آزاده تران
شانزدهم ماه جدی امسال (۱۴۰۳) معصومه (نام مستعار) وقتی از محل کار دخترانش برمیگشت توسط یک مرد ایرانی سوار موتر شده و به منطقهی دورافتادهی بیابانی برده شده و مورد تجاوز جنسی این مرد قرار گرفته است.
اسناد و شواهدی که در اختیار رسانهی رخشانه قرار گرفته نیز گویای این حقیقت تلخ است. از جمله بررسی پزشکی قانونی موضوع تجاوز جنسی را تایید کرده و ثبت شکایت اولیه در یکی از شعبههای دادستانی ولایت تهران نشان میدهد که این اتفاق رخ داده است.
اما قربانی تجاوز جنسی به دلیل نداشتن کد ثنا هنوز نتوانسته مراحل دادخواهی خودش را در نهادهای عدلی و امنیتی ایران پیش ببرد.
سامانه ثنا (سامانه ثبتنام الکترونیکی) یکی از سامانههای اصلی قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران است که به منظور الکترونیکی کردن فرآیندهای قضایی و ارائه خدمات قضایی به صورت آنلاین راهاندازی شده است.
معصومه به دلیل اینکه اعتبار ویزایش در ایران تمام شده، قادر نیست که کد ثنا را بگیرد. او مدعی است در اولین ساعات پس از تجاوز که به پاسگاه پولیس مراجعه کرد، به دلیل نداشتن مدارک اقامتی قانونی شکایت ثبت نشد.
یک وکیل حقوقی ایرانی که نخواست ناماش در گزارش ذکر شود، در صحبت با رسانهی رخشانه تایید کرده است که در جمهوری اسلامی ایران پیشبرد روند دادخواهی منوط به داشتن کد ثنا است. این وکیل افزوده، شخص برای مراجعه و طی مراحل پروندهی خود در ادارات دولتی، بدون داشتن کد ثنا قادر به گرفتن وکیل و طی مراحل پروندهاش در نهادهای قضایی کشور نیست.
او گفته ممکن است نهتنها به پرونده معصومه در نهادهای عدلی و امنیتی ایران رسیدگی نشود، بلکه او را در معرض اخراج اجباری هم قرار دهد.
در سندی هم که در اختیار رسانهی رخشانه قرار گرفته، بازپرس شعبه… دادگاه عمومی و انقلاب شهرستان… به آدرس کلانتری همان منطقه قربانی را برای ارایه توضیحات، پنج روز مهلت داده تا حاضر شود. اما در نامه آمده است: «ضمنا به نامبرده ابلاغ گردد قبل از حضور در شعبه به دفاتر خدمات قضایی الکترونیک ثبت ثنا اقدام و برگه ثبت ثنا به شعبه ارائه نماید.»
این روایت قصهی زن ورزشکار ۳۸ سالهی مهاجر افغانستانی است که بعد از تهدید و بازداشت توسط طالبان در افغانستان، دوسال قبل به ایران مهاجر شد و شانزدهم جدی امسال (۱۴۰۳) مورد تجاوز جنسی یک مرد ایرانی قرار گرفت.
شرح ماجرا
به دلیل نگرانیهای امنیتی برخی از جزئیات این ماجرا و محل دقیق زندگی معصومه در گزارش نیامده است. معصومه با پنج فرزندش ساکن یکی از شهرهای اطراف تهران است.
به ادعای معصومه کسی که به او تجاوز کرده در نزدیکی محل زندگی او صاحب مغازه است. معصومه در راه برگشت به خانه از محل کار دختراناش بود که آن مرد با موتر جلوی پایش ایستاد و گفت که سوار شود. چون مسیر هر دو یکی بود، به حکم این که معصومه گاهی او را میدید و حتا از مغازهاش خرید میکرد سوار موترش شد.
معصومه گفته: «بعد از چند دقیقه متوجه شدم که از مسیر دیگری میرود. ازش پرسان کردم که آقا کجا میروی؟ گفت، خانم صبر کن از راه دیگری میروم که این مسیر شلوغیاش کمتر است. بعد متوجه شدم که مرا به طرف دشتی میبرد. هر چه سر و صدا کردم که آقا پایین میشوم. با یک دستاش رانندگی می کرد و با دست دیگرش دستان من را محکم گرفته بود که از موتر پایین نشوم.»
معصومه ترسیده بود و فکر میکرد که ممکن است توسط آن مرد ربوده شده باشد. در ماهها و روزهایی که این اتفاق افتاد، خبرهای مشابهی از گروگانگیری مهاجران افغانستان در ایران و مهاجرستیزی سرخط خبرها بود که از آن جمله میتوان به گزارشی از به گروگان گرفته شدن مهاجران افغانستان توسط گروهی از شهروندان ایرانی و پاکستانی اشاره کرد که در جدی سال قبل؛ با یک روند ثابت، مهاجرین فاقد اوراق هویتی را به گروگان میگرفتند و با ارسال فیلمهای شکنجهی آنها برای خانواده، مبالغی بین ۵۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان طلب میکردند.
