الهه رسا، سمیه ماندگار و زیبا بلخی
طی دوسال حاکمیت طالبان در افغانستان، زنان تقریبا از تمامی بخشهای جامعه حذف شدند. این گزارش روایت دو سال ایستادگی پنج زن علیه محدودیت طالبان را در ولایتهای مختلف بازگو کرده است. از رفتن پنهانی به تظاهرات، برهم زدن برنامهی تبلیغاتی طالبان در بامیان، سازماندهی اعتراض در مکانهای سربسته تا تسلیم نشدن به پوشش اجباری طالبان حتا زیر سوزش شلاق.
ایستادگی زیر شلاق
نازنین* یکی از دخترانی است که در جریان دو سال حاکمیت طالبان، چندین بار در جادههای کابل از سوی نیروهای امر به معروف این گروه، مورد لتوکوب قرار گرفته است؛ اما او تا هنوز دست از مبارزه برای حقطلبی برنداشته است.
نازنین۲۳ ساله بار اول با اطلاع یافتن از فرمان ممنوعیت دختران و زنان از حق تحصیل در تاریخ ۲۹ عقرب سال گذشته، با جمعی از دانشجویان در انتظار ورود به دانشگاه کابل بود که مورد ضربوشتم نیروهای طالبان قرار گرفت: «بیست دقیقهای در درب ورودی دانشگاه منتظر ماندم. وقتی جمعیت دانشجویان دختر برای ورود به دانشگاه افزایش یافت، طالب با در دستداشتن شلاق به ما حمله کرد، جمعیت متفرق شد و هرکس به یک سو دوید.»
آن روز، ضربهی شلاق طالب بر صورت نازنین فرود آمد که در اثر شدت ضربه صورتش خونریزی زیرپستی کرد و کارش به جراحی در شفاخانه رسید. در عکسی که نازنین از صورتاش نشان میدهد، دیده میشود که ناحیهی آسیبدیده ۱۳ بخیه خورده است.
او میگوید، به دلیل نوع پوشش و استفاده نکردن از ماسک، بارها مورد توهین و تحقیر قرار گرفته و دو مرتبه در منطقهی دهبوری و کوتهسنگی شهر کابل مورد لتوکوب نیروهای امر به معروف طالبان قرار گرفته است.
نازنین میگوید که نیروهای امر معروف در منطقهی کوتهسنگی او و سه تن از دوستانش را متوقف میکنند، ابتدا در مورد طرز پوشش و نمایان شدن موهای شان تذکر داده و پس از آن که دختران به رفتار آن سرباز اعتراض میکنند، با شلاق به دختران حمله کرده و به کمر شان ضربه میزنند.
نازنین میافزاید، هر زمانیکه از خانه بیرون میشود، پوشش مورد نظر خود را دارد. با اینکه هرآن ممکن است باز هم سوزش شلاق طالبان را تجربه کند؛ اما او به این باور است که طعم تلخ تسلیم شدن به پوشش اجباری و محدودیتهای طالبان، به مراتب تلختر از تحمل ضربههای شلاق شان است.
ترفند«فریبکارانه»ی طالبان، پاسخ دندانشکن سحر
سحر رستگار* تازه یک روز پرمشغله را تمام کرده است. دانشآموزانش را رخصت کرده و هنوز عملیههای ریاضی درس دادهشده از روی تختهی سفید صنف پاک نشده است. گراف رسمشده نشان میدهد که این صنف مربوط به دانشآموزان دورهی متوسطهی مکتب است.
سحر ۲۵ ساله و اهل بامیان است. هنگامی که طالبان بر بامیان تسلط یافتند، او آموزگار یک مکتب خصوصی بود. با تسلط طالبان بر افغانستان، سحر کارش را از دست داد، زیرا این گروه رفتن دختران بالاتر از صنف ششم به مکتب را ممنوع کردند.
اولین اقدام سحر در برابر محدودیتهای طالبان علیه زنان، شرکت در یک تظاهرات در کابل بود. این تظاهرات خیابانی را زنان در تاریخ ۷ جدی سال ۱۴۰۰ خورشیدی علیه طالبان سازماندهی کرده بودند. سحر پنهان از خانوادهاش، از شهر بامیان به کابل رفت. آن روزها هنوز محدودیت سفر تنهایی زنان از سوی طالبان اعمال نشده بود.
