زیبا بلخی
خودش استاد دانشگاه بود و دخترش آموزگار در یک انستیتوت صحی. با این که مارینا شوهرش را به دلیل بیماری از دست داده بود، اما به خوبی میتوانست چرخ زندگی خانواده پنجنفری خودش را بچرخاند. این روایت زندگی مارینای ۴۸ ساله است. زنی که تا پیش از بسته شدن دانشگاهها توسط طالبان در افغانستان، در یک دانشگاه خصوصی در بلخ استاد بود.
مارینا که دانش آموختهی حقوق و علوم سیاسی است، همین رشته را برای ده سال در مقطع لیسانس در دانشگاه درس میداد. دختر مارینا نیز تا قبل از بسته شدن انستیتوت های صحی، به مدت چهار سال استاد قابلگی برای دختران در یکی از این انستیتوتها بود.
نامها در این گزارش به درخواست منابع و به دلیل نگرانیهای که داشتند، مستعار آمده است.
طالبان در قوس ۱۴۰۱ دستور بسته شدن دانشگاهها را تا «اطلاع ثانوی» به روی دختران دادند. نهتنها این دستور هنوز پا برجاست است، بلکه در ماه قوس امسال این گروه انستیتوتهای صحی را که آخرین پناه دختران برای دسترسی به آموزش بود هم بستند.
مارینا و دختر ۲۸ سالهاش در پی این ممنوعیتهای طالبان، کارشان را از دست دادند و حالا هر دو در خانه سرگرم خیاطی و دستدوزی هستند.
در گوشهای از خانه زیر نور خورشید که از پنجره وارد شده است، دستهای مارینا آرام آرام روی پارچهی در حال دوخت حرکت میکند. به قول خودش، این روزها تنها همدمش و البته منبع درآمدش همین بازی با نخ و سوزن است.
مارینا میگوید، پس از اینکه خودش در پی ممنوعیت طالبان بیکار شد، دخترش میتوانست بار اصلی زندگی آنها را بر دارد: «سه دختر دارم و یک پسر. بچهگکم فرزند خوردم است و ۱۲ساله است. دیگر دخترهایم هم شغلی ندارند. تمام مصارف خانه بر عهده من و دخترم بود. وقتی دانشگاهها بسته شد، من هم بیکار شدم از اینکه در دانشگاههای خصوصی تدریس میکردم پس از بیکار شدن معاشام هم قطع شد. ولی بازهم چون دخترم کار داشت خوشحال بودم که حداقل یک نفر سر کار است و در این شرایط بد، ما عاید داریم.»
مارینا در حالی که سرگرم دستدوزی است از خاطرات خوش دوران دانشگاه هم میگوید. روزهایی که هر صبح با اشتیاق بر سر کارش میرفت.
مارینا که خانهنشین شد، تلاش کرد کار پیدا کند؛ اما هرجا که رفت با در بسته مواجه شد. او میگوید، پیامد محدودیتها و سیاستهای زنستیزانهی طالبان به قدری برای زنان گسترده است که بر هر چیزی تاثیر گذاشته است: «بسیار دنبال کار گشتم اما پیدا نکردم و هر روز کارها در بخشهای مختلف به روی زنان مسدود شده روان بود. حاضر بودم هرکاری بکنم؛ لباسشویی، پاک کردن خانههای مردم، هرکاری ولی در این شرایط اقتصادی بد که در کشور ما مردم دامنگیر هستند، نتوانستم کاری پیدا کنم.»
قربانی اصلی بحران فقر در افغانستان زنان هستند. بویژه زنانی که سرپرست خانوادههایشان هستند. صلیبسرخ در گزارشی در سال ۲۰۲۴ در مورد وضعیت بحرانزده افغانستان گفته است که زنان و کودکان افغانستان در خط مقدم بحرانها قرار دارند. از جمله در این گزارش آمده است که مشکلات اقتصادی زندگی، بسیاری از زنان سرپرست خانوار را به شدت تحت فشار قرار داده است.
یکی از همین زنان مارینا است. او که شوهرش را شش سال پیش به دلیل بیماری سرطان از دست داده است میگوید، روزگارش به جایی رسیده است که به مشکل میتواند نان خوردن پیدا کند.
او گفته است: «به چشم مردم و قوم دیده نمیتوانم که یک روز چه زندگی خوبی داشتم و در دانشگاه استاد بودم، اما حالا پشت ۱۲۰ افغانی هستم. هر چند کار کردن عیب نیست.»