همچنین حملهی عدهای از پسران ایرانی به یک خانواده مهاجر اهل افغانستان در یکی از پارکهای شهر تهران نیز از جمله اقدامات مهاجرستیزانهای بود که حتی با واکنش مقامات ایرانی نیز مواجه شد. در ویدیویی که از این قضیه در رسانهها و شبکههای اجتماعی نشر شده، دیده میشود که چندین جوان ایرانی با الفاظ رکیک و زننده به خانوادهی مهاجر که در بین آنها دختران و زنان جوان دیده میشود، حمله کرده و آنها را مورد لت و کوب قرار میدهند.
معصومه به رسانهی رخشانه گفته است، او شروع کرد به سر و صدا و کمک خواستن، اما آن مرد با گذاشتن چاقو بیخ گلویش به مسیرش ادامه داد.
خیلی زود موتر به منطقهای خالی از سکنه رسید. برای همین، کسی نبود که صدای کمک خواستن معصومه را بشنود یا او فرصت داشته باشد به پولیس اطلاع دهد: «میگفت، خانم سر و صدا نکن که پدرت را در میارم. میگفت، من از دیر وقتها زیر نظرت دارم و ازت خوشم آمده. وقتی خواستم فرار کنم با چادرم خفهام کرد و خودش هم به رانندگیاش ادامه میداد.»
بهگفتهی معصومه، موتر با پیمودن مسیر بیست دقیقهای، وقتی به یک دشت خالی از سکنه رسید، متوقف شد. مرد ایرانی او را از موتر پیاده کرده و تهدید به مرگ کرد: «آنقدر ترسیده بودم که نمیدانستم چه باید انجام میدادم. فقط به فکر پسر یازده سالهام بود که اگر بمیرم کی از پسرم مواظبت کند. وقتی به یک بیابانی رسیدیم آن مرد ایرانی موترش را ایستاد کرد و مرا داخل موتر گذاشت…گفت، باید همراهاش آن کار (رابطه جنسی) را انجام بدهم و گرنه مرا میکشد.»
وقتی معصومه قربانی تجاوز جنسی شد، دوباره توسط همان مرد تهدید شد که به کسی اطلاع ندهد و اینکه دختراناش را هم تهدید به تجاوز و مرگ کرد. معصومه گفته است، فرایند تجاوز و تلاش او برای نجات خودش حدود ۱۰ دقیقه را در برگرفت.
اسناد پزشکی قانونی هم تایید میکند که معصومه مورد تجاوز قرار گرفته است. هویت کسی که متهم به تجاوز است در اسناد آمده است.
در سند پزشکی قانونی آمده است که لباس زیر قربانی برای آزمایشهای بیشتر به آزمایشگاه پزشکی قانونی فرستاده شده است.
از قول معصومه، به او گفته شده که روشن شدن نتیجه این بررسی ممکن است ۴۰ روز را در بر بگیرد.
معصومه گفته است مجبور شده به آن مرد تعهد دهد که شکایتی ثبت نمیکند، وگرنه در دشت رها میشد و یا معلوم نبود چه بر سرش میآمد: «خیلی پیشاش زاری کردم که مرا پیش فرزندانم ببرد. بعد از اینکه عمل تجاوز را بالایم کرد، چاقو را روی گردنم گذاشت و گفت، اگر شکایت کنم خودم را میکشد و بالای دختران جوانم هم همین بلا (تجاوز جنسی) را میآورد و آنها را بیعزت میکند.»
معصومه گفته است، آن روز نتوانست به پولیس شکایت کند، زیرا به پاسگاه که مراجعه کرد از او مدرک اقامتی خواست: «بخدا از دست طالب فرار کردم که خدای نخواسته به خودم و دخترای جوانم آسیب نزند، اما از بدبختی و چانس بدم اینجا بالایم تجاوز شد. کاش سرپرست میداشتم. چند دخترم کار میکنند تا مصارف زندگی ما پوره شود. خودم بیکار هستم و یک پسر یازده سالهام هیچ کاری کرده نمیتواند.»
به گفتهی معصومه، فردای آن روز که به مغازهای در نزدیکی مغازهی همان مرد رفته بود تا از کسی برای ثبت شکایت کمک بخواهد، اما دوباره توسط همان مرد در ملأعام شدید لتوکوب شده است.
