لیلا یوسفی
اشاره: بهخاطر حساسیت امنیتی، مصاحبهشوندگان رسانهی رخشانه نخواستهاند نام اصلی و موقعیت شغلیشان در گزارش ذکر شود. ترجیح دادهاند برایشان اسم مستعار به کار برده شود.
«بعد از به قدرت رسیدن طالبان، همیشه در ترس و نگرانی زندگی میکنم. هر باری که دروازه تکتک میشود، فکر میکنم طالبان سراغم آمده تا مرا هم مثل دیگر هم قطارانم بکشد. از اینکه هر لحظه مرگم را پیش چشمان خانوادهام تصور میکنم، نهایت رنجآور است.» این بخشی از حرفهای بهار محمدی است. او ۲۵ سال عمر دارد و از انستیتوت تخنیکی و مسلکی کابل در بخش اداره و حسابداری، دیپلوم خود را گرفته است. سه سال پیش، با وجود مخالفت خانوادهاش، در وزارت دفاع ثبتنام میکند و سپس در قالب برنامهی آموزشی شش ماههی این وزارت، برای آموزش فنون نظامی به ترکیه میرود و پس از برگشت، با دیگر زنان و دختران همقطار خود، در ارتش ملی شروع به فعالیت میکند. «در ابتدا، با مخالفت شدید پدرم در نظام رفتم؛ تا حدی که در مدت شش ماهی که در ترکیه برای آموزش نظامی رفته بودم، پدرم همراهم گپ نمیزد. میگفت دختر را به پولیسی، نظامی و سلاح چه! اما با آنهم، من در نظام رفتم.»
بهار با خانوادهی ۱۰ نفری خود در کابل زندگی میکند. در کنار مشکلات امنیتی که به دلیل سابقهی شغل خود در ارتش ملی دارد، مشکلات اقتصادی، چالش دیگری در برابر او و خانوادهاش است. «پدرم پیر شده، نمیتانه بیرون از خانه کار کنه. متاسفانه برادرهایم هم خرد هستند. پیش از آمدن طالبان، مه و دو خواهرم کار میکدیم. فعلا هر سه ما بیکار شدیم. متاسفانه نمیتانم بیرون از خانه کار کنم. آزاد گشته نمیتانم. زندگیِ ای روزهایم شبیه زندانیها است.»
مرضیه محبی، یکی دیگر از نظامیان زن است که در صف پولیس درولایت هرات کار میکرد. پس از سقوط هرات و کابل به دست طالبان، حدود دو ماه میشود که در کابل زندگی میکند. «بعد از سقوط هرات، با تمام ترس و لرز، د کابل آمدم. بهخاطری که د مسیر راه د گیر طالب نیفتم، به یکی از آشناهایی که موتر داره، تلفن کدم و مخفیانه راه افتادیم. اینجا هم با نگرانی زندگی میکنم. چندین بار آدمهای ناشناخته به بهانه کمک کدن برایم زنگ زدهاند و آدرس خانهی ما را خواستهاند. میدانم که همهی اینها از سوی استخبارات طالبان است تا زنان نظامی را به دام بیاندازند.»
خانم محبی، ۲۸ سال سن دارد و مادر دو فرزند است. او در محلهای در کابل، مخفیانه زندگی میکند و نمیخواهد کسی آدرس او را بداند. «حتا پدر و مادرم خبر ندارن که ما د کجای کابل زندگی میکنیم. بدون هیچ خدا حافظی کابل آمدیم.»
این نظامی سابق زن، نسبت به عفو عمومی که طالبان اعلام کرده، بیباور است. «عفو عمومی که طالبان اعلان کدن، د حد یک گپ است. هیچ عفو عمومیای وجود نداره. متاسفانه هر روز شاهد ترورهای هدفمند هستیم. اگه دنیا برنامهای برای مصوونیت ما نظامیهای زن نداشته باشه، شاهد مرگ این زنان خواهد بودیم. ترسم اینه که طالبان مثل خانم نگار به جرم نظامی بودنم، پیش چشمای کودکانم سرم را ببرن.»
خانم نگار، یک منسوب پولیس که در زمان دولت پیشین در زندان مرکزی ولایت غور وظیفه اجرا میکرد، به تاریخ ۱۳ سنبله از سوی طالبان در خانهاش تیرباران شد.
مرضیه محبی، چهار سال در بخش نظامی در ولایت هرات وظیفه اجرا کرده و اکنون نگران زندگی خود و آیندهی خانوادهاش است. «راههای زیادی را برای بیرون شدن از کشور امتحان کردم. متاسفانه هیچکدام نتیجه نداد. پول هم ندارم که بتوانم به واسطه پول یک طرف بروم.»
در نظام پیشین، طی بیست سال گذشته، با وجود تمامی دشواریها، زنان به دستآوردهای «گرچند اندک» اما مهم مانند حق رای، حق نامزد شدن در انتخابات، راه یافتن در قوه قضاییه، بخش نظامی و… دست یافتند؛ اما با سقوط دولت پیشین به تاریخ ۲۴ اسد، تمامی این دستآوردها از بین رفت.
گروه طالبان با بهدست آوردن قدرت، محدودیتهای زیادی بر زنان وضع کرده است. دروازههای دانشگاهها و مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم بهخاطر اینکه طالبان میگویند طرزالعمل ویژهای بر مبنای شریعت برای آموزش زنان وضع میکند، تا هنوز بسته است.
دفتر معاونیت سازمان ملل متحد( یوناما) در افغانستان نیز اعلام کرده است که ترورهای هدفمند کارمندان حکومت پیشین افغانستان، نشان میدهد که سیستم قضایی در این کشور به شکل نابرابر اعمال میشود و دسترسی قضات، کارمندان دولت و نیروهای پولیس در افغانستان به آن متفاوت است.