فروزان فروتن
«دفعهی بعد که بیرون آمدم، قول میدهم حجاب درست بپوشم.» این آخرین جملهای بود که با التماس زیاد به نیروهای طالبان میگفت. از وحشت زیاد، مانند بید میلرزید وچشمانش از حدقه بیرون زده بود. رنگاش چون گچ سفید شده بود. گویا از شدت ترس بر روی دستان طالبان جان میدهد.
مردم در زمان کوتاه دور این صحنه جمع شدند. مریم (مستعار) دختری بود که توسط نیروهای طالبان گرفتار شده بود و با نگرانی زیاد به این طرف و آن طرف نگاه میکرد و نگاه سرگردانش به همه جا دوخته شده بود تا کسی به کمکاش برود. با چشماناش ملتمسانه میخواست که کسی از این کابوس او را نجات دهد. به طالبان التماس میکرد تا بلکه به او رحم کنند و از بردنش منصرف شوند. همهی رهگذرها از نزدیک شدن و هرنوع برخورد با نیروهای طالبان دوری میکردند. به محض اینکه مردم موضوع را میفهمیدند، سریع مسیرشان را تغییر داده و از معرکه دور میشدند.
باوجود آنهمه گریه وزاری، افراد طالبان مریم را با خود بردند. همهی چشمها کنجکاو وسرگردان به موتر دوخته شده بود که داشت دور میشد. زنان و دخترانی که این صحنه را دیدند، با سرعت زیاد از محل دور شدند. همه شوکه شده بودند، حتا مردان نیز ترسیده بودند.
مریم سه روز است که در بازداشت طالبان بهسر میبرد. طالبان با پدرش تماس گرفته وگفتهاند، باید در بدل رهایی دخترش مبلغ پنجاه هزار افغانی پول نقد پرداخت کند. پدر مریم غرفهی کوچک میوهفروشی دارد و با مشکلات زیاد میتواند مصارف خانواده، کرایهی خانه و سایر هزینههای زندگی خود را تامین کند. او چگونه میتواند اینهمه پول را تهیه کند؟ این روزها خودش را به آب و آتش میزند تا از کسی قرض بگیرد. به هرکس وناکسی روی انداخته است؛ اما دریغ از یک جو همکاری. حتا همسایهها و آشنایانش او را به چشم مرد بیغیریتی میبینند که دامن دخترش لکهدار شده است و با پوزخند جوابش را میدهند.
پدر مریم برای رهایی دخترش، زمین پدری خود در زادگاهاش را برای فروش گذاشته است. این تنها گزینهی او است. در این مدت کم ماجرای زندانی شدن مریم در بین همهی اطرافیانش دهان به دهان گشته است. دیگر نگاهها بهطرف پدر مریم نیز غیر عادی است؛ اما کسی از روزگاری که در زندان طالبان بر سر مریم آمده، چیزی نمیداند.
یادداشت: مسئولیت محتوایی این یادداشت به دوش نویسنده آن است.