مهرین راشیدی
قاعدگی یکی از ویژگیهای بیولوژیک زنان است که دختران در سن بلوغ با آن مواجه میشوند؛ پدیدهای که اغلب با شرم و خجالت و ترس همراه است و در جوامع مختلف، کمتر بهعنوان یک پدیدهی طبیعی و بیولوژیک پنداشته میشود.
نگرش به این پدیدهی بیولوژیکی از نگاه «علم» و فرهنگ همواره دستخوش تغییرات مهم بوده است. از نگاه «علم»، تعداد از دانشمندان و مردمشناسان، قاعدگی را بهعنوان نقطه ضعف و نقض جنسی زنان تلقی کردهاند. درحالیکه فمینیستها این نظریه را رد میکنند و میگویند که این دیدگاه و فرهنگ جوامع مختلف است که نحوهی برخورد مردان و حتا زنان را با این پدیده تعریف میکنند، نه قاعدگی به خودی خود.
این نوشته، با شرح و بسط نظریهای که قاعدگی را باعث ضعف و تفاوت زنان با مردان میپندارد و دیدگاه منتقدان فمینیست، بهدنبال این است که به سهم خود دربارهی پدیدهی قاعدگی روشنی بیشتر بیندازد و واضح سازد که آیا قاعدگی باعث ضعف و تفاوت عمدهی زنان با مردان میشود یا این پندار صرفا بستگی به فرهنگ جوامع بشری دارد؟
دالتون، دانشمند و مردمشناس بیولوژی را تعیینکنندهی رفتار زنان میداند و معتقد است که در هفتهی پیش از قاعدگی که هورمونهای زنانه دستخوش تغییرات شدید میشوند، زنان در کارهای اکادمیک موفقیت کمتری دارند و بیش از هر زمان ممکن است دست روی کودکانشان بلند کنند، مرتکب جرم شوند، خودکشی کنند یا به عفونتهای ویروسی مبتلا شوند.
افزون بر آن، دالتون مدعی است که زنان دستخوش «تنش پیشقاعدگی» میشوند که علایمی چون افسردگی، دم به گریه بودن، خستگی و زودرنجی دارند و به لحاظ احساسی ناپایدار و دمدمی اند.
بنآ، دالتون و کسان دیگری که معتقد هستند زنان خلق و خوی متمایز از مردان دارند و تفاوتهای میان آنها پایهی بیولوژیک دارند، بر آن هستند که زنان را باید از بعضی کارها کنار گذاشت زیرا بهگفتهی آنها، ناپایداری احساس زنان آنها را از پذیرش مسوولیت و تحمل فشار ناتوان میسازد.
این در حالی است که فمینیستها این دیدگاه را مورد تردید قرار میدهند و نمیپذیرند که تغییرات هورمونی همراه با قاعدگی -چنان که ادعا میشود- باعث شده تا زنان احساسیتر رفتار کنند یا نتوانند از عهدهی مسوولیتهایشان برایند.
فمینیستهایی چون بِست و بِرگ معتقد هستند که هرچند برای بسیاری از زنان دگرگونی در دوران قاعدگی یک واقعیت است؛ اما به این معنا نیست که این تغییرات مستقیما به هورمونها بستگی دارد. آنها خاطرنشان میکنند که وجود تابوهای قدرتمند در بیشتر جوامع دربارهی قاعدگی و اینکه زنان در این دوره پیشازپیش انتظار درد و ناراحتی دارند، میتواند در بسیاری زنان باعث بروز نشانههایی که دالتون و دیگران میگویند، شود.
درحالیکه در بعضی جوامع دیگر، نشانههایی که در دوران قاعدگی و پیشقاعدگی مشاهده میشوند، با آنچه که دالتون میگوید متفاوت است و این نشان میدهد که چگونگی تجربهی قاعدگی از ارزشهای فرهنگی متأثر است.
در بسیاری فرهنگها این واقعیت که زنان قاعده میشوند دستآویزی برای محروم کردن آنها از فعالیتهای اجتماعی شده است.
چنین تابوهایی هنوز هم در برخی جوامع وجود دارد. در بیشتر جوامع انسانی از زنان در دوران قاعدگی میهراسند یا آنها را خطرناک میشمارند و از آنها انتظار دارند قاعدگی شان را چون راز فاش نشدنی پنهان دارند.
