تمنا تابان
حس به خاکستر نشستن سالها زحمت و تلاش را بیش از هرکس دیگری، امروز دختران افغانستان درک میکنند. عبور از سنتهای اجتماعی، کنار آمدن با فقر خانواده و مبارزه با تبعیض و نابرابری جنسیتی در محیط کار و درس، موانعی است که اغلب دختران افغانستان آن را تجربه کردهاند.
این روایت افتان و خیزان دختری در سرزمین بودا است که با فقر، سنتهای اجتماعی و تبعیض جنسیتی مبارزه کرد و راه خود را به دانشگاه و از آنجا به بازار کار افغانستان باز کرد. سارا که از یک خانواده فقیر میآمد، مسیر سختتری را پیمود.
زمانی که طالبان کنترل افغانستان را به دست گرفتند، سارا دو سال بود که در یک نهاد مهم دولتی در بامیان کار میکرد. به دلیل نگرانیهای امنیتی که حس میکند، هم نام خود را مستعار میگوید و هم از ذکر نام ادارهی محل کارش خودداری میکند.
او به این اداره به آسانی راه پیدا نکرده بود. رقابت نفسگیر در بازار بیکاری افغانستان، تبعیض جنسیتی، فساد اداری و پارتیبازی، شانس دخترانی مثل سارا را برای یافتن فرصتهای کاری در ادارات دولتی به شدت کاهش میداد. اما سارا به قدری تلاش کرد که همهی این موانع را شکست داد.
به قول خودش، هر زمانی که حرف از کار میشد، مادرش که دیگر در این دنیا نیست، به او افتخار میکرد: «هرگاه موضوع کار و وظیفه پیش میآمد، مادرم با افتخار میگفت که دخترم بین ۱۲۰ نفر اول شد و حالا وظیفه دارد. راستش برای خودم هم جای افتخار بود که توانسته بودم در آن شرایط سخت وظیفه بگیرم. اینها همه ثمرهی تلاشهای بیوقفه و همیشگیام بود.»
سارای ۲۶ ساله با گرفتن معاش دولتی، نیم نان سفرهی خانوادهاش را یک نان کرده بود. به عبارت دیگر، زمانی که سارا صاحب کار شد، خانواده نان کافی برای خوردن پیدا کرده بودند؛ در شرایطی که بیشتر ساکنان بامیان فقیر و زراعتپیشه هستند.
عمر دولتی که دستکم وضعیت بهتری برای زنان داشت و غنیمتی در تاریخ جنگزده و پر از ستم علیه زنان به شمار میرفت، خیلی کوتاه بود. گروه طالبان که افغانستان را گرفت، در اولین اقدام، دست زنان را از کار در ادارههای دولتی کوتاه کرد؛ بدون هیچ اما و اگری. نه به این فکر کرد که زن به عنوان یک انسان و شهروند حق کار دارد و نه هم به این که گرفتن کار از زنان سفرههای زیادی را بینان میکند.
برای طالبان، ایدئولوژیشان بر همه چیز اولویت دارد. در اندیشهی طالبان، نقش زنان محدود به خانهداری است. این گروه اعتقادی به حضور اجتماعی زنان ندارد؛ برای همین، در طول چهار سال حاکمیتشان، منتهای سیاست زنستیزانه را به منصهی اجرا گذاشته است.
سارا یکی از میلیونها دختر و زنی است که در افغانستان همهی تلاشهایش اکنون از دست رفته است. به قول خودش، آرزوهایی که روزی شعله میکشید، اکنون به خاکستری میماند که یک شب سرد و سیاه از روی آن گذشته است.
توصیفی که خودش دارد تلخ است؛ کارش را از دست داد، مادرش دق مرگ شد و خودش منزوی گشت: «در این مدت به حدی رنج و عذاب کشیدم که تکلیف روانی پیدا کردهام.»
سارا که تاکنون چندین بار برای بهبود وضعیت سلامت روان خود به پزشک مراجعه کرده، هنوز زیر درمان است. او احساس میکند نگاه اجتماعی و حتی خانوادهاش نسبت به او تغییر کرده است. به قول خودش، زمانی که معاش میگرفت، نور چشم همه بود و حالا به خاری در چشم تبدیل شده است؛ حتی برای خانوادهاش.
سارا که روزگاری برای خودش برنامههای خوبی داشت و به مقامهای بالاتر اجتماعی و کاری نگاه دوخته بود، حالا به این فکر میکند که با چه امیدی در عصر سیاه طالبان زندگی کند: «راستش در این اوضاع هیچ انگیزه و امیدی برای زندگی کردن نمانده. طالبان زنان را به عنوان انسان قبول ندارند. آنها [طالبان] فقط یک هدف دارند و آن زندانی نگهداشتن زنان در خانه است.»