادرم به دیدنم میآمد، روشنی و روز بود؛ از دیگر روزهای هفته فقط ترس، تاریکی و وحشت را بهیاد دارم.»
حیاتالله (مستعار) نوجوان ۱۷ سالهای که در اوایل ماه رمضان سال جاری به اتهام روزهخواری توسط طالبان دستگیر و به یکی از مخوفترین زندانهای این گروه در کابل منتقل شد.
حیاتالله میگوید: «نزدیکای شام روز بیست و پنجم رمضان، پیش دروازه حولی آب میخوردم که چند طالب آمدند طرفم. بدون هیچ گپی با زور و کوبیدن قنداق تفنگ به سر و صورتم به رنجر بالایم کردند.»
رنجر نظامی طالبان حیاتالله را به یکی از حوزه های امنیتی شهر کابل منتقل کرد، جایی که مسوولان آن از مادر حیاتالله ۵۰هزار افغانی در ازای آزادی پسرش طلب کردند.
مادر حیاتالله که سرپرستی خانوادهاش را نیز به عهده دارد، این مبلغ را در یک هفته، مهلتی که طالبان تعیین کرده بود، نتوانست تهیه کند بنابراین پسر نوجوانش پس از این ضربالاجل به زندان پلچرخی منتقل شد.
حیاتالله از برخورد طالبان در حوزه امنیتی چیزی نمیگوید یا بهدلیل تجربهای که در آنجا داشته، سکوت را ترجیح میدهد. به مادرش نیز در این مورد چیزی نگفته است.
طالبان این نوجوان را از حوزهی امنیتی به «جرم روزهخواری» به زندان پلچرخی منتقل میکنند. وقتی مادرش برای رهایی او به آنجا مراجعه میکند، طالبان ۱۰۰هزار افغانی در ازای آزادی حیاتالله از او میخواهد.
فاطمه (مستعار) ۵۶ سال دارد و با حیاتالله که کوچکترین فرزندش است، در غرب کابل زندگی میکنند.
فاطمه میگوید، وقتی پسرش به زندان پلچرخی منتقل شد، طالبان از او پول بیشتری درخواست کردند و به او گفته شد که «دوسیه حیاتالله پیچیدهتر شده» و در ازای آزادیاش باید مبلغ ۱۰۰هزار افغانی پرداخت شود.
مادر حیاتالله که برای تهیه ۱۰۰هزار افغانی محبور شده بود از کسانی که میشناخت قرض طلب کند به رخشانه گفته: «هیچ کس برایم قرض نمیداد، پیش هرکس رفتم ناامید برگشتم.»
روزهایی که فاطمه روزهدار بود و دنبال قرض میگشت، حیاتالله در زندان پلچرخی با برخورد خشن و حرفهای زشت طالبان مواجه بود.
حیاتالله میگوید: «طالبان بسیار زشت حرف میزدند و برخورد خشنی با زندانیها داشتند، صبح با پاشیدن آب یخ ما را بیدار میکردند، من را به اسم مرتد صدا میزدند و از قوم کافر میخواند.»
به گفتهی او، سلولهای زندان پلچرخی -دستکم سلولی که او و چند نفر دیگر در آنجا نگهداری میشدند- همیشه تاریک بود و کف سلول، جایی که زندانیان در آنجا میخوابند «تر و برهنه بود.»
براساس آمار طالبان در سال گذشته میلادی، حدود ۲۵۰۰ زندانی در زندان پلچرخی کابل نگهداری میشود. رییس زندانهای طالبان گفته بود که حدود یک هزار زندانی نیز کودکان و افراد زیر سن هستند، اما آنها بیرون از زندانهای اصلی نگهداری میشود.
اما حیاتالله به رسانهی رخشانه گفته است، او در زندان اصلی بوده و همبندیهای او همه افراد بزرگسال بودند و بهجرم دزدی، رابطهي نامشروع، قتل و یکی هم به جرم حمل سلاح گرم زندانی شده بودند.
