رها آزاد
با نازیه در یک روز گرمِ آفتابی در خیابان شهر کهنهی فیض آباد بدخشان، ساعت۲:۰۰بعدازظهر (چهارشنبه،۱جوزا) روبهرو شدم. نازیه ۱۴ ساله شبیه دیگر دختران افغانستان چادر بهسر داشت و رنگ چادر گلابیاش را آفتاب سفید کرده بود.
نازیه در خیابانهای شهر فیضآبادِ بدخشان بادکنک و خرسک هوایی میفروشد. روزش با صدا کردن «پوقانه بخرید، خرسک بخرید» خیابان به خیابان به شام میرسد.
اما درآمدش از این کار روزانه پنجاه تا شصت افغانی است. درآمد کم و ساعتهای طولانی کار، تمام سختی نازیه به عنوان یک دختر کار خیابانی نیست؛ در خیابان گاهی باید آزار و اذیت کلامی و جنسی مردان را تحمل کند و به خانه پول بیشتری ببرد تا در کنار کمک به خرج خانه، پول مواد مخدر پدرش را هم به او بدهد.
به قول مادرش، نازیه سخت کار میکند تا پدرش او را در این سن کم مجبور به ازدواج نکند.
نازیه مکتب نمیرود، خودش این را گفت: «قبلا میخواندم ولی حالا نمیخوانم. دوسال قبل، صنف شش را خلاص کردم و طالبها اجازه ندادند شامل صنف هفت شوم.»
با نازیه از کوچهی باریک و طولانی وارد خانهای میشویم که بارندگیهای اخیر دیوارهایش را خراب کرده است. مادر۳۳ سالهی نازیه با لبخند ما را راهنمایی میکند.
خانه بهخاطر بارندگیهای اخیر نم کشیده و بوی نمناکی میدهد. روی کلکین، پردهی رنگ و رو رفتهای کشیده شده که نشان میدهد فقر، زندگی حکیمه ۳۳ ساله را بلعیده است.
حکیمه که مادر ۴ فرزند قدونیم قد است میگوید، خودش در خانههای مردم لباسشویی و نان پزی میکند. زیرا شوهرش که ۴۰ یا ۴۲ سال دارد، معتاد است و درآمد دیگری ندارد: «چهارسال می شود که شوهرم معتاد به تریاک است. من از مواد مخدر سخت نفرت دارم و بسیار کوشش میکنم که خودم یا اولادهایم دچار این بلا نشویم.»
حکیمه میگوید، شوهرش به خاطر فقر معتاد شده و چون خودش در ۱۹سالگی قربانی یک ازدواج اجباری بوده، میترسد که همین بلا سر دخترش نیاید.
«میترسم و بسیار نگران هستم. نازیه خودش چند مورد را برایم قصه کرد که پارسال در یک شام زمستانی ساعتهای پنج وقتی بهسوی خانه میآمده، یک مرد حدودا ۴۰ – ۴۵ ساله با اصرار به نازیه گفته بیا امشب مهمان من باش؛ هر لباس و غذایی که دوستداری را برایت میگیرم. نازیه ترسیده بود و تمام بدنش میلرزید.»
نگرانی دیگری که هر روز وقتی نازیه پا از خانه بیرون میگذارد تا زمانی که برمیگردد مثل خوره به جان حکیمه میافتد و هم نازیه و هم مادرش تایید کرده، این است که دستکم دو بار نازیه در خیابان مورد آزار کلامی و جنسی قرار گرفته است.
دومینبار که نازیه مورد آزار جنسی قرار گرفت، روز چهارم عید امسال بود. ساعت ۳ پس از چاشت ( ۲۵ حمل) در نزدیکی چهارراه حمام شهر فیض آباد. به قول حکیمه، پسر جوان حدود ۲۰ ساله از بازوی نازیه گرفته و صورتاش را بوسیده است. مادرش گفته، او هراسان و با چشمهای گریان به خانه آمده است.
آزارجنسی زنان در خیابانهای افغانستان موضوع تازهای نیست. قبلا در این مورد نگرانیهای زیادی بیان شده است.
روایت محمود نیز همین است. کودک ۱۵ ساله که با خواهر ۱۳ سالهاش در خیابانهای شهر کهنه فیضآباد خریطههای پلاستیکی میفروشند.
به گفتهی محمود، پدرش درست سه سال پیش به دلیل مشکلات قلبی درگذشته است. مادرش نیز به خاطر معلولیت جسمی نمیتواند کار کند. او در خانه با بهرام ۵ ساله و پدر بزرگ محمود میمانند و این محمود و خواهرش است که هزینهی زندگی خانواده پنجنفریشان را تامین میکنند.