او گفته: «هیچ آرامش نداشتم که چرا در حقام این کار شده و هزاران سوال دیگر. فردای آن روز به مغازه کناری همان مرد رفتم تا ازش کمک بخواهم که چرا این همسایهاش در حق من این کار را کرده است، اما دیدم که آن مرد با چیغ و داد وارد شد و گفت، اینجا چه کار آمدی، میخواهی آبروی مرا ببری؟ با مشت و لگد چنان بیرحمانه حمله کرد که از هوش رفتم. خودش هم فرار کرده بود.»
در عکسهایی که به دست رسانهی رخشانه رسیده، ورم و کبودی دور چشم چپ قربانی دیده می شود. معصومه ادعا میکند این کبودی نشان ضرب و شتم همان روز است.
معصومه بعد از اینکه توسط آن مرد ایرانی مورد لتوکوب قرار گرفته، توسط عابرین آنجا به بیمارستان انتقال پیدا میکند.
به گفتهی معصومه، اداره پولیس در تهران برای پیشبرد پروندهاش از او خواسته، برایش وکیل استخدام کند. اما توان مالی معصومه ایجاب نمیکند که وکیل بگیرد: «مسوولین پولیس از من میخواهند باید ویزا و پاسپورت خود را تمدید کنم، بعدش کد ثنا و وکیل بگیرم. با چند وکیل صحبت کردم که هر کدام بیش از دو صد میلیون تومان برای پیشبرد پروندهام در دادگاه حقوق میخواهد. من که ماهانه کرایه خانه خود را پرداخت نمیتوانم، چطور ویزا و پاسپورت تمدید کنم یا دو صد میلیون تومان وکیل بگیرم؟»
تنها نانآور خانواده شش نفری معصومه، دو دختر ۲۱ و ۱۹ سالهاش است که در یکی از کارخانههای تولیدی لباس در ولایتی در همسایگی تهران خیاطی میکند. هر کدام از دختران معصومه، ماهانه پنج میلیون حقوق دارد. با حقوق ناچیز دخترانش به سختی چرخهی زندگیشان را میگذرانند.
ماهها است که کارزارهایی برای اخراج مهاجران افغان از ایران در شبکههای اجتماعی به راه افتاده است. شکایت از بدرفتاری پولیس با مهاجران نیز فراوان است. همین موضوع مهاجران افغانستان را بیشتر آسیبپذیر کرده است.
یک مهاجر اهل افغانستان که مدارک هویتی معتبر و قانونی دارد نیز از رفتار مسوولین و پولیس ایران شکایت دارد و میگوید: «هر روز یک رقم قانون جدید برای ما مینویسند. یکروز کد فراگیر میخواهند، یک روز کد ثنا میخواهند، یک روز کد فیدا میخواهند؛ تمام عمر ما د پیسه دادن و کد گرفتن و صف ایستاد شدن گذشت، آخرش هم پولیس هرجای که جوانای ما را گیر کنه با دشنام و لتوکوب مستقیم رد مرز میکنه.»
تاکنون پرونده دادخواهی معصومه به جایی نرسیده است. این کار منوط به داشتن کد ثنا است که در حال حاضر ممکن نیست معصومه آن را به دست آورد.
معصومه در ماه اسد سال ۱۴۰۲، با پنج فرزندش پس از رهایی از بازداشت طالبان با ویزای زیارتی کربلا به ایران رفته بود. او با سه بار تمدید کردن ویزایش، دیگر مجوز تمدید ویزا را در ایران ندارد و برای تمدید ویزا باید به افغانستان برگردد. اما نداشتن پول برای گرفتن ویزا و ترس از دستگیری مجدد توسط طالبان، برگشت به افغانستان را برای او تقریبا ناممکن کرده است.
از طرف دیگر، مدت زیادی از اعتبار ویزایش گذشته است. اگر او بخواهد به افغانستان برگردد باید روزهایی که غیرقانونی در ایران زندگی کرده به دولت ایران جریمه پرداخت کند.
براساس معلومات یک شهروند افغانستان در ایران، در حال حاضر جریمه هر روز دیرکرد ویزا روزانه دوصد هزار تومان ایرانی است. با این حساب جریمه معصومه و دختراناش سر به صدها میلیون تومان میکشد.
معصومه میگوید، به دلیل اینکه پدرش را در کودکی از دست داده بود، در سن شانزده سالگی مجبور به ازدواج اجباری با یکی از بستگان نزدیکاش شد.
از قول معصومه، شوهرش سه سال قبل به خاطر اعتیاد به مواد مخدر درگذشته است.
در بازداشت طالبان
معصومه در کابل مربی ورزش فیتنس بود. او در یک باشگاه ورزشی در غرب کابل به زنان و دختران این رشته را آموزش و تمرین میداد. منبع درآمد او از همین راه بود. اما طالبان دروازههای باشگاههای ورزشی را به روی زنان بستند.
