آزاده(مستعار)
در هوای گرگومیش صبح کابل در پلسوخته کمتر رهگذری دیده میشود؛ اما صدای گوشخراش بوق موترها بسیار بلند است. زنی در کنار خیابان چشم به رهگذران دوخته که با نگاهی سرد از کنارش میگذرند. این زن در کنار خیابان تکدیگری میکند. زنی که اعتیاد و طالبان را مقصر این روزهای زندگیاش میداند.
نامش را رخشانه میگوید. ۲۷ساله است؛ اما انگار بیرحمی روزگار طاقتفرساتر از چیزی بوده که او را تکیدهتر از سناش نشان میدهد. روزگار رخشانه و تنها و دخترش، گره خورده است به پولهای ناچیزی که گاهی رهگذران به او میدهند.
با این که طالبان ماهها است طرح جمعآوری افراد تکدیگر را در افغانستان روی دست گرفتهاند؛ اما ظاهرا فقر شدیدی که باعث اصلی آن خود طالبان هستند، سرکشتر از چیزی شده که چنین طرحهایی جوابگوی آن باشد.
طالبان گفتهاند که در این طرح تا کنون ۸ هزار فرد متکدی را جمعآوری کردهاند که ۶۸ درصد آن زنان هستند. این گروه گفتهاند، به این افراد کمک نقدی، غذا و لوازم بهداشتی توزیع شده است؛ اما این طرح و چگونگی اجرای آن ظاهرا زیاد روشن نیست و ابهامات زیادی دارد.
ولی برای زنانی مثل رخشانه تنها چیزی که پس از آمدن طالبان تغییر کرده، فقر در زندگیاش شدیدتر و استخوانسوزتر شده است. جاییکه رخشانه چشم به دستان مهربان شهر دوخته، زنان دیگری نیز بساط تکدیگری پهن کردهاند. هرکدام از این زنان قصهی تلخ خود شان را دارند.
قصهی رخشانه و تنها دختر چهار سالهاش نیز به فقر و اعتیاد گره خورده است. زلیخای چهار ساله یاد گرفته است که با نزدیک شدن عابران، برای درخواست کمک دست دراز کند.
رخشانه مدعی است که مادر چهار فرزند است. دو پسر و یک دختر را در حوالی بیپناهی گم کرده است. این روایتی است که صحت و سقم آن به ادعای رخشانه بر میگردد .
ماجرا از چه قرار است؟ رخشانه تا قبل از تسلط دوبارهی طالبان بر افغانستان، کانون زندگی گرمی داشت. شوهرش در ارتش پیشین افغانستان در بلخ درجهدار بود. رخشانه ده سال قبل زمانی که تنها ۱۷ ساله بود، با«یلداش» (مستعار) ازدواج کرد. او گفته، در سال ۱۳۹۹ شوهرش از بلخ به کابل تبدیل شد. آنها برای اولین بار ساکن شهر شلوغ کابل شدند. جاییکه دستکم برای رخشانه هیچ آشنایی در آنجا وجود نداشت.
رخشانه با همسرش ساکن خانهای در برچی در غرب کابل شد. کار او مثل اغلب زنان افغانستان نگهداری از فرزندانش بود تا این که کابل به دست طالبان افتاد. یلداش مثل صدها نظامی دیگر، بیکار شد. پسانداز اندک آنها خیلی زود تمام شد. به همان زودی ترس، فقر و خشونت کانون خانوادهی رخشانه را در نوردید.
با آمدن این وضعیت، دیگر صبح و شام به جای نان، سر سفرهی رخشانه، بساط جنگ و خشونت پهن بود. به گفتهی رخشانه، یلداش در کام اعتیاد سقوط کرده بود. مدتی که رخشانه از شوهرش خبر داشت، او ساکن زیر پل سوختهی کابل شده بود. دو فرزند پسر و یک دخترش نیز ناگهانی غیب زدند. دستکم رخشانه نمیداند که چه بر سرنوشت آنها آمده است. به گفتهی او، دویدنها و پیگیریهای او در ادارات مربوط به طالبان هم تا هنوز جایی را نگرفته است.
در شروع رخشانه برای صفاکاری به خانههایی که نیاز به کارمند داشتند، میرفت؛ اما این وضع زیاد دوام نکرد، زیرا بنابر ادعای او، بارها اتفاق افتاد که از او در محل کارش درخواست رابطهی جنسی شده بود. در نهایت او ساکن حوالی روی پلسوختهی کابل شد. این گونه بود که زندگی رخشانه و فرزندانش در زیر پای فقر متلاشی شد.