به گفتهی محمود دستمزد کار روزانهاش با پروانه ۷۰ تا ۸۰ افغانی است. محمود و خواهرش پروانه هر دو از مکتب بازماندهاند.
پاسخ محمود به این پرسش که وضعیت کارشان چطور است، رک و کوتاه است: «خیلی بد؛ از دستفروشی و کار کردن در خیابان متنفر هستم ولی مجبورم کار کنم.»
اما مشکل بزرگتر برای محمود و پروانه از جنس مشکل نازیه است: «کار کردن در خیابان سخت نیست، اما تحقیر شدن سخت است. چندین بار شنیدم که دیگران برایم گفتند خواهرت را چند میفروشی که بخریم.» محمود گفته، بارها متوجه نگاههای غیرمعمول مردان به خواهرش شده است.
شهر فیضآباد شهر نسبتا کوچک است، اما کودکان دستفروش و کارگر خیابانی در همین شهر کوچک هم کم نیستند.
تازهترین گزارش سازمان حفاظت از کودکان یا (Save the Children) از وضعیت کودکان در افغانستان نگران کننده است. این سازمان روز دوشنبه ( ۷ جوزا) در گزارشی گفته است، از هر ده کودک در افغانستان، سه کودک با بحران اضطراری گرسنگی مواجه هستند.
شهناز با پدرش در شهرنو روی کراچی دستی غذا میفروشد. پدر شهناز که حدودا ۴۰ ساله است، میگوید: «مکتب ها بسته است و شهناز تا صنف شش خواند و دیگر اجازه نداند که پیش برود و مکتبها بسته شد. حالا خوب است که با من کار کند، چون من نه پسری دارم که با من کار کند و نه آنقدر درآمد دارم که کسی را استخدام کنم تا همراهم کمک کند.»
شهناز ۱۰ ساله دختر لاغر و کم حرف است. جز اینکه پول مشتریها را بگیرد دیگر حرفی بهزبان نمیآورد. او پیراهن سیاه به تن دارد و چادرش چندین دور روی سرش پیچیده است.
مرسل در مارکیت زنانه شهر فیضآباد دکان خیاطی دارد. او که هر روز در شهر رفت و آمد میکند در مورد وضعیت کودکان کار در بدخشان میگوید که با کودکان زیادی روبهرو میشود که در کف خیابانها تکدیگری و دستفروشی میکنند.
مرسل گفته: «من از دیدن دخترهایی که دستفروشی و گدایی میکنند در حالیکه باید در مکتب باشند، بسیار ناراحت میشوم. این دخترها کسانی هستند که نانآور خانوادههایشان هستند و از ۸ تا۱۴ سال سن دارند.»
مرسل گفته تعداد کودکان کار، بویژه دختران در حال افزایش است و هیچ نهاد دولتی و غیردولتی به آنها توجه نمیکند.
به نقل از یک نهاد بشردوستانه که در ولایت بدخشان به کودکان کار و خیابانی خدمات حمایتی ارائه میکند، ریاست کار و امور اجتماعی طالبان در ولایت بدخشان در سال ۲۰۲۳ از شناسایی نزدیک به هفدههزار کودک کار در ولسوالیها و مرکز بدخشان خبر داده بود. این کودکان بین پنج تا هجده سال اغلب درگیر کارهای شاقهی دستفروشی و تکدیگری هستند .
این نهاد طالبان گفته، از این میان نزدیک به پنجهزارشان دختر هستند و هشتهزار تن از این کودکان در شهر فیضآباد مرکز این ولایت مصروف کار هستند.
یکی از کارمندان این نهاد بشر دوستانه که مایل نیست نام خود و نهادش در گزارش ذکر شود، به رسانهی رخشانه گفته است، بیشتر دختران کار خیابانی که این نهاد با آنها دیدار و صحبت کرده از مشکلات شدید روانی رنج میبردهاند.
این نهاد در حال حاضر دیگر در این بخش کار نمیکند، زیرا قرار دادی که داشتهاند ختم شده است: «دخترانی بودند که عقده حقارت داشتند، بدبین بودند. وقتی با مشاور روانی ما در دفتر صحبت میکردند، هیچ روزی نبود که گریه نکنند…جای نگرانی است چون هر روز تعداد این کودکان به طور چشمگیری رو به افزایش است.»