ذ- ع
منطقهی دشت برچی در بیست سال گذشته به نماد فرهنگدوستی، دانشدوستی، تلاش، زحمت و جنبوجوش برای داشتن یک زندگی مدنی و انسانی تبدیل شده بود.
در آنجا رقابت سالم در بین دختران و پسران جوان بر سر پیشرفتهای علمی و ورزشی وجود داشت؛ اما حالا در زیر چکمههای نظامیهای طالبان و وضع محدویتهای بیرحمانه بر زنان، به شهر ارواح تبدیل شده است.
هیچکس جرات صدا بلند کردن و اعتراض در برابر بیحرمتیها و بیعدالتیهای طالبان علیه مردم را ندارد. ترس از شکنجه شدن، زندانی شدن، اعدام وجریمههای نقدی بر هیچکس رمقی نگذاشته تا علیه اینهمه ظلم ایستاد شود. دیگر جانی برای برچی باقی نمانده است، انگار همه مردهاند.
وقتی به چهرهی زنان نگاه میکنی، همه نگران، هراسان و در وحشت تمام بهسر میبرند؛ گویی همه مجرم اند و گناهکار و منتظر دستگیر شدن. مردها هم رنگی در چهره ندارند. همه سر به زیر، مطیع و هراسان از فردا و تحت فشار شدید و عذاب وجدان روزگار میگذرانند.
با یوسف حرف میزنم. یوسف نام مستعار مردی است که میگوید، کارد به استخواناش رسیده است. او ساکن دشت برچی است. یوسف میگوید، هر شب قبل از خواب، طلب مرگ میکند. وقتی وضعیت خواهران و مادرش را میبیند، دلش خون میشود. گاهی در گوشهای دور از چشم دیگران گریه میکند.
یوسف به من میگوید، خواهراناش در خانه بدون هیچ جرمی زندانی شدهاند. شهر چهرهی نظامی به خودش گرفته. بر سر هر کوچه رنجر و نظامیان طالبان ایستادهاند: «ما یک خانوادهی مذهبی هستیم و خواهرانم همیشه با حجاب بودهاند، ولی حالا به جرم نکرده متهم هستند و ما نگران دستگیری و زندانی شدن شان هستیم.»
اختطاف دختران توسط طالبان، خانوادههای سنتی افغانستان را از نظر روانی تحت فشار زیادی قرار داده است، زیرا ضمن نگرانی از شکنجه، زندانی وجریمه شدن دختر شان، نگران از دست رفتن آبرو وبیحیثیت شدن خانواده در میان اقوام و اطرافیان هستند.
زور، ترس و شکنجه حتا روحانیت را هم وادار به تحمل، تعامل، همکاری، همسویی و اطاعت از هبتالله و افرادش کرده است. چنانچه روحانیون در جلساتی که تحت عنوان نشست علمای شیعه با طالبان در ارتباط با عملکرد امر به معروف طالبان برگذار شده بود، اقدام طالبان برای اختطاف دختران به بهانه«بیحجابی» را تایید کردند. هیچ عالمی جرات نکرد که دستگیری دختران توسط پولیس مرد و بدون محرم را نقد کرده و یا مورد پرسش قرار دهد.