سمیه ماندگار
«تا عبدالهادی زنده بود، شب و روز تلاش میکد تا ما گشنه نمانیم.» این سخنان همسر یک قربانی معدن زغالسنگ است که به تازگی جانش را به دلیل فرو ریختن بخشی از معدن زغالسنگ در دره صوف از دست داده است. صدیقه، ۲۸ ساله و مادر پنج فرزند است. او میگوید، اگر جنازه همسرش به تاریخ دوم اسد امسال به خانه نمیرسید، این روزها دستمزد یک ماه کارش در معدن زغالسنگ به دست آنها میرسید و امروز کودکانش گرسنه و چشم به راه نبودند. «در خانه هیچ چیزی نداریم. حالی نمیفامم که چطور خواهد شد؟»
به گفته صدیقه، همسرش عبدالهادی ۴۰ سال عمر داشت. او به خاطر بیکاری دو ماه بود که برای کار به معدن زغال سنگ میرفت. با مرگ عبدالهادی، صدیقه با پنج فرزندش که بزرگترینش تنها ۱۰ سال عمر دارد، هیچ نانآوری ندارد. صدیقه میگوید، صاحب کار عبدالهادی بعد از فوت او حتی برای همدردی با خانوادهاش هم نیامده است.
معادن زغالسنگ دره صوف در سمنگان، بلخاب در سرپل و اشپشته در بغلان و چندین معدن دیگر در وضعیت بیکاری کشنده افغانستان، تنهاروزنهی امید برای طبقهی کارگر در افغانستان است. زیرا در این اوضاع، تنها جایی که در آن میتوان کار پیدا کرد معادن زغالسنگ است. اما کاری که مرگ به کارگران از رگ گردن هم به آنها نزدیکتر است.
آمار دقیقی از میزان قربانیان در معادن زغالسنگ افغانستان وجود ندارد. منابع محلی به رسانهی رخشانه گفتهاند که بسیاری از قربانیان در سکوت کامل خبری، به خاک سپرده میشوند.
عزیز ۲۵ ساله که به تازگی از کار معدن به بامیان بازگشته و شاهد مرگ عبدالهادی هم بوده، میگوید که در یک روز شاهد مرگ سه نفر بوده است. «کار در معدن زغالسنگ بسیار سخت است. هر لحظه خطر مرگ وجود دارد. من خودم بیشتر از ده روز نتوانستم قبول خطر کنم. پس به خانه برگشتم.»
قربان که چهارسال است در معدن زغالسنگ دره صوف ولایت سمنگان کار میکند، میگوید که امسال بیش از چهل تن از معدن کاران در ولسوالی دره صوف ولایت سمنگان و بیشتر از ۱۸ تن دیگر در معادن زغال سنگ ولسوالی بلخاب ولایت سرپل جانهای خود را از دست دادهاند. او معتقد است که آمار واقعی بیشتر از این است. «خیلی از معدن کاران که از اثر گاز گرفتگی یا ریزش کوه زغال جان میدهند، بدون رسانهای شدن، دفن میگردند؛ مگر اینکه تعداد آنها زیاد باشد و فاجعهی بزرگی رخ دهد.»
به تاریخ ۲۰ جوزای ۱۳۹۹، سه معدن زغال در ولسوالی دره صوف ولایت سمنگان انفجار کرد که در این انفجارها به نقل از مردم محل بیشتر از ۳۰ تن جان باختند و ۱۶ تن دیگر زخمی شدند. این حادثه رسانهای نیز شد. این نمونهی کوچکی از تلفات کارگران در معادن زغالسنگ درافغانستان است.
عبدالوهاب ۴۵ ساله برادر عبدالهادی نیز در گفتوگو با رسانهی رخشانه میگوید: «برادرم عیالبار (دارای اولاد زیاد) بود. اینجا هم کار نبود. به همین خاطر به معدن زغال رفت.» به گفته عبدالوهاب، زمانی که معدن ریزش میکند، عبدالهادی داخل معدن بوده و راه فرارش هم بسته شده بوده و به دلیل نبود اکسیجن جان داده است.
عبدالوهاب میگوید، زمانی که این حادثه برای برادرش در معدن زغال سنگ دره صوف اتفاق میافتد، صاحب معدن حتا حاضر نشده، جسد کارگر خود را به بامیان انتقال دهد. «جسد عبدالهادی را یکی از همکارانش که هر دو در یک معدن کار میکردند، با هزینهی شخصی خود به بامیان آورد.»
