الیاس احمدی
شهلا شیرین* چهار سال پیش افغانستان را برای سفر تحصیلی در حالی ترک کرد که امیدوار بود وقتی درسهای دوران کارشناسیاش را تمام میکند، افغانستان جای بهتری برای کار و زندگی زنان شود.
شهلا ۲۳ سال عمر دارد. او رشتهی پرستاری را در یکی از دانشگاههای خصوصی در ایران تمام کرده است. اکنون با دریافت دیپلوم، مجبور است از ایران خارج شود.
شهلا راه دیگری غیر از برگشتن به افغانستان ندارد، جاییکه به تعبیر خودش، زندان بزرگی برای زنان ساکن در آن به حساب میآید: «سال ۹۸ بهخاطر افزایش ناامنی رفتم که درسهای خوده د ایران بخوانم؛ حالیکه درسهایم تمام شده، نمیتوانم به جایی برگردم که از هر لحاظ ناامن است.»
شهلا تنها فرد خانوادهاش نیست که احساس بلاتکلیفی و سردرگمی دارد. نیلاب* خواهر بزرگترش نیز مانند او درسهای دورهی کارشناسیاش را در رشتهی روانشناسی، در ایران تمام کرده است. در آیندهی نزدیک، حکومت ایران، مدرک اقامت این دو دختر را باطل خواهد کرد.
شمار زیادی از دانشجویانی که در اواخر حکومت پیشین، برای ادامهی تحصیل به کشورهای مختلف سفر کرده بودند، اکنون پس از اتمام دورهی تحصیل شان نمیخواهند به افغانستان تحت کنترل طالبان برگردند و در بلاتکلیفی بهسر میبرند.
شهلا شیرین و خواهرش، چهارسال پیش سرگرم درسهای شان در کابل بودند که ناامنیها و حملات انتحاری بر مراکز آموزشی آغاز شده بود.
در ۲۴ اسد سال ۱۳۹۷ که مرکز آموزشی موعود در غرب کابل مورد حملهی مهاجم انتحاری قرار گرفت، شهلا در آنجا آمادگی کانکور میخواند. انتحارکننده خودش را در همان صنفی انفجار داد که شهلا در تایم قبل از ظهر در یکی از آن ۸۰۰ چوکی مینشست، به صدای استادان آن مرکز گوش فرا میداد و به تختهی بزرگ آن زل میزد. در این حمله دستکم ۱۰۰ دانشآموز کشته و زخمی شدند.
آن زمان نیلاب خواهرش در دانشگاه کاتب در شهر کابل، رشتهی روانشناسی را میخواند. پس از وقوع حادثهی تروریستی، پدر و مادر شهلا نگران این شدند که ناامنی و حملات انتحاری تا صنفهای دانشگاهها کشیده شود.
به همین دلیل، با هزینهی شخصی، دختران شان را به ایران، برای تحصیل فرستادند: «آن روزها، پلان و برنامه این بود که چهار سال تحصیل خوده د ایران خلاص کرده و برگردیم. بیخبر از اینکه طالبان برمیگردند به قدرت.»
پدر و مادر شهلا و نیلاب ارزش زیادی به تحصیل دختران میدادند. به گفتهی نیلاب، بارها همسایههای شان به پدر و مادرش طعنه زدند: «خانه میآمدند و میگفتند، دختر مال مردم است، به پدرم میگفتند، سر دخترایت مصرف نکن، به شوهر بته؛ اما پدرم گپ مردم را گوش نمیکرد و ما را تشویق میکرد.»
پدر و مادر نیلاب و خواهرش بیسواد هستند.
آنها در سال ۱۳۸۲، هنگامیکه حکومت طالبان سرنگون شد، از ایران به افغانستان برگشتند: «پدر و مادرم بهخاطری که ما از آموزش محروم نشویم، برگشته بودند.»
این خانوادهی کمجمعیت زندگی ساده و خوشی را در غرب کابل میگذراندند که ناامنی و پس از آن برگشت طالبان به قدرت، باعث مهاجرت دوبارهی آنها میشود.
پدر و مادر شهلا و نیلاب در چند ماه اخیر، مهاجر شده و در تهران به دختران شان پیوستهاند. آنها هرگز فکر نمیکردند که روزی دوباره مجبور به مهاجرت شوند: «اوتو شب و روز نیست که پدر و مادر آه سرد نکشند. در کمال ناامیدی فقط میگویند، خدا مهربان است.»
شمارش معکوس برای شهلا آغاز شده است. ایران پس از حدود یک ماه، اقامت دانشجویی او را باطل خواهد کرد. مدتی بعد اقامت خواهرش نیز پایان مییابد.
شهلا و نیلاب میگویند، حالا احساس میکنند مثل کسانی اند که بازمانده از وطن و بیوطن شدهاند: «در افغانستان زنان به هیچ حقی دسترسی ندارند. امنیت روانی، فزیکی و شغلی اصلا وجود ندارد. اگر به انتخاب باشد، شاید هیچ زنی حاضر نباشد در زیر حاکمیت طالبان زندگی کند. ما هم نمیخواهیم برگردیم.»
با این وجود، خانوادهای که هر اقدام لازم را برای سرنوشت و آیندهی روشن دختران شان انجام میدادند، اکنون مجبور اند پس از ۲۰ سال تلاش، به آیندهی مبهم و زندگی پنهانی رضایت بدهند: «نه راهی برای رفتن داریم، نه نهادی برای پناه بردن و نه جایی برای ماندن.»
یادداشت: به دلیل حساسیتهای امنیتی نامها مستعار انتخاب شده و برخی جزئیات در این روایت سانسور شدهاند.