رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • درباره خشانه
    • هیات امناء
  • English
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
Help Our Work DONATE
رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • درباره خشانه
    • هیات امناء
  • English
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
رسانه رخشانه
Help Our Work
DONATE

۶۰ بار تماس صمدعلی به دخترش بی‌جواب ماند

۱۷ میزان ۱۴۰۱
۶۰ بار تماس صمدعلی به دخترش بی‌جواب ماند

عکس: ارسالی به رسانه رخشانه

کریمه مرادی

ساعت ۷ صبح است. مادر هنوز سر سجاده نشسته است. دو دو رکعت نماز برای روح مرده‌گان می‌خواند و دو رکعت نماز برای سلامتی فرزندانش. بعد، تسیبح می‌گرداند و در حال راز ونیاز با خدا است. آفتاب از پشت کوه سر کشیده و روز روشن شده است. یک‌باره تلفن زنگ می‌خورد. گل‌افروز از شهرمزار شریف پشت خط است. با عجله می‌پرسد که شگوفه کجاست؟ شکریه می‌گوید، رفته آموزشگاه. مبایل را می‌گذارد کنار سجاده‌اش و دوباره تسبیح صد دانه‌ا‌ی را می‌گیرد. صلوات می‌فرستد. برای سلامتی فرزندانش.  یک‌باره در دلش حس نگرانی جای می‌گیرد. به همسرش تماس می‌گیرد. همسرش می‌گوید، بیش از ۶۰ بار  به شگوفه زنگ زده است اما جواب نمی‌دهد.

نگرانی مادر بیشتر‌می‌شود. دلش نه طاقت دارد و نه آرام. مادر هم شروع می‌کند به گرفتن شماره شگوفه. یک‌بار، دوبار، سه‌با… گاهی تماس رخ می‌کند ولی آن‌سوی خط انگار کسی نیست که جواب دهد. گاهی خاموش نشان می‌دهد. بعد از تماس‌های مکرر، کسی جواب می‌دهد. صدای شگوفه نیست؛ صدای یک مرد بود که می‌گوید: «زخمی‌ها و شهیدان را به شفاخانه محمد علی جناح برده.»

زن رنجور در کنار تختی نشسته است. خیلی شکسته به نظر می‌آید. معلوم است که هنوز داغ برادرش و در پی آن داغ ازدست دادن مادرش را از یاد نبرده که این‌بار داغ سنگین‌تری در خانه‌اش را زده است. شکریه مادر چهار دختر و دو پسر است. شگوفه دختر دومی مادر است؛ دختر زیبا و خوش اخلاق. صورت همیشه خندانش میان خویش و قوم سر زبان‌ها بود.

به شب قبل از حادثه برمی‌گردیم. فردا شب خانواده صمدعلی در یک مراسم عروسی دعوت است. شگوفه امشب خیلی کار دارد. او باید لباس‌های تمامی اعضای خانواده را یکی‌یکی اتوکشی کند تا کارش به فردا نماند. درخیال گذر زمان نبود که ساعت ۱۲ شب شده است. آهسته کالاها را اتوکشی می‌کند. بعد با خواهرش پیام می‌دهد و راجع به انتخاب رشته‌ها با مشوره می‌کند. در همین لحظه پیام صوتی برادرش را  از ایران می‌بیند. با عجله به اتاق مادرش می‌آید. چند دقیقه با هم حرف می‌زند. وقت می‌خواهد از اتاق مادرش بیرون برود کف پای مادرش را می‌بوسد. مادر با اعتراض دلیل این کار را  می‌پرسد، می‌گوید: «کسی‌که پای مادر را در خوابش ببوسد روی دوزخ را نمی‌بیند.»