استخراج معادن زغالسنگ در افغانستان در اختیار شرکتهای خصوصی است. به همین خاطر بسیاری از معدن کاریها خودسرانه و غیر حرفهای صورت میگیرد و در آن به ایمینی و سلامت کارگران توجهی نمیشود. منطق «مصرف کمتر، سود بیشتر» بر حفظ جان کارگرانی که از مجبوری تن به چنین کار سختی دادهاند، میچربد. مشکل بزرگتر دیگر این است که صاحبان معادن، پس از حادثه در مورد قربانیان پاسخگو نیست.
به قول منابع مردمیريال به تاریخ ۲۸ اسد سه معدنکار در معدن زغالسنگ ده صلاح بغلان به خاطر انتشار گاز میتان جان باختهاند. اطلاعاتی که به رسانهی رخشانه رسیده، نشان میدهد که در یک ماه گذشته، جوانی به نام عظیم از ساکنان دره دکانی مرکز بامیان به خاطر گازگرفتگی، جانش را از دست داده است. او در حکومت پیشین، کارمند امنیت ملی بوده که پس از آمدن طالبان، مجبور شده به معدن زغالسنگ برود.
کار سخت، پرخطر، کم درآمد
به تازگی طالبان قیمت هر تُن زغالسنگ صادراتی را از ۹۰ دالر به ۲۰۰ دالر افزایش دادهاند. اما سود این افزایش به جیب طالبان میرود. در دستمزد کارگران معادن زغالسنگ هیچ تغییری نیامده است.
کار در معادن زغال سنگ، برای هرکارگری آخرین گزینه است؛ شغل سخت، پر خطر و کم در آمد. در افغانستان در آمدی که یک کارگر معدن زغال سنگ دارد ۱۵ تا ۲۰ هزار افغانی در ماه است. مقدار پولی که کفاف یک ماه زندگی را به سختی میکند. به همین خاطر وقتی کارگری جانش را از دست میدهد، خانوادهاش در ماه بعدی نانی برای خوردن ندارد.
فاطمهی ۶۰ ساله که قدش خمیده و چروک صورتش دیگر از حساب بیرون است، چند ماهی میشود که فرزند جوانش در معدن زغالسنگ به خاطر گاز گرفتگی جانش را از دست داده است. به سختی درمیان گریه و بغض در مورد فرزندش حرف میزند. «کارهای ناصر، گپای ناصر که یادم میایه، جگرم پاره پاره میشه، تصویر ناصر هیچ وقت از پیش چشمایم گم نمیشه.»
برای فاطمه، مرگ ناصر فقط از این جهت جانسوز است که او فرزند جوانش از دست داده، اما برای عاطفهی ۲۲ ساله مرگ ناصر بیشتر از فقدان یک عزیز است. او همسر و نان آورش را از دست داده است. با گریه میگوید، ناصر به خاطر فقر به معدن زغال سنگ میرفت.
فضلی حسین پدر ناصر هم میگوید: «اگر وضعیت اقتصادی ناصر خوب میبود، به کار معدن هیچ نمیرفت.»
در شش سال زندگی مشترک ناصر و عاطفه، ناصر در معدن زغالسنگ کار میکرد. اما او در یک روز خزانی راهی معدن زغالسنگ در ولسوالی دره صوف ولایت سمنگان شد. آخرین رفتنی که بازگشتی در کار نبود.
به قول عاطفه، یک هفته از رفتن ناصر نگذشته بود که صاحب کارش جسد بیجان او را به تاریخ ۵ قوس سال ۱۴۰۰ با ۲۰ هزار افغانی گذاشت روی دستش. در بدل این کار از عاطفه تعهد کتبی با اثر انگشت گرفت که شکایتی از او ندارد.
با مرگ ناصر، عاطفه با کودک چهارساله و یک کودک چهار ماهه که پس از مرگ پدرش به دنیا آمده، روزگار سختی را میگذراند. به قول عاطفه او و دو کودک خردسالش، زمستان سختی را سپری کردهاند. «فعلا در خانه آرد، روغن، چای خشک، برنج و شکر نداریم. از طرفی، ناصر هم نیست که کار کند و پیسه پیدا نماید.»