طالبان پس از چند ماه از زمان روی کار آمدن، به وضع محدودیت بر ورزش زنان اقدام کردند؛ پس از آن که احمدالله وثیق، معاون کمیسیون فرهنگی گروه طالبان در همان ماههای نخست حاکمیت این گروه گفته بود که ورزش زنان غیر ضروری است.
معصومه که مانند هزاران زن دیگر منبع درآمد خود را از دست داده بود، مجبور شد پنهانی زنان و دختران را در خانهاش تمرین و آموزش دهد: «سال ۱۴۰۱ بود من در…. کلپ ورزشی با یک نفر دیگر شریکی کار میکردیم. از دخترا خو زیادی برای تمرین نمیآمدند، اما بازهم یک درآمد اندک از آنجا داشتم که برای دخترای جوانم و پسرم نیازهایشان را رفع کنم. هر روز طالبان میآمدند مرا میگفتند، تو زن اینجا چه کار آمدی. من که بهانه میکردم با بچهام (پسرم) آمدم، بدون من آمده نمیتواند. بالاخره نیروهای طالبان مرا تهدید کرد که دیگر به کلپ نیایم و گرنه مرا میبرند.»
در نهایت در اواخر ماه دلو سال ۱۴۰۱، نیروهای استخبارات طالبان وارد خانهی معصومه شده و او را به جرم این که زنان را برای تظاهرات علیه این گروه جمع میکند، دستگیر کردند.
او مدعی است که طالبان او را به مرکز استخبارات این گروه در منطقه کمپنی غرب کابل، انتقال داده است: «ساعت ده روز بود که دروازه حویلی ما تک تک شد، وقتی رفتم نیروهای استخبارات بدون اجازه وارد خانهام شد و داد و فریاد میکرد که شما زنان دشت برچی تمامتان جمع میشوید علیه ما تظاهرات میکنید. هر چه میگفتم، اینها برای تمرین آمدهاند، فقط کسانی که دسک کمر داره و یا استخوان درد هستند، مه تمرین میدهم. مرد ندارم مجبور هستم کار کنم و برای اولادهایم نان پیدا کنم. اما طالبا از مه خواست که سوار بر رنجر شوم و باید همراهشان تا حوزه بروم.»
معصومه گفته: «تلفن مرا گرفته بودند، دستایم را با یک تکه بسته کرده و بالای یک چوکی نشسته بودم. چندتا از همی سربازان طالبان از من پرسان میکرد که بگویم چکاره هستم. هرچه میگفتم من یک ورزشکار هستم و زنان را هم فقط برای تمرین در خانهام جمع میکنم و از آن طریق خرج و مصرف خانهام را پوره میکنم، قبول نمیکردند. یکیاش با تلفناش فیلمبرداری میکرد که باید اعتراف کنم که زنان را برای اعتراض علیه طالبان در خانهام جمع کردم. اما اعتراف نکردم. فقط زاری میکردم که آزادم کنید تا بروم پیش اولادهایم.»
بازداشت زنان در افغانستان در بیش از سه سال حاکمیت طالبان به طور گسترده از سوی این گروه صورت گرفته است. بازداشتهایی که با شکنجه و بد رفتاری زیادی همراه بوده است.
ریچارد بنت، گزارش ویژه سازمان ملل برای افغانستان گفته است که حتا برخی از زنان در بازداشت طالبان مورد آزارجنسی هم قرار گرفتهاند.
بهگفتهی معصومه، نیروهای استخبارات طالبان بعد از چک کردن تلفناش، او را به حوزه سیزدهم انتقال داده و بعد از امضا کردن ورقهی تعهد که دیگر ورزش نمیکند، آزاد کرده است: «ساعت دو بعدازظهر مرا به حوزه سیزده انتقال دادند و آنجا از من تعهد گرفتند که دیگر زنان و دختران را برای تمرین جمع نکنم و دست از ورزش کردن باید بکشم. در آخر تهدیدم کردند که اگر دوباره ورزش کنم، مرا بازداشت و زندانی میکنند.»
معصومه میگوید، پس از تجاوز دیگر زندگی برایش مثل گذشته نیست؛ شبها کابوس میبیند و به تنهایی گریه میکند. او که نگران امنیت خود و دخترانش است، اما نمیداند که به کجا پناه ببرد؟
معصومه از اینکه چرا پولیس ایران مرد متهم به تجاوز را هنوز بازداشت نکرده، بغض سنگینی راه گلویش را گرفته میگوید: «مهاجرت سخت است. اگر مهاجر نبودم آن مرد ظالم بازداشت شده بود و به جزای اعمال خود رسیده بود. نمیدانم با آنکه همه دیدند آن مرد در مغازه همسایهاش با سیلی به سروصورتم کوبید، چرا آن را جلب نکردند. اما حالا برای اجرای عدالت چند صد میلیون {باید} بدهم که از توان من نیست. این از بدبختی ما زنان افغانستان است.»