مارینا خودش دستدوزی و دخترش خیاطی میکند. او پیش از بیکار شدناش ۱۵ هزار افغانی در هر ماه معاش داشت. حالا او میگوید، درآمد روزانهاش از دستدوزی ۵۰ افغانی است: «از دوکانها یخن میارم، دستدوزی میکنم. پولی که در بدل هر یخن میدهد فرق میکند. اما از ۵۰ الی ۱۲۰ افغانی میدهد و یک یخن را اگر شب و روز بدوزم شاید در چهار روز تمام بکنم.»
شفیقه دورتر از مادرش در گوشهی اتاق پشت چرخ خیاطی نشسته است. او میگوید: «طالبان زندگی ما را نابود کردند. وقتی انستیتوتها بسته شد ما را هم جواب کردند. حتا معاش همان ماه ما را پرداخت نکردند. گفتند چون انستیتوت بسته شده و دخترها فیس سمستر را نپرداختند، پول نیست که معاشات شما را بدهیم. از ماه قوس تا حالا بسیار به سختی روزگار میگذرانیم. هیچ جای کار نیست. با این خیاطی و دستدوزی کدام نیاز یک خانواده اولتر رفع میشود؟»
شفیقه و مادرش اخیرا خانهی خود را به دلیل بلند بودن اجاره ماهانهاش تغییر داده و به حاشیه شهر کوچ کردهاند. دیوارهای خانه ترکخورده، سقفش نمزده، اما اجارهاش کمتر است.
شفیقه میگوید، روزها را با خوردن نان خشک و چای سپری میکنند: «این سرنوشت ما شد. سالها درس خواندیم تدریس کردیم، اما چه شد؟ آمدند دانشگاه را بستند و ما را بیرون انداختند. گفتند زن حق تدریس ندارد. ما را بیکار و بینان ساختند. من و مادرم از کار بیکار شدیم، یک خواهرم از رفتن به دانشگاه محروم شد، خلاصه زندگی ما را تاریک و سیاه کردند.»
تا پیش از بسته شدن انستیتوتهای صحی شفیقه به طور میانگین هر ماه هفت هزار افغانی معاش میگرفت که کمک بزرگی به سفره خانواده بود. حالا او گفته، از طریق دوختن لباس به ندرت روزانه ۱۵۰ افغانی تا دو صد افغانی به دست میآورد.
او مشقتهایی را که طالبان بر سر زندگی او و مادرش آورده چنین بر میشمارد: «افسردگی ما از یک طرف، زمستان از یک طرف و نبود درآمد درست از طرف دیگر بسیار فشار میآورد و زندگی را دشوارتر کرده. چرا خداوند اینقدر ظلم را میبیند و بازهم خاموش است. رزق و روزی ما را گرفتند. آرزوهای ما را گرفتند. خانه و زندگی ما را از بین بردند. آیا کسی میتواند درک بکند که ما چه میکشیم و چه بر سر ما میگذرد؟»
واقعیت زندگی زنان در افغانستان زیر حاکمیت طالبان دردناک است. تصویری که ریچارد بنت، گزارشگر ویژهی سازمان ملل برای افغانستان در آخرین گزارش خود از وضعیت زنان در افغانستان نشان میدهد گویای همین واقعیت تلخ است. اقای بنت گفته است، زنان افغانستان با شدیدترین اشکال تبعیض جنسیتی مواجه هستند که شامل ممنوعیت تحصیلات متوسطه و عالی، محدودیتهای اشتغال، ازدواجهای اجباری و خشونت خانگی است. آقای بنت گفته است که این حجم از خشونت و تبعیض علیه زنان به منزلهی آزار و اذیت جنسیتی و چارچوب نهادی آپارتاید جنسیتی است.
مارینا و دخترش هردو در آرزوی پایان این وضعیت دست به دعا هستند. هردو میگویند، اگر محدودیتهای طالبان رفع شود، به کار قبلیشان برمیگردند.
شفیقه میگوید: «خداوند حتما روزی جزای اینها را میدهد. دعای بد هزارن زن بیسرپرست که با آمدن اینها بیکار شدند را گرفتند. امیدوار هستم همین قسم که زندگی من و هزاران زن مثل من را نابود کردند خانهشان خراب شود. امید دارم روزی حکومتشان هرچه زودتر گم شود و ما بتوانیم مثل قبل در آرامش زندگی بکنیم.»