آزاده تران
داخل خریطهی پلاستیکی مقداری کُلچه و میوهی خشک جمع کرده است. با اشاره به چند تکه کُلچه، مقداری کشمش، نخود و چاکلیت میگوید که همینها را با التماس از دکانداران جمع کرده است. اشک در چشماناش حلقه بسته است: «بیخی میشرمم. در هر دکان امروز رفتم تا برای اولادایم، ایقه میوههای خشکعیدی و شیرینی طلب کردم.»
مرضیه ۴۰ساله، یکی از ساکنان تپهشهدای غرب کابل است. او مادر پنچ فرزند دختر و یک پسر است. شوهر مرضیه کراچی دستی دارد که با آن باربری میکند. به قول مرضیه، شوهرش با کارکردن به سختی میتواند نان بخور و نمیری روی سفرهی خانهاش بگذارد؛ چه رسد به این که در عید برای کودکانش لباس نو و خوراکیهای عید بخرد.
شهر در روزهای عید کم و بیش رنگ تازهای به خود گرفته است. جنبوجوش مردم برای خرید در شهر بیشتر به چشم میآید. اما برای مرضیه هیچ چیز فرق نکرده است: «برای عید که هیچآمادگی ندارم. خدا شاهد است آرد ما خلاص شده، شام که میشه دخترایم را به نانواییها میفرستم تا شاید کسی برای آنها نان بدهد.»
سازمان ملل در تازهترین گزارش گفته است، بحران بشری در افغانستان عمیقتر شده است. همچنین سازمان نجات کودکان گفته است در سال ۲۰۲۴ میلادی از هر سه کودک در افغانستان یکی از آنها گرسنه خواهد ماند.
حاکمیت دوباره طالبان، حوادث طبیعی و بازگرداندن مهاجران از پاکستان و ایران از عوامل اصلی این بحران بشری در افغانستان گفته شده است.
مرضیه میگوید، دو تن از دخترانش را که ۱۶ و ۱۴ساله است به یک شرکت قالین بافی در منطقهی قلعهنو کابل میفرستد: «دو دختر کلانترم که هر دویشان از صبح وقت تا تاریکی شام در یک شرکت قالینبافی کار میکنند. وقتی کار هر قالین بعد از دو ماه یا بیشتر از دو ماه خلاص می شود، فقط پانزده صد افغانی به خانه میآورند. شما خودتان فکرکنید در یک خانوادهی هشتنفری پانزده صد افغانی چهمیشود؟»
در افغانستان بزرگترین جشنها «عید قربان» و «عید فطر» است. تجلیل از این اعیاد با شیرینی و تنقلات و تهیه لباسهای نو صورت میگیرد.
عید در افغانستان برای کودکان جذابیت و رنگوبوی خاص دارد. کودکان شادی میکنند، لباس نو میپوشند و از بزرگترها عیدی میگیرند. اما نه برای کودکانی مثل شکوفه و شکریه.
یک روز مانده به عید، شکریه و شکوفه هر دو زیر گرمای آفتاب کنار سهراهی پلخشک ایستادهاند؛ چشم به رهگذران دوخته تا کفشهای خود را برای واکس زدن به آنها بدهند یا داخل ظرف اسپندشان پولی بیاندازند. دو خواهر ۱۲ و ۹ ساله که هر دو کودکان کار هستند.
وقتی میپرسم، برای عیدشان لباس آماده کرده یا نه؟ هر دو به همدیگر نگاهی میاندازند. خواهر بزرگتر با خنده میگوید: «ما که نان داشتیم همان خودش عید و هم لباس نو است.»
شکریه می گوید، هر روز با طلوع آفتاب از خانه بیرون میشود و کار هر دو خواهر واکس زدن کفش و دود کردن اسپند است.
شکریه میگوید، پدرش حدود یک سال قبل به خاطر فرو ریختن معدن ذغالسنگ درهصوف جاناش را از دست داده است. پس از این حادثه شکریه مکتب را که صنف چهارم بوده ترک کرده و کودک کار کف خیابان شده است: «از بس که در فکر این هستیم باید روزانه بیشتر کار کنیم تا مصارف خانه، کرایه خانه و مصارف بل برق و آب را به وقت پرداخت کنیم، عید از یاد ما رفته است.»
