زیبا بلخی
هشدار: اگر در افغانستان هستید و به خودکشی فکر میکنید، با کسی که به او اعتماد دارید صحبت کنید. هر روز قدمی برای امید و زندگی بردارید، حتی اگر کوچک باشد یا به شماره ۱۱۹ تماس بگیرید.
وقتی بارها مخالفتاش به جایی نرسید، متوسل به مرگ به عنوان آخرین گزینه شد و به زندگیاش پایان داد. این گزارش، روایت خودکشی دختر ۲۲ سالهای در ولسوالی … ولایت فاریاب، در شمال افغانستان، از زبان خواهر بزرگترش است.
«صبح که بیدار شدم فکر کردم خواب است. رفتم خانه را پاککاری کردم و بعدش رفتم به اتاق که دیدم بازهم خواب است. خواستم بیدارش بکنم، دوبار صدایش کردم. نزدیکش شدم و محکم شور دادم، بازهم هیچ حرکتی ازش ندیدم، تمام بدنش سرد و سست شده بود و رنگ و رویش سفید شده بود. ترسیدم و چیغ زدم.» این گفتههای فرزانهی ۲۵ ساله از مرگ خواهرش بر اثر خودکشی است.
به دلیل نگرانیهای امنیتی، نامها در این گزارش مستعار آمده، برخی از جزئیات مثل محل دقیق این رویداد سانسور شده و چگونگی خودکشی قربانی هم به دلیل ترس از بدآموزی در گزارش نیامده است.
فرزانه به رسانهی رخشانه گفته است، خواهر ۲۲ سالهاش در ماه جوزای امسال به خاطر فرار از ازدواج اجباری خودکشی کرده است. فرزانه گفته است، خواهرش در حالی قربانی شد که مجبور به ازدواج با مردی ۱۵ سال بزرگتر از خودش که دو زن دیگر هم داشت، در بدل ۶۰۰ هزار افغانی شده بود.
مارینای ۲۲ ساله ساکن یکی از ولسوالیهای ولایت فاریاب، یک سال قبل از مرگش در بهار سال ۱۴۰۲ مجبور به ازدواج با مردی شده بود که از دوستان «صمیمی» پدرش بود: «روزی که شیرینیاش را دادند بسیار گریه کرد. برای من گفت کاری کو که با این مرد نامزد نشوم، ولی از دست من کاری ساخته نبود. پدرم به گپ ما و گپ مادرم اهمیت نمیداد و حرف اول و آخر، گپ خودش بود. پدرم گفت اگر این ازدواج را قبول نکنم دوستی ما خراب میشود.»
فرزانه میگوید، خواهرش سال سوم دانشکده…در ولایت فاریاب بود که طالبان دروازههای دانشگاه را بستند.
فرزانه گفته، به دلیل اینکه خواهرش خودکشی کرده بود، هیچ کسی حاضر نشد تا بر جنازهاش نماز بخواند. «ملاها میگفتند خودکشی کرده، خودکشی در اسلام حرام است و کسی که خودکشی بکند نماز جنازه برایش خوانده نمیشود. بدون نماز جنازه خواهرک نامرادم را دفن کردند.»
یک خبرنگار محلی مطلع از قضیه خودکشی مارینا که در تهیه اطلاعات این گزارش همکاری کرده نیز مسالهی خودداری از خواندن نماز جنازه بر این دختر قربانی ازدواج اجباری را تایید کرده است.
طبق شریعت اسلامی، فرد بالغی که از دنیا میرود، پیش از گذاشتن جسد در قبر، مردم به صورت گروهی بر جنازه نماز میخوانند.
فرزانه هنوز پاسخ قاطع پدرش را به التماسهای خواهر متوفیاش به خاطر دارد: «گفت، مرد خوب است، پولدار است، چه میشود دو زن {دیگر اگر} داشت. یک مرد چهار زن حق دارد. این نامزدی یکی و خلص صورت میگیرد…پدرم همیشه میگفت، پول طویانه را اگر بگیریم میشود در او طرف حویلی خانه بندازیم و بعدش برادرم را زن بدهیم. مردم فاریاب اکثریتشان به دختر خود اهمیت نمیدهند، فقط منفعت خود را در نظر میگیرند خلاص. در اینجا دختر بسیار بیارزش است.»
به گفتهی فرزانه، حتا کسی هشدارهای مارینا برای خودکشی را هم جدی نگرفت. وقتی فرزانه از آخرین روزهای زندگی خواهرش حرف میزد یک لحظه هم گریهاش بند نمیآمد. زیرا بازگو کردن لحظهای که با جسم بیجان خواهرش روبرو شد و روایت آنچه که بر سر زندگی خواهرش آمده بود، برای فرزانه ساده نیست.
آماری در دست نیست، اما گزارشهای روزانهی رسانهها از موارد خودکشی دختران در افغانستان به وضوح نمایانگر افزایش آن است. این در حالی است که به گزارش روزنامه گاردین از سال ۲۰۲۱ طالبان به کارکنان صحی اجازه نمیدهند آمار خودکشیها را علنی کنند.
