الیاس احمدی
دستکم ۱۵۰ زن مسن، خانهدار و دختران دانشجو را یک چیز زیر یک سقف قرار داده است: فقر شدید. یک شرکت در شهر غزنی برای یک ماه برنامه آموزش ریسندهگی را برای زنان راه اندازی کرده است.
به گفتهی مسوول این شرکت، فقر در میان زنان در غزنی بیداد میکند. عقیل مرادی، مسوول ولایتی شرکت «اطلس سراب» گفته است: «حتا میآیند عذر میکنند که چهار یا سه نفر هر روز ۸ ساعت کار میکنند، اما به معاش یک نفر قناعت
دومین دور این برنامه در حال برگزاری است. در این برنامه زنان همزمان با آموزش یک ماهه، روز ۸ ساعت باید نخریسی کنند. در پایان ماه ۱۲ هزار افغانی معاش میگیرند.
رسانهی رخشانه با زنانی گفتوگو کرده که میگویند، از شدت فقر کارد به استخوان شان رسیده است.
زینب ۱۹ ساله، دانشجوی سمستر نخست دانشکده کمپیوترساینس دانشگاه غزنی است. در روزهایی که او باید برای امتحان وقت بگذارد، ساعتها در روز در کنار زنانی که اکثریت شان، بیشتر از دو برابر او سن دارند، از پشم گوسفند، نخ میریسد.
او متعهد شده است که در طول یک ماه، ۲۰ کیلو پشم گوسفند را به نخ تبدیل کند. او میگوید، زندگی خانواده ۹ نفری اش به نخ بسته است: «در خانه بهجز از کچالو و برنج که داریم از چیز دیگری خبری نیست؛ بعضی وقتا همان برنج هم نیست.»
پدر پیر زینب مشکلات روحی و روانی دارد. تنها برادر ۱۵ سالهاش برای کار از راه قاچاق به ایران رفته است. زینب میگوید، اولین بار است که قرار است ۱۲ هزار افغانی معاش بگیرد.
این برنامه یک ماهه است. روشن نیست پس از یک ماه قرار است آموزشی که این زنان دیدهاند چه کمکی به آنها کند. اما برای زینب و بسیاری از زنان دیگر همین یک ماه هم غنیمت است. زیرا زینب قبلا از طریق خامکدوزی درآمد بسیار کمتری از این مقدار داشته است: «هرچه سر خود فشار میآوردم، در حدی که چشمدرد میگرفتم، ماهانه بلندترین درآمدم ۶۰۰ افغانی بود.»
هنوز زینب به رویای این که روزی مهندس کمپیوتر شود، فکر میکند، اما مطمئن نیست که چگونه در سایهی طالبان این آرزویش را جامه عمل بپوشاند: «صبح، ساعت ۴ از خواب میخیزم. وقتی دانشگاه میرم، خیلی برایم سخت است. به سردردی دچار میشوم. گاهی در صنف احساس میکنم چیزی را نمیبینم و نمیشنوم در حالیکه چشمانم باز است.»
به تازهگی سازمان عفو بینالملل گزارش داده است که زنان و دختران در افغانستان با انواع خشونتها و برخوردهای تبعیضآمیز طالبان در این کشور روبهرو هستند. روندی که از نظر این سازمان به مرگ تدریجی زنان میانجامد.
ندا مرادی و لایقه علیزاده هر دو فارغالتحصیل از دانشگاه اند. ندای ۲۴ ساله با اشاره به نخ دستش میگوید، آرزو داشت با فراغت از دانشگاه در ادارهای کار کند، نه این کار را.
در خانواده ۱۱ نفری ندا تنها پدرش که آموزگار مکتب است ۹ هزار افغانی معاش دارد. ندا به رسانهی رخشانه گفته است: «به پدرم میتم که کمک خرج خانه شود.»
لایقه علیزاده، در دانشگاه غزنی بیولوژی خوانده است. او هم میگوید، پدرش تنها از پس هزینه زندگی هفت نفری آنها بر آمده نمیتواند. لایقه میگوید: «تا حالی پول رَ نگرفتیم، یک لیست کلان از ضروریات خانه و پرداخت قرضها است که نخاد هموناره بس کنه.»
میان دوسنگ فقر و مصیبت
«یک سال شد شوهرم شهید شده. همی یک سال رَ به سختی گذران کدیم، همو رقم که یک روز نان استه، صبایش نه.» مهتاب ۵۰ ساله و مادر ۶ فرزند که میگوید، یک سال است که در میان دو سنگ فقر و مصیبت مچاله شده است.
سال گذشته و در روزهایی که طالبان برای تصرف غزنی به این شهر حمله میکرد، عالم برای دفاع از این شهر سینه سپر کرده بود. به قول مهتاب شوهرش عالم با گلولههای طالبان جانش را از دست داده است.
حالا او مانده با غم از دست دادن عالم و ۶ فرزندی که بزرگترین شان ۱۴ ساله است: «همی ۱۲ هزار رَ که بگیرم، یک بوتل روغن و یک کم آرد میگیرم، دیگه شی دَ طلبکارها (بدهکاران) میدهم. کاش همی کار دوام میکد.»
وقتی از آینده کودکانش حرف میزند، برای لحظهای سکوت میکند. قبل از این که سکوتش را بشکند، اشکهایش روی گونهاش میغلطد: «خیلی سخته اولادایم ریزه است. اوقدر دَ تشویش هستم که شب هیچ خواب نمیروم.»
بیکاری در افغانستان در حال افزایش است. زنان بیشتر در معرض فقر و بیکاری قرار دارند.
سازمان ملل اعلام کرده که سطح حضور زنان شاغل در بازار کار در افغانستان تا اواسط سال ۲۰۲۲ میلادی به ۲۲ درصد کاهش مییابد.
مرضیه ۳۲ ساله گوشهتر از زنان دیگری روی چوکی نشسته و سرگرم ریسندگی است. میگوید که شوهرش معتاد است و آخرین بار که پنج سال قبل خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته، کوچکترین فرزندش را هنوز در شکم داشته است.
مرضیه مادر چهار کودک و تنها سرپرست آنها است. اومیگوید: «کمی پول که دستم میایه، حیران میمانم چه کنم. به اولادای خود لباس بگیرم، مواد خوراکه خرید کنم، قرضداری رَ بتم؟»
خانهای که مرضیه در آن زندگی میکند، واقع در « قلای کلوخک» شهر غزنی است و ماه یک و نیم هزار افغانی کرایه میدهد.
مرضیه گفته است که بعد از ساعتها ریسندگی، از طرف شب در خانه خامکدوزی میکند.
به قول مرضیه، زندگی سالها است که برای او یک رو داشته است: سیاهی و گرفتار فقر. او میگوید، ۱۳ ساله بوده که به اجبار به ازدواج داده شده است. در ۱۵ سالگی اولین فرزندش را به دنیا آورده: «مه او وقت هیچ شوهرداری و خانهداری رَ نمیفهمیدوم که مره دَ شوهر داد. دَ اولین ماه عروسی دچار کمردرد، سردرد، دیکسکمر و سینهبغل شدم.»
مرضیه برای زنده ماندن خود و کودکانش در تقلا است. اما میگوید، میداند راه سختی در پیش دارد: «چه کنیم، پای ما دَ زمین گیر نیسته و دست ما دَ آسمان».