چند دقیقه‌ا‌‌ی نمی‌گذرد باز هم شگوفه به اتاق مادر می‌آید. این‌بار به بهانه نشان دادن عکسی از خودش. «مادر ای عکسه می‌شناسی کیست؟ اری بچیم خودت استی.»  خواب از چشمان شگوفه رفته است. انگار خبر است که فردا چه سرنوشتی در انتظارش است. معلوم نیست که آن‌شب شگوفه اصلا خوابیده است یا نه. صبح ساعت  ۵:۱۵ مادر وارد اتاق دخترانش می‌شود. شگوفه پیش روی آینه به چشمانش سرمه می‌کشد. مادر می‌گوید: « قرآن خواندی که آمدی در ای صبح فیشن شروع کردی.» شگوفه با خون‌سردی جواب مادرش را می‌دهد که بله. بعد از چند دقیقه آماده‌شدن از مادرش پول کرایه دو طرفه راه را می‌خواهد. پیش مادر فقط ۲۰ افغانی است: «۲۰ روپه پیشم است. ۲۰ روپه دگه ره از صنفی‌ات بگیر باز دگه روز بتی.» شگوفه ۲۰ افغانی را گرفته می‌زند از خانه بیرون.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

وحیده حیدری برای رتبه اول کانکور افغانستان کمر بسته بود

آخرین تماس تلفنی به مادر؛ «من شهید می‌شوم سر جنازه‌ام گریان نکن!»

امشب عروسی پسر خاله صمد علی است. او باید صبح وقت برای کمک برود. شکریه بر می‌گردد به اتاقش. سر به بالین می‌گذارد که بخوابد اما خوابش نمی‌برد. دوباره سجاده پهن می‌کند. در همین لحظه دختر دیگرش از شهر مزار زنگ می‌زند، می‌گوید :«مادر در کابل خیرتی است؟ در برچی انفجار شده در یک کورس. شگوفه کجاست؟»  

وقتی آن مرد ناشناس گوشی شکوفه را جواب می‌دهد و می‌گوید که در در آموزشگاه « کاج» انفجار شده شکریه راه شفاخانه را در پیش می‌گیرد. همه شهر را صدای آمبولانس گرفته است. پیش روی شفاخانه محمدعلی جناح در غرب کابل، قیامتی برپا است. طالبان به سختی به کسی اجازه داخل شدن به شفاخانه را می‌دهد. شکریه هر طوری شده داخل شفاخانه می‌شود. داخل محشری بر پا است.  هریک با چیغ و فریاد نام عزیزش را صدا می‌زند. شکریه تک‌وتنها شگوفه را می‌جوید، اما شگوفه را پیدا نمی‌کند. در دلش با خود می‌گوید: «خدا را شکر که در بین شهیدان نیست.»

دوان دوان با همان پاهای ناتوانش به سمت منزل دوم شفاخانه می‌رود. تمام حواس خود را جمع می‌کند به یاد بیاورد دخترش صبح با کدام لباس بیرون شده؟ یکی پشت دیگر، چهره جنازه‌ها را ورانداز می‌کند. می خواهد از کنار آخرین جسد هم بگذرد که چشمش به انگشتری نقره‌ا‌ی می‌افتد که چندی قبل از مشهد کسی تحفه آورده بود. یک باره چشمانش تاریک می‌شود. مادر ناباورانه در کنار جسد شگوفه خودش ایستاده است.

صمدعلی روبه‌رویم نشسته، ۴۵ ساله به نظر می‌آید. لاغر و خمیده. او را رنج روزگار این‌طور رنجور کرده است. صمدعلی به خانه پسر خاله‌اش آمده تا در برگزاری جشن خوشی‌اش او را کمک کند. ساعت حدودا ۷  صبح را نشان می‌دهد.  دخترش از شهر مزار زنگ می‌زند که در آموزشگاه انفجار شده. صمد علی مکرر به شگوفه زنگ می‌زند، اما پاسخی در یافت نمی‌کند. مکرر به شگوفه زنگ‌‌ می‌زند. به گفته خودش بیش از ۶۰ بار. صمدعلی نزدیک شفاخانه محمد علی جناح رسیده.  موجی از هیاهو و داد فریاد همه‌جا را پر کرده است. آمبولانس‌ها جنازه‌های بی‌حساب می‌آورد. با دل نالان به سوی جنازه‌ها می‌رود. یکی‌یکی می‌بیند اما شگوفه‌اش نیست. می‌خواهد از شفاخانه بیرون شود که صدای ناله‌های همسرش را می‌شنود. شکریه زودتر از صمدعلی خودش را بر بالین بی‌جان شگوفه رسانده است. شگوفه دیگر هرگز به خانه بر نمی‌گردد. مستقیم از شفاخانه به مسجد و از آن‌جا به آرام‌گاه ابدی‌اش می‌رود.