هرچند بعدا به خاطر این تصمیم، سحر از سوی خانوادهاش سرزنش شد؛ اما او به این باور است که ایستادگی علیه طالبان حیاتی است: «از خاطری که در صف اول بودم، عکسهایم ده صفحات مجازی نشر شد، یکی از عکسها به دست اعضای خانوادهام رسید و آنها مرا خیلی سرزنش کردند که تو دختر زندگی خود را به خطر میاندازی.»
زنان تنها دو روز پس از تسلط طالبان دست به اعتراضهای خیابانی زدند. طالبان نیز از همان روزهای اول به سرکوب اعتراضات زنان آغاز کردند. عمدتا تظاهرات خیابانی زنان با خشونت از سوی طالبان سرکوب شد و در مواردی زنان معترض نیز بازداشت شدند.
آمار مشخصی وجود ندارد؛ اما دامنهی بازداشت زنان معترض توسط طالبان گسترده است. در یک مورد، طالبان اعتراف اجباری ۱۳ تن از زنان معترض بازداشتشده را نیز رسانهای کردند.
هرچند سحر پس از مدتی دوباره موفق شد به کارش به عنوان آموزگار ادامه دهد، او دختران پایینتر از صنف ششم را در یک مکتب خصوصی درس میداد.
هفت ماه از تسلط طالبان گذشته بود که این گروه یک برنامهی تبلیغاتی را در بامیان با حضور زنان برگزار کردند.
وقتی سحر اطلاع یافت که نهادی در بامیان برای دختران و زنان یک ورکشاپ آموزشی در جمنازیوم ورزشی برگذار میکند، تصمیم گرفت در آنجا شرکت کند؛ اما برنامه یک«ترفند فریبکارانه» از سوی طالبان بود.
به گفتهی سحر، بسیاری از زنان وقتی با برنامهی تبلیغاتی طالبان مواجه شدند، تصمیم گرفتند که صحنه را ترک کنند؛ اما نیروهای امنیتی طالبان مانع بازگشت زنان شدند. این برنامه به تاریخ ۱۲ حمل ۱۴۰۱ از سوی طالبان برگزار شده بود.
سحر که دید طالبان زنان را در مقابل عمل انجام شده قرار دادهاند، دست به ابتکار عمل زد. او تلاش کرد که در این برنامه نوبت سخنرانی بگیرد؛ اما موفق نشد.
او گفت: «چند سخنرانی کوتاه صورت گرفت و بعد برنامه در حال ختم شدن بود که مه دیدم برایم وقت داده نشد. بدون معطلی به استیج رفتم و گفتم نوبت من است، مجری چیزی نگفت و مایک را در اختیارم گذاشت. گفتم ما زنان به هیچ عنوان از شما و نظام شما حمایت نمیکنیم، ما چطور از نظامی حمایت کنیم که پیش پا افتادهترین حقوق زنان را سلب کرده است، دروازههای مکتب را به روی خواهران ما بسته کرده، و صدها محدودیت بالای زندگی زنان وضع نموده.»
هنوز صحبتهایش به پایان نرسیده بود که نمایندگان طالبان محل را ترک کردند: «ولی مه سخنان خود را تکمیل کردم.»
پس از این اقدام سحر، دختران دیگر بر روی استیج رفتند و بنرهای تبلغاتی طالبان را پاره کردند.
هرچند در همان روز سحر با کمک دوستانش موفق به فرار شد. چنانکه او گفته است، با همکاری تعدادی از دوستانش چادر و کتاش را تبدیل کرده و با حمایت دختران دیگر به صورت ناشناس از صحنه خارج شده: «طالبان از همان روز تصمیم گرفتند تا من و دیگر دخترانی که بنر را پاره کردند، پیدا کرده و مجازات کنند.»
پیدا کردن یک زن معترض در محیط نه چندان بزرگ بامیان برای طالبان کار سختی نبود. به همین خاطر، استخبارات طالبان پس از مدتی محل کار سحر را پیدا کرد. حدود ده روز بعد از آن برنامه، در تاریخ ۲۰ حمل ۱۴۰۱ سحر سرگرم درس دادن بود که نیروهای طالبان سر رسیدند.
او میگوید: «آنان تصمیم داشتند مرا از مکتب با خود ببرند، ولی مدیر مکتب ما نگذاشت که مرا تنهایی ببرند، آنان گفتند تا زمانیکه معلم ما در مکتب مشغول تدریس است، شما نمیتوانید بازداشتش کنید. بعد از جنجالهای بسیار مدیر مکتب به والی طالبان زنگ زد و مشکل را در میان گذاشت، وقتی والی طالبان آمد، مرا به قید ضمانت آزاد کردند.»
