حمیده احمدی
لحظهای که خبر بسته شدن انستیتوتهای صحی در رسانهها و شبکههای اجتماعی پیچید، خانهی یکی از بستگان ما مهمان بودیم. هرکسی با گروه سنی خود در حال صحبت یا بازی بودند. من و دختر میزبان که هر دو همسن و سال هستیم، در اتاقی در حال تماشای فیلم بودیم که خواهر کوچکترش سرزده به اتاق آمد: «برایتان یک خبر بد دارم.» گفتیم چه خبر بد؟ گفت: «طالبان تمام انستیتوتها را بسته کردند.» مات و مبهوت مانده بودیم و حرفی برای گفتن نبود. واقعاً شنیدن این خبر خیلی تکاندهنده و ضربه محکم روحی برای من بود.
آن شب من به جای نان، ناراحتی، غصه و اشک خوردم. آن شب اصلاً سحر نداشت، آن شب برایم مثل یک سال گذشت و شب تا صبح گریه کردم. درد عمیقی در درونم حس میکردم. حس بدبختیهای دختران سرزمینم؛ دخترانی که شب و روز کار میکردند، شب و روز در تلاش بودند تا برای خود آیندهی بهتری بسازند، اما در یک اعلان همهی آن زحمات و تلاشها و رویاهایشان از بین رفتند.
بعد از بسته شدن مکاتب و دانشگاهها، فقط دروازههای همین انستیتوتهای صحی به روی دختران باز بود؛ تنها جایی که احساس میکردیم هنوز هم یک انسان هستیم و به عنوان یک انسان، حقوقی داریم؛ اما طالبان این را هم از ما گرفته است. دیگر امیدی برای ما نمانده است. حالا پرسشی که همهی دختران افغانستان از خود میکنند این است که مقابل این ظالمان چه باید کرد؛ گروهی که بویی از انسانیت، آزادی، برابری، زندگی و عدالت نبردهاند.
قبلاً منتظر این بودیم که چه وقت تلویزیونها خبر ساخت و ساز، باز شدن مکاتب و دانشگاهها و خبر امتحان کانکور را اعلام میکنند؛ اول نمره دختر است یا پسر، اما حالا منتظر این هستیم که دیگر چه چیزهایی را از ما میگیرند، کدام محدودیتها را برای ما وضع میکنند. حتی صدای ما را عورت و گناه خواندهاند. دختران و زنان را از سایر رشتهها منع کرده بودند و امروز از رفتن به انستیتوتهای صحی هم منع کردند.
من از جهان، فعالان حقوقبشر و مردان افغانستان میپرسم، اگر طالبان فردا این محدودیت را برای ما وضع کنند که دختران نمیتوانند بدون اجازه زندگی کنند و نفس بکشند، همچنان ساکت میمانید؟ امروز که حق ابتدایی و حق انسانی ما دختران پایمال میشود، شما صدایتان را خاموش کردهاید و هیچ اقدامی نمیکنید. آیا ما(دختران و زنان افغانستان) انسان نیستیم؟ یا اگر انسان هستیم، حق علم و تحصیل، حق آزادی، برابری و عدالت نداریم؟
از این طالبان که من میبینم هیچ کاری بعید نیست. وقتی زندگی، عزت، آزادی، برابری و عدالت یک مادر، یک زن و یک دختر به عنوان یک انسان برایشان مهم نباشد، پس باید از اینها انتظار هر کاری را داشت و نباید از اینها توقع داشت که به عنوان یک انسان رفتار کنند. اینها وحشیهایی هستند که از کوه و جنگل خطاخورده و بالای مردم با جهل، نادانی، ویرانی و خشونت حکمرانی میکنند. درست است حرف از مسلمان بودن و خدا میزنند، اما من وحشیتر از اینها در تمام عمرم ندیدهام. این توصیفهای من از اینها بر اساس تجربه و دیدهایی است که خودم با چشمان خود دیدهام. کارهایی که اینها با ما کردند هرگز فراموش نمیشود؛ بلکه برای ما مثل یک کابوس شده است. شب و روز از این که اسیر و در دام اینها نباشیم، سختیها و مشکلاتی را متحمل میشویم.
روی سخنم در آخر با دختران افغانستان است. ممکن است انگ ضعیف بودن را به ما بزنند، اما در نهایت این دختران شجاع افغانستان است که ورق را تغییر خواهند داد. این پیام من برای تمام زنان و دختران قوی کشورم است. بیایید ما زنان و دختران خودمان دست به دست هم داده و با تلاشهای خود، خود را از این مخمصه نجات بدهیم و منتظر این نباشیم که «من و تو» را کسی نجات بدهد. پس ناامید نباش و چشم در چشم طالبان قلم مقاومت را بردار.