او تجربهاش از بودن در زندان پلچرخی طالبان را «وحشتناک» توصیف میکند و میگوید: «از ما بازجویی نمیشد، هر وقت دلشان میخواست ما را به یک اتاق تاریک میبردند و هرکسی را نظر به جرمش شلاق میزدند، بعد از شکنجه هم برهنه به روی زمین تر رها میشدیم.»
به گفتهي حیاتالله، زندانیان مجبوراند «تهماندهی غذای طالبان» را بخورند.
این در حالی است که مسوولیت تامین غذای زندانیان را صلیب سرخ بر دوش دارد. این نهاد قبلا گفته است برای ۱۲ هزار زندانی در سراسر افغانستان روزانه سه وعده غذا توزیع میکند.
بارها طالبان به شکنجه زندانیان به روشهای غیرانسانی و گوناگون، سوءاستفاده از کودکان و محاکمهی صحرایی قربانیان متهم شدهاند.
لین اودانل، ستوننویس فارین پالیسی که پیشتر توسط طالبان بازداشت شده بود، نیروهای طالبان را به شخصیتهای «بیصورت» در کتابهای فرانتس کافکا مقایسه کرده بود. شخصیتهایی که «هویت» ندارند و قربانی را شکار میکنند. بدون روند خاصی که قانون و موازین عدلی و قضایی در آن لحاظ شود.
حیاتالله که هنوز به سن قانونی نرسیده و از نظر قانونی کودک به شمار میرود، اسیر طالبانی شده که به گفتهي خودش «حرف نمیفهمیدند.»
امان الکوزی ( مستعار) استاد دانشگاه و عالم دین در کابل میگوید که از دیدگاه دینی و شرعی، شکنجه و اذیت افراد به دلیل روزهخواری جایز نیست و مخالف اصول و ارزشهای اسلامی است.
به گفتهی او، برخورد با روزهخواری باید با رویکرد اصلاحی و هدایتی باشد و نه با خشونت و شکنجه.
محمد جعفری، آگاه امور دینی معتقد است که طالبان افراطیترین برداشت را از دین اجرا میکنند: «هر کشور بر اساس رشد و پیشرفت فکری خود اسلام را تفسیر کرده است و بر این اساس، طالبان عقب ماندهترین انسانهای روی زمین در عصر حاضر هستند و برداشت آنها نیز از اسلام، یک باور پوچ و پس مانده است.»
حیاتالله، نوجوانی که اسیر طالبان شده بود، بلاخره بعد از یک ماه و هشت روز از زندان آزاد شد. مادرش پولی که طالبان خواسته بودند را تهیه کرده بود و آزادی پسرش را خریده است.
طالبان همچنین از حیاتالله تعهد گرفتهاند که راجع به تجربیاتش از زندان پلچرخی چیزی نگوید، فاطمه را نیز تهدید کردهاند که در این مورد با هیچ کسی چیزی نگوید، در غیر این صورت، پسرش را دوباره بازداشت میکنند.
فاطمه میگوید پسرش پس از این تجربه بسیار کمحرف و افسرده شده است. از خانه بیرون نمیشود و به تماس دوستانش هم جواب نمیدهد. بیشتر از طرف صبح و در روشنایی روز میخوابد، وقتهایی که برای گرفتن نور آفتاب در حولی مینشیند، چشم از دروازه حولی برنمیدارد که مبادا بازهم کسی بیاید و او را با خود ببرد: «منم با بچیم یکجای با کابوس های که دیده شکنجه میشوم.»
بیشتر از یک ماه از آزادی حیاتالله میگذرد، اما آن وحشت هنوز در ذهن و تصورات او تازگی دارد. دوست ندارد با کسی از طالبان و برخورد آنان با خودش حرفی بزند و هنگامی که به دیدن او در خانهاش رفتم با اصرار زیاد مادرش حاضر شد که صحبت کند.