رها آزاد و آزاده تران
ساعت ۱۲ شب بود که هلهله در خوابگاه به راه افتاد. برخی دختران از خبری که شنیده بودند به گریه افتاده بودند. دو نفر از آنها ساعت ۲ شب بود که از طریق تلفن، خبر بسته شدن انستیتوتهای صحی را به خانوادههایشان دادند. این روایت سها از لحظهای است که خبر بسته شدن انستیتوتهای صحی در خوابگاه محل اقامتاش پخش شد.
سها از بدخشان برای تحصیل در رشتهی پروتیز دندان به کابل رفته بود. دومینبار بود که تیر سها به سنگ میخورد. بار اول سها ۲۵ ساله، دانشجوی سال دوم رشتهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه بدخشان بود که طالبان دانشگاهها را بهروی دختران بستند.
همهی نامها در این گزارش به دلیل مصئونیت آنها مستعار آمده است.
سها که در یک خانوادهی ۱۱ نفری در ولسوالی بهارک ولایت بدخشان زندگی میکند گفته: «وقتی طالبان انستیتوتهای طبی را بستند، ناگزیر شدم دوباره بدخشان بیایم. چون برای بودن آنجا پول نیاز داشتم و وضعیت اقتصادی خانوادهام در بدخشان خوب نبود و هر روز که میگذرد، فکر میکنم بدتر میشود.»
از آخرین دستور طالبان مبنی بر بسته شدن انستیتوتهای طبی، تنها بخشی که طالبان اجازه تحصیل در آن را به دختران داده بودند، بیشتر از دو هفته گذشته است.
واکنشها تقریبا فروکش کرده و طالبان نیز به واکنشهای گستردهی زنان و نهادهای بینالمللی وقعی نگذاشتهاند. اما برای دختران بازمانده از تحصیل هر شب و روز این دو هفته در سختی و ناامیدی گذشته است.
مژده ۲۲ ساله و خواهر ۲۴ سالهاش که ساکن شهر جدید فیضآباد بدخشان هستند، هر دو پس از ممنوعیت دانشگاه به انستیتوتهای صحی روی آورده بودند. مژده دانشجوی قابلگی در انستیتوت صحی غضنفر بود و خواهرش در یک انستیتوت دیگر پرستاری میخواند.
به خوبی حس خستگی و آشفتگی از این وضعیت در سیمای مژده پیدا است. او گفته است، قرار بود به زودی سمستر سومش را به پایان برساند و خواهرش تنها یک سمستر، به پایان دوره تحصیلش مانده بود.
طالبان که دروازههای دانشگاه را بستند، مژده دانشجوی سال دوم خبرنگاری در دانشگاه بدخشان بود. او به رسانهی رخشانه گفته است که فقط یک روز قبل از بسته شدن انستیتوتهای صحی، با دوستاناش در مورد جشن فراغتشان حرف زده بودند.
در مجموع ۱۴۶ انستیتوت طبی خصوصی و ۱۰ انستیتوت دولتی در سرتاسر افغانستان فعالیت میکردند و بیش از ۳۵ هزار دانشجوی دختر در این انستیتوتها سرگرم تحصیل بودند.
مژده که دیگر گریه امانش را بریده و بغض سنگین راه گلویش را بسته بود، با آواز بلند شروع کرد به گریه کردن. بنفشه دوست مژده که در اتاق با او نشسته بود، وقتی این وضعیت مژده را دید با خشم گفت: «بهتر است ما را بکشند، که هم ما راحت شویم و هم این طایفهی جاهل و زن ستیز!»
مادر مژده که در اتاقی نسبتا بزرگ نظارهگر صحبتهای من و مژده بود، به دقت به حرفها و نگرانیهای دخترش گوش میداد. زن ۴۵سالهای که از درد پا و فشار بلند خون رنج میبرد. او گفت: «وضعیت من هم بدتر از وضعیت دخترانم است. از یک طرف مشکل صحیام و از طرف دیگر نگرانی دخترانم مرا از پا درآورده است… قلبم برای دخترانم خون گریه میکنه اما چاره چیست؟»
بسته شدن آخرین جایی که دختران میتوانستند تحصیل کنند، نگرانیهای زیادی را از پیامد این تصمیم طالبان بر انگیخته است. به عنوان مثال و بر اساس گزارش صندق جمعیت سازمان ملل متحد (UNFPA) در حال حاضر افغانستان به ۱۸ هزار قابله نیازمند است، تا بتوانند نیازهای فوری مربوط به بهداشت، باروری، مادران و نوزادان را برطرف کنند.
دیدبان حقوق بشر نیز در واکنشی گفته که این تصمیم منجر به «درد، بدبختی، بیماری و مرگ زودرس» زنان در افغانستان خواهد شد.