گل‌افروز در دانشگاه بلخ درس می‌خواند. صبح وقت است هنوز سر از بالین بلند نکرده که یک باره خبری در شبکه‌های اجتماعی مثل بمب صدا می‌کند. در غرب کابل انفجار شده. محل انفجار هم آموزشگاه «کاج». خبرها پشت سرهم در حال تکمیلی شدن است. ارقام کشته‌ها و زخمی‌ها منتشر شده است. گل افروز دلش آرام نمی‌گیرد. مکرر تماس می‌گیرد بامادر، خواهر و پدر. هیچ‌کسی پاسخ درست نمی‌دهد تا نگرانی گل‌افروز را برطرف کند. گاهی پدرش سرد و خاموش جواب می‌دهد گاهی بهانه می‌کند که زخمی و بی‌حال است. ساعت ۲ بعد از ظهر گل‌افروز می‌خواهد برگردد کابل. زیرا او فهیمده است که اتفاق بدی افتاده است. هنوز لباس‌های خود را  جمع نکرده که چشمش به عکسی از خواهرش در صفحه فیسبوک می‌افتد: «شگوفه شهادت مبارک.»

برچسب ها: حمله برآموزشگاه کاجحمله به مرکز آموزشی کاجشکریهشگوفهصمدعلیقربانیان حمله به مرکز آموزشی کاج
به اشتراک گزاریتوییتچسباندن

مطالب مرتبط

ساکنان «خارقول» در حصر خانگی؛ طالبان در پنجاب بامیان به دنبال چیست؟

۶ میزان ۱۴۰۲
ساکنان «خارقول» در حصر خانگی؛ طالبان در پنجاب بامیان به دنبال چیست؟

منابع مردمی از ولسوالی پنجاب ولایت بامیان می‌گویند که طالبان از چند روز به این‌سو، در حال حفاری یک مقبره«زیارت‌گاهی»...

بیشتر بخوانید

ناامیدی خواهران دانش‌آموز؛ «فروختن کتاب‌هایم مثل این است که آرزوهایم را بفروشم»

۶ میزان ۱۴۰۲
ناامیدی خواهران دانش‌آموز؛ «فروختن کتاب‌هایم مثل این است که آرزوهایم را بفروشم»

ساعت ۱۰ صبح یک روز خزانی، دو دختر قدونیم‌قد که ماسک پوشیده و سر تاپای شان را با لباس سیاه...

بیشتر بخوانید

چرا دختران رزمی‌کار کشور برای رهبران کانادا و فرانسه نامه نوشتند؟

۴ میزان ۱۴۰۲
چرا دختران رزمی‌کار کشور برای رهبران کانادا و فرانسه نامه نوشتند؟

روز گذشته ۲۵ دختر رزمی‌کار کشور در نامه‌ای به نخست‌وزیر کانادا و رییس‌جمهور فرانسه خواستار پناهندگی از آن‌ها شدند.

بیشتر بخوانید

روایت زنان؛ بی‌وطنی

۳ میزان ۱۴۰۲
روایت زنان؛ بی‌وطنی

شهلا شیرین* چهار سال پیش افغانستان را برای سفر تحصیلی در حالی ترک کرد که امیدوار بود وقتی درس‌های دوران...

بیشتر بخوانید

جواب دهید لغو جواب

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • تماس با ما
Copyright © 2021 Rukhshana
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • درباره خشانه
    • هیات امناء
  • English

بازنشر مطالب رسانه رخشانه، تنها با ذکر کامل منبع مجاز است.