این در حالی است که بهگفتهی بست و برک، خون قاعدگی در نزد جامعهی پیگمههای کنگو نه اینکه مایهی شرم و سرافکندگی تلقی شود و چون راز فاش نشدنی پنداشته شود، بلکه نشانی از زندگی تلقی میشود.
یک پژوهش مردمشناسانه که توسط دانشمند و مردمشناسی بهنام «مید» انجام شده و گوناگونی فرهنگی در نقشهای جنسیتی را نشان میدهد، تیپهای شخصیت در سه قبیله در گینهنو را بررسی کرده است.
سه قبیلهای که سطح متفاوت فرهنگی دارند و باعث شده است تا نقش زن و مرد در هرکدام -از نظر ما- فرض شود که جابهجا شده است، درحالیکه برای مردم آن جوامع پذیرفتهشده و عادی است.
مثلا، فرد بالغ (زن و مرد) در قبیلهی آرایش آرام بامسوولیت و کنشپذیر است و هر دو از کودکان مراقبت میکنند؛ ویژگیهایی که در فرهنگ بریتانیایی «زنانه» به شمار میآیند. در قبیلهی ماندوگومور زن و مرد هر دو نسبت به جنس مخالف جسور و دشمنخو هستند و زنان از بچهداری و بارداری نفرت دارند.
و در میان قبیلهی چامبولیها، مردان به هنر و تئاتر و غیبتکردن علاقه دارند، به همدیگر حسودی میکنند و به سرووضع ظاهریشان -برخلاف زنان- توجه جدی دارند. درحالیکه زنان اهل عمل، دارای اعتماد به نفس و مقتدر هستند.
یا در بین پیگمههای مبوتی کنگو، زن و مرد هردو در شکار، خوراکیابی و بچهداری شرکت میکنند. این واقعیت در زبان آنها نیز بازتاب یافته است.
طوری که در زبان مبوتی واژهی برای دختر یا پسر وجود ندارد بلکه فقط از «بچه» نام میبرند. این در حالی است که مثلا سرخپوستان ماندوروکو در برازیل زن و مرد را هم به لحاظ عینی و هم به لحاظ اجتماعی از یکدیگر جدا میکنند.
مردان و پسران در خانههای مردان و جدا از همهی زنان زندگی میکنند. و هر گروه جنسی به جز کودکان خردسال، فقط با گروه خود کنش متقابل دارد.
این نمونهها نشان میدهد که این فرهنگها است که جایگاه انسانها، بهویژه زنان را در چه نقشی تعریف میکنند؛ زنان را صرفا در چهاردیواری خانه و مصروف بچهداری و خانهداری تعریف میکنند یا مقتدر و عملگرا.
بسته به همین جایگاه تعریفشده در فرهنگها، رفتار و کنش زنان، بهخصوص ویژگیهای بیولوژیکی چون قاعدگی مورد سنجش و برخورد قرار میگیرد.
با بررسی نمونههایی که فمینیستها از جوامع مختلف ارائه میکنند، به این پندار میرسیم که قاعدگی در جوامع مختلف تحت تأثیر فرهنگ این جوامع بوده است. تابوهای قدرتمند فرهنگیای که اغلب قاعدگی را یک پدیدهی شوم و نفرتانگیز میپندارند و در نمونهی نادر، پیگمههای کنگو آن را نشانی از زندگی میدانند.
همچنان بسیاری فمینیستها معتقد هستند که قدرت جسمانی نه یک خصوصیت ذاتی که ویژگیای است که در فرآیند جامعهپذیری پرورده میشود. آنها میگویند که در جوامع اغلب صنعتی، مردان به مراتب بیشتر از زنان به کارهای جسمی و ماجراجویی ترغیب میشوند و این به رشد قدرت جسمانی در مردان میانجامد.
آنچه این استدلال فمینیستها را قانعکننده میسازد، شواهد بیشمار بدستآمده از بررسی فرهنگهای گوناگون است که به بعضی از آنها در بالا اشاره شد.
منبع:
– گَرِت، استفانی، جامعهشناسی جنسیت، ترجمهی کتایون بقایی، تهران، نشر نی، ۱۳۹۶٫