این پایان دردسر برای سحر نبود. آن روزها رسانهها گزارش دادند که شماری از دختران معترض در بازداشت طالبان هستند. این گزارشها ظاهرا بر مسوولان طالبان در بامیان فشار بیشتر وارد کرده بود. افراد این گروه، سحر را مجبور کردند که با تلویزیون ملی تحت کنترل طالبان، گفتوگو کند و بگوید که هیچ دختری در بازداشت نیست.
با آنکه سحر مجبور به این مصاحبه شد؛ اما کوتاه نیامد. او در یک برنامهی شمعافروزی شماری از باشندگان بامیان که به یادبود از قربانیان حملهی مرگبار مرکزآموزشی کاج برگزار کرده بودند، پلان یک تظاهرات از سوی زنان را طرحریزی کرد.
این کار برای او هرگز آسان نبود. او شمارهی تماس خود را روی پارچههای کاغذ نوشت و در جریان برنامه موفق شد با شماری از دختران دیگر برای سازماندهی تظاهرات شماره رد و بدل کند.
همان شب سحر دستکم ۲۰ تماس از دختران دیگر دریافت کرد. آنها از طریق تماس برای برگزاری تظاهرات برنامهریزی کردند و تصمیم گرفتند که اعتراض شان را از دانشگاه بامیان آغاز کنند.
فردای آن روز حدود ۷۰ دختر دانشجو در دانشگاه بامیان برای شرکت در تظاهرات آماده شدند. اولین مانع دروازهی ورودی دانشگاه بود که بر روی دختران معترض بسته شد. پس از ۴۰ دقیقه دختران معترض از این مانع گذشتند. آنها میخواستند از دانشگاه بامیان تا چوک ضحاک راهپیمایی کنند؛ اما والی طالبان با شماری ازعالمان دین راه دانشجویان را گرفتند و مانع اعتراض آنان شدند.
دختران وقعی به آنان نگذاشتند و به راهپیمایی خود ادامه دادند؛ اما نیروهای استخبارات طالبان به خبرنگاران و رسانهها اجازهی پوشش این اعتراض را ندادند و دختران معترض را هم تهدید به مرگ کردند.
طالبان متهم به شکنجهی زنان معترض هستند. در گزارشهایی که رسانهها و نهادهای حقوق بشری از رفتار طالبان با معترضان زندانی نشر کردند، روایتهای تکاندهندهای از بدرفتاری وجود دارد. در گزارشی از سازمان عفو بینالملل که نزدیک به ۱۰ ماه قبل نشر شده، رفتار طالبان با زنان بازداشتشده«وحشتناک» توصیف شده است. در این گزارش از قول زنان زندانی آمده است: «طالبان به سینهها و بین پاهای مان میزدند، این کار را با ما میکردند تا نتوانیم علایم شکنجهها را به کسی نشان دهیم.»
شکریه بارکزی، سفیر پیشین افغانستان در ناروی به رسانهی رخشانه میگوید که زنان برای اولین بار از رفتار طالبان در زندانها با آنان پرده برمیدارند و از خشونت فزیکی و تعرض جنسی سخن میزنند.
به باور خانم بارکزی، با تسلط دوبارهی طالبان به افغانستان، هماهنگی و اتحاد میان زنان این کشور بیشتر شده و آنان همصدا و یکجا علیه این گروه مبارزه میکنند.
تغییر صحنهی مبارزه
پس از آن که سحر از سوی نیروهای طالبان تهدید به مرگ شد، تصمیم گرفت به مبارزهاش به شکل دیگر ادامه دهد. او با ۳ تن از دوستانش، مرکز آموزشی رایگان را برای دختران بازمانده از مکتب در بامیان راهاندازی کرد. آنها به طور رضاکارانه برای ۲۰۰ دانشآموز دختر درس میدهند.
وقتی طالبان با خشونت تمام خیابان را بر روی زنان بستند، آنها روش مبارزاتی دیگری را روی دست گرفتند. برگزاری اعتراض در مکانهای سربسته و ناشناخته که با خلاقیت، تفکر طالبان را به چالش کشیده است.