شکریه گفته است، روزانه هر دو نفرشان تا ۱۵۰ افغانی درآمد دارند. شکوفه صنف سوم مکتب است و نصف روز را مکتب میرود.
لطیفه ۳۲ ساله، مادر شکریه و شکوفه است. او با حسرت میگوید، در این عید نتوانسته برای دخترانش لباس نو بخرد: «همین چند صبح پیش دختر کوچکم از من پرسان کرد که مادر برای عید ما کالای نو نخریم؟ برایش گفتم، پول نیست. حالی آخر ماه میشود باید کرایه خانه را بدهیم که ما را از خانه میکشد.»
صابره ۳۰ ساله یکی دیگر از ساکنان غرب کابل است. صابره در پاسخ به این که برای عید چه آمادگی گرفته است، آه سردی میکشد و میگوید: «پیسه باشد که آدم برای عید آمادگی بگیرد، آدم غریب که عید ندارد.»
صابره که مادر دو فرزند دختر است میگوید، شوهرش ماهها است که دنبال کار میرود؛ اما هیچ کاری برایش پیدا نمیشود. شوهر صابره قبلا در میدان وردک چاه آب حفر میکرد؛ اما زمستان ۱۴۰۲با افتادن سنگی از بالای چاه، سرش آسیب دیده و بعد از آن دیگر نمیتواند درست کار کند.
صابره گفته، دختر ۸ سالهاش حتا یک بار در خواباش صدا زده و از او خواسته برایش لباس نو بخرد. چون او در بیداری از بیپولی نتوانسته دخترش را برای خریدن لباس به بازار ببرد: «همهی دختران همسن و سال دخترم کالای نو خریدهاند، چندین بار دخترم از من خواسته او را برای خریدن کالا بازار ببرم، اما من برایش فقط میگویم خوبه دخترم. چون پیسه ندارم از کجا بخرم.»
صابره در بلندی کوه چهل دختران غرب کابل درخانهای کرایهای زندگی میکند. به گفتهی صابره، آمدن عید برای او خوشی نه بلکه ناراحتی میآورد: «هر عید که میآید، دوستانم از من می خواهند که برویم خرید، من پیش آنها بهانه میکنم و نمیروم. با آمدن هر عید من پیش خودم گریه میکنم.»
نوروز۴۷ ساله یکی از دکانداران در بازار پر ازدحام «کوتهسنگی» است. نوروز بیش از یک دهه می شود که در دکاناش میوهی خشک میفروشد. نظر به تجربهی نوروز، مردم دیگر مثل سابق توانایی خرید عیدانه ندارند: «خوب عید دیگر مثل سابق شور و شوق ندارد. مردم از خرید عیدانه زیادتر در غم سیر کردن شکم خود و خانوادهشان هستند. مردم وقتی عید را تجلیل میکنند که پول در جیب داشته باشند.»
احسان ۲۸ ساله که در منطقه پلخشک کابل دکان شیرینی فروشی دارد هم گفته، بیکاری باعث شده تجلیل از عید برای مردم کمرنگ و بیاهمیت شود: «برای مردم در افغانستان یافتن نان مهمتر از تجلیل عید است.»
در میان شلوغیهای بازار کوتهسنگی، سکینه پردههای کهنه و چند تکه ظرف خانهاش را برای فروش آورده؛ اما دکانداران کهنه فروشی به قیمتی که سکینه میخواهد، خریدار نیستند.
قبلا وضعیت برای سکینه به بدی امسال نبود. دخترش در یک کارخانهی خیاطی کار میکرد و شش هزار افغانی معاش داشت. به گفتهی سکینه، دخترش با افزایش محدودیتهای طالبان بر کار زنان، بیکار شده است.
شوهر نابینای سکینه که گاهی در بازار کوتهسنگی کابل ماسک و پلاستیک فروشی میکند آنقدر درآمد ندارد که کفاف زندگی یک خانواده هفت نفری را کند.
سکینه حیران بود با قیمت ناچیزی که خریداران پیشنهاد میکردند چه کند: «پول برای خرید سودای عید نداشتم. ایقه ظرف و دیگر وسایل خود را آوردم که بفروشم حالی همه وسایل را به قیمت بسیار کم میخرند، نمیدانم چکار کنم؟»