فریال ۲۱ ساله در امتحان کانکور ۱۴۰۱ در رشتهی انجینیری در دانشگاه بلخ کامیاب شده و به گفتهی خودش بیصبرانه منتظر شروع شدن دانشگاهها بود که طالبان دانشگاهها را بر روی زنان بستند. او پس از حدود دو سال ناامیدی، این بار در یک انستیتوت صحی در بدخشان شروع به تحصیل کرد. سمستر اول را تمام کرده بود که دوباره طالبان این دفتر را هم بستند.
فریال که خبر بستهشدن انستیتوتهای صحی را از طریق پیام دوست صمیمیاش آگاه شده، میگوید: «سکینه نوشته بود، فریال خبر شدی انستیتوتها ره طالبها بسته کردن؟ گفتم شوخی میکنی و بعد چندتا استیکر غمگین و بعد گریه فرستاد تا اینکه همرایش تماس گرفتم. او واقعن پشت گوشی گریه میکرد. من مات و مبهوت مانده بودم برای یک لحظه. بعد گریههای سکینه، مرا هم به گریه انداخت و باهم پشت گوشی گریستیم.»
از گلدوزی تا صفاکاری در خانههای مردم
به گفتهی خودش، نمیداند چطور و با کدام جرات پیش خانوادهاش برگردد. دو سال قبل در مقابل ممانعت شدید خانوادهاش ایستادگی کرد و برای تحصیل با مقدار پول اندکی که از دستدوزیاش پسانداز کرده بود، راهی کابل شد. این روایت کریمه ۲۳ ساله است که در بهار سال ۱۴۰۲ از ولایت دور افتاده دایکندی برای تحصیل در رشته پرستاری به کابل آمده بود.
کریمه دانشجوی ترم چهارم پرستاری بود که طالبان دروازههای انستیتوتها را بستند. او هنوز بلاتکلیف در کابل است و روز و شبهای سختی را سپری میکند. خوردن و نوشیدن را فراموش کرده و به گفتهی هم اتاقیهایش حتا گریه هم نمیکند.
کریمه میگوید، صبح سهشنبه وقتی از خواب بیدار شد، خبر غیرقابلباور بسته شدن انستیتوتها را شنید. حرف پدرش را به خاطر آورد که بارها به او گفته بود طالبان اجازه درس خواندن را به دختران نمیدهد: «هیچ باورم نمیشد که انستیتوتها بسته شود، اما وقتی مدیر برای ما گفت، انستیتوتها بسته شده و برای امتحان آخر سمستر آمادگی بگیریم. تمام بدنم سست شد، حتا گوشهایم درست نمیشنید. به این فکر کردم چطور به پیش خانوادهام برگردم، با کدام روی؟»
کریمه سال قبل تمام ممانعتهای پدرش را نادیده گرفته و با اصرار به طرف کابل آمد. او میگوید، زمانی که به کابل آمد فقط ۱۵ صد افغانی از دست دوزیاش پسانداز کرده بود و با آن پول اندک خودش را به کابل رساند. کریمه با رسیدن به کابل، دوباره به دستدوزی روی آورد و این تنها منبع درآمد کریمه است که از آن مصارف اتاق، هزینهی انستیتوتی که در آن درس میخواند و دیگر نیازهایش را پرداخت میکند.
بیان آن شرایطی که کریمه درس خواند و به کابل آمد، فقط به زبان ساده است؛ اما رنجی که او کشیده فراتر از تصور است: «بخدا باور کن یک کس نبود که دست ما را بگیرد، تشویق کند. همیشه به تنهایی تلاش کردیم که حداقل سر پای خود ایستاده شویم. بیپولی، گشنگی، منت و هزاران گپ مردم را شنیدم، به این امید که به آرزویم برسم…دیگه هیچ آروزیی ندارم جز مرگ.»
وضعیتی که کریمه دارد وجه مشترک دختران زیادی است. زهرای ۲۱ ساله، در اوایل امسال از ولسوالی پنجاب ولایت بامیان، برای تحصیل در یکی انستیتوتهای صحی به کابل آمد. او دانشجوی سمستر دوم قابلگی در انستیتوت فارابی است. زهرا که از خانواده فقیری میآید، گفته برای اینکه بتواند مصارف اتاق و هزینهی انستیتوت را پرداخت کند، پنهان از خانوادهاش در خانههای مردم صفاکاری و لباسشویی کرده است.
این آخرین فرصتی بود که زهرا ممکن بود به آرزویش برسد که طالبان مانعاش شده است. او هنوز بلاتکلیف در کابل مانده است و از بازگشت به خانهاش ترس دارد: «خانوادهام می گوید، باید ازدواج کنم. دیگر درس هم نیست که بهانه بیارم که من درس میخوانم. واقعا مشکلات زیاد است. من تمام روز با ناامیدی زندگی میکنم و مرا واقعا خسته کرده.»