زنان با فرستادن تصاویر از جریان برگزاری گردهمایی شان به رسانهها اعتراضات خود را علنی میکنند. گاهی زبان این اعتراضها گزنده و پر از خشم است. مثل آتش زدن و انداختن عکسهای بنیانگذار و رهبر فعلی و دیگر اعضای طالبان در سنگ دستشویی.
دریا*، یکی از دیگر دختران معترض با تماشای ویدیویی از دختری که در اعتراض به ممنوعیت حق تحصیل و کار، اسنادهای تحصیلی و کاریاش را آتش زد، با خشم و نفرت با شعار«حق، عدالت و آزادی» عکسهای ملاهبتالله آخندزاده، محمدخالد حنفی و ندا محمد ندیم، از سران گروه طالبان را به آتش کشید. او از جریان این کارش ویدیو ثبت کرد و آن را رسانهای کرد.
دریا میگوید: «چرا یک دختر بهخاطر حاکمیت نامشروع یک گروه تروریستی، از تمامی دستآوردهای خود دست بکشد و آن را در دل خاک دفن کند؟»
دریا در پی انتشار این ویدیو، توسط نیروهای گروه طالبان شناسایی و دستگیر شده و مدت یک هفته را در نظارتخانه و ۱۵ روز را در حبس خانهگی سپری نموده است. او قبل از انتقال به زندان زنانهی ولایت پنجشیر، با قید ضمانت از حبس آزاد شد.
او که تجربهی زندانی شدن در زندان طالبان را دارد، میگوید، در هنگام بازجویی هیچ زن پولیس حضور نداشته و او تحت فشار روحی و روانی ناشی از رفتار و لحن خشن نیروهای طالبان به اعتراف اجباری مجبور شده است: «شیوهی تحقیق آنها[ نیروهای طالبان] با لحن بسیار خشن بود و از آنجایی که برادرم نیز در آن اتاق حضور داشت، من را به مرگ اعضای فامیلم تهدید کردند تا نام کسانیکه با آنها در ارتباط هستم را بگویم… طالب با مشت به سرم زد و بر صورتم سیلی زد. من از اثر آن ضربات تعادل خود را از دست داده و بیهوش شدم.»
شدت خشونت طالبان با زنان معترض خانوادهها را نیز نگران کرده است. به همین دلیل، روایتهای زنان معترض نشان میدهد که بسیاری از خانوادهها از ترس جان فرزندان شان، مانع اصلی بر سر راه زنان معترض به شمار میروند.
فاطمه* و ساجده* دو خواهر در ولایت بلخ اند که بارها، پنهان از چشم اعضای خانوادهی خود اعتراضات زنان را در مکانهای سربسته سازماندهی و در آن شرکت کردهاند.
فاطمهی ۲۲ ساله که دانشجوی سمستر سوم دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه بلخ بود، به تاریخ ۱۰ دلو سال گذشته، نخستین اعتراضاش را بهخاطر بسته شدن دانشگاهها بهروی دختران با این شعار که«آموزش حق همه است» سازماندهی کرد.
ظاهرا این اعتراضات زنان در به چالش کشیدن طالبان بیتاثیر هم نبوده است. در گزارش دیدهبان حقوق بشر از تجربهی زنان معترض در بازداشتگاه طالبان، به نقل از یک زن معترض آمده که یک عضو برجستهی طالبان بر سر آنان فریاد زده که «شماها، ما را در وضعیت بدی قرار دادهاید، بهخاطر شما دنیا ما را به رسمیت نشناخته.»
مثل فاطمه و خواهرش که بارها پنهان از چشم خانوادهی شان در چنین گردهماییهایی شرکت کردند، صدها دختر دیگر در اعتراضات شرکت کردند. هرچند آنان میگویند، کسی صدای آنها را نشنیده؛ اما اعتراض آنها ادامه دارد.
این حرف مشترک بسیاری از دختران مبارز در افغانستان است؛ مبارزه ادامه دارد. اگر طالبان خیابان را از زنان گرفتهاند، با خانهها چه میکنند. یا به گفتهی شهریار دادور، شاعر زبان فارسی که گفته است: «گیرم که بر سر این بام، بنشسته در کمینِ پرندهای، پرواز را علامت ممنوع میزنید، با جوجههای نشستهی در آشیانه چه میکنید؟… گیرم که میزنید، گیرم که میبُرید، گیرم که میکشید، با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟»
*یادداشت: به دلیل حساسیتهای امنیتی، نامها در این گزارش مستعاراست.