گزارشهای سازمان ملل و ارزیابیهای مستقل شورای حقوق بشر نیز بیشتر شدن آمار خودکشی را در افغانستان تایید کردهاند. چندی پیش در گزارشی که رسانهی رخشانه منتشر کرد نیز خانوادهها از افزایش افکار خودکشی در میان دختران در افغانستان به شدت اظهار نگرانی کرده بودند.
ولایت فاریاب در شمال افغانستان از جمله ولایتهایی است که پس از حاکمیت طالبان خبرهای خودکشی زنان و دختران در آن بیشتر شنیده میشود.
از اول عقرب تا ۳۰جدی امسال در ولایت فاریاب پنج زن و دختر خودکشی کردهاند. این رویدادها در ولسوالیهای گرزیوان، پشتونکوت و بلچراغ این ولایت صورت گرفته است. ازدواجهای اجباری و خشونتهای خانوادگی از علتهای عمده خودکشی این دختران و زنان جوان در ولایت فاریاب گفته شده است.
اما یک فعال حقوق زن در ولایت فاریاب به رسانهی رخشانه گفته است، این تنها بخش کوچکی از موارد خودکشی زنان و دختران در فاریاب است که رسانهای شده است.
این فعال حقوق زنان که با نام مستعار نگینه احمدی با رسانهی رخشانه صحبت کرده، گفته است: «در ولایت فاریاب و شماری از ولایتهای دیگر متاسفانه زنان زیادی هستند که خودکشی کردهاند و یا فکر خودکشی را به سر دارند. بدبختانه زنان در ولایتهای دور دست مثل فاریاب، زیادتر اقدام به این عمل میکنند؛ چون در این ولایتها زنان حق انتخاب ندارند و اگر یک ذره مخالفت در برابر تصمیم خانواده بکنند، القاب بد مثل بیحیا برایشان داده میشود.»
این فعال حقوق زن گفته است، حتا خانوادهها به دلیل ترس از بدنامی اجتماعی، خودکشی دختران را پنهان میکنند. ازدواجهای اجباری، خشونتهای خانوادگی و فشارهای روحی و روانی از نظر نگینه احمدی از دلایل اصلی خودکشی زنان و دختران است: «به قضایای خانمها در محاکم درست رسیدگی نمیشود. خانههای امنی وجود ندارد که زنهای آسیبپذیر آنجا بروند. نهادهای حامی زنان و نهادهایی که به مشکلات زنان رسیدگی بکند وجود ندارد. کمیسیون حقوق بشر و ریاست امور زنان پس از آمدن طالبان منحل شد؛ به همین دلیل است که دختران یگانه راه فرار از مشکلات خود را در خودکشی میبینند.»
فرزانه گفته است، آنها ساعت ۱۰ صبح جسد بیجان مارینا را به شفاخانه رساندند که بسیار دیر شده بود.
فرزانه در حالی که تصویری از خواهرش را به دست دارد و آن را لمس میکند میگوید، برای خواهرش دیگر توان مبارزه با چنین زندگی ناعادلانهای نمانده بود: «یک هفته پیش از اینکه خودکشی کند، خانواده خسرش برای تعیین تاریخ عروسی آمده بودند.»
روزهای نزدیک به مرگ مارینا، به روایت فرزانه پر از حس درد و ترحم است: «دو روز آخر زندگیاش بسیار تغییر کرده بود. همیشه به من و مادرم و خواهرک خوردم میگفت که شما را بسیار دوست دارم. اگر از تان (شما) دور شدم باز جگرخونی نکنید. ما فکر میکردیم هدفاش این باشد که اگر عروسی کردم و رفتم و ازتان دور شدم جگرخون نشوید. کاش منظور حرفهایش را میفهمیدم و مانع این کارش میشدم. او برای همیشه رفت و ما را تنها ماند.»
فرزانه نیز خودش قربانی یک ازدواج اجباری است. او … سال شده که با پسری از بستگاناش نامزد است، اما این تصمیمی بوده که دیگران برخلاف رضایتاش برای او گرفتهاند.
آخرین شبی که فرزانه با خواهرش سپری کرد نیز حکایت پرآب چشمی است. فرزانه گفته است: «شب برایم گفت بیا امشب را پهلویم بخواب و مرا در آغوش خود گرفت. باهم تا ناوقت قصه کردیم. از نارضایتی خود گفت که از ازدواج با نامزدش خوش نیست و دوست ندارد با او زندگی بکند. از پدرم گله و شکایت کرد و از اینکه من و مادرم را چقدر دوست دارد گفت. کمی نصیحتاش کردم، ولی گفت با مردی که زن دارد و بزرگ است دوست ندارد عروسی بکند. همین قسم قصه کرده خواب رفتیم.»
مارینا فردای آن شب هرگز بیدار نشد. به قول خواهرش او در صورت تن ندادن به این ازدواج اجباری، انتخاب دیگری نداشت: «مجبور هستیم تصمیمشان را بپذیریم اگر نپذیریم، چاره چیست؟ کی صدای ما را میشنود و کمک ما میکند؟ من هم بدون خواست خود با بچه کاکایم نامزد شدم و مجبور بودم تصمیم پدرم را بپذیرم. ما حق انتخاب نداریم.»