آرزو رحیمی
بر خلاف دیگر کودکان دختر، نجیبه نور از همان کودکی علاقهمندی خاصی به پولیس شدن داشت. هرکسی از نجیبه در مورد آینده اش می پرسید، این دختر حاضر جواب می گفت: «میخواهم پولیس شوم.» ظاهرا برای نجیبه، این مورد تنها علاقهمندی کودکانه اش نبود. او وقتی بزرگ شد، اولین تصمیم را برای تحقق رویای کودکانهاش خلاف خواست تمام اعضای خانواده بهویژه مخالفتهای پدر، گرفت. او با تمام توان برای آنچه که خودش میخواست، ایستادگی کرد. اولین قدم را برداشت و گفت میخواهد پولیس شود. پدرش موافق این شغل نبود. اقارب و دوستان خانوادگی هم دید مثبتی نسبت به پیوستن یک دختر در صف نظامی نداشتند. همه میگفتند: «پولیس بد است.» با این همه، او تمام این حرفها را پشت گوش کرد و راهی را که خودش میخواست، رفت.
نجیبه نور دلاوری، زادهی ولایت جوزجان در شمال کشور است. ۲۵ سال سن دارد. مکتب را در ولایت جوزجان و شهر مزار شریف خوانده است. با وجودی که جامعه، اقارب خانوادگی و اطرافیان نجیبه، دید مثبت نسبت به آموزش دختران نداشتند، اما پدر نجیبه که «عالم دین» است و مادر او، هر دو، فرزندان خود را به درس و تعلیم تشویق میکردند و زمینهی آموزش را برای آنها فراهم میساختند. نجیبه، مکتب را که تمام کرد، بر خلاف خواست پدر و مادر و اطرافیان خود، برای پیوستن در صف پولیس اقدام کرد. از همین رو، در یک امتحان رقابتی در ولایت جوزجان که برای شمولیت در برنامه آموزش نظامی در ترکیه بود، شرکت کرد. مرحله اول را در شهر شبرغان موفقانه سپری کرد. مرحلهی دوم امتحان را در شهر مزار شریف گذراند. در این امتحان، بهشمول او، پنج دختر دیگر به مرحله نهایی راه یافتند. امتحان نهایی را در کابل زیر نظر خارجیها سپری کردند و نجیبه توانست در برنامهی آموزش نظامی در ترکیه راه یابد.
شروع ماموریت نظامی
خانم دلاوری میگوید که در سال ۱۳۹۴کار خود را در بخش نظامی شروع کرده است. به گفته خودش، تقریبا تا دو سال اول، خانواده و خویشاوندان، نسبت به کار او دید مثبتی نداشتند. بعد از این مدت، حمایت آنها را بهدست آورد و برایش میگفتند که «پولیس وظیفهی مقدس است.» خانم دلاوری، به مدت چهار سال در بخش جنایی فرماندهی پولیس جوزجان کار کرده است. بعد از آن بهعنوان آمر دفتر فرماندهی پولیس ولایت جوزجان ارتقای وظیفه یافته است. آخرین وظیفهای که پیش از سقوط دولت پیشین در بخش نظامی اجرا کرده، آمریت حوزهی پنجم امنیتی در شهر شبرغان، مرکز ولایت جوزجان است. تا روزی که این ولایت به دست طالبان سقوط کرد، در این سمت، ایفای وظیفه میکرد.
به گفته نجیبه دلاوری، در ولایت جوزجان، به تعداد ۷۰ زن در صف پولیس کار میکردند که بیشتر کارهای اداری را پیش میبردند. از مجموع خانمها، ۸ تن در ادارهی تحت امر او در حوزه پنجم امنیتی شهر شبرغان، کار میکردند. او میگوید، پس از آن که بهعنوان آمر حوزه مقرر شد، مستقیما در جنگها شرکت میکرده است. «قوماندان امنیه به مه نمیگفت که وظیفه محاربوی برو. اما خودم احساس میکدم [که] جانب مقابل، رقیبهایم که مردها بودند، میرفتند، چرا مه نروم؟ نگویند که این یک دختر است، آمر حوزه مقرر شده، در جنگ اشتراک نمیکند. قرار داخل دفتر شیشته، داخل شهر شیشته، معاشه مفت میگیره… مه کوشش میکردم که غیرت و شجاعت دختران و زنان را ثابت بسازم. زنان و دختران هر وظیفه را از عهدهاش برآمده میتوانند: وظیفه قوماندانی (فرماندهی) باشه، محاربوی باشه.»
سقوط جوزجان
نجیبه دلاوری میگوید که پس از ۹۰ روز جنگ، روز جمعه ۱۵ اسد، ولایت جوزجان [کاملا] به دست طالبان سقوط کرد. ولایت جوزجان که دروازه ولایتهای شمال و شمالشرقی کشور به حساب میآید، دومین ولایتی بود که به دست طالبان سقوط کرد و پس از آن، پیشرویهای طالبان سرعت یافت. خانم دلاوری، علت سقوط جوزجان را عدم حمایت از مرکز میداند. او میگوید که کشور فروخته شده بود. هیچکسی خون «شهدا» و زخمیها را در نظر نگرفت. «خون شهیدها و زخمیها را هیچکس در نظر نگرفت. بزرگان دولت تقصیری ندارند. زیر فشار بودند. صلاحیت و قدرت نداشتند. رییسجمهور افغانستان بیقدرت شده بود. خیزشهای مردمی، پولیس و امنیت جنگید. اردو نمیجنگید. اردویی که در جوزجان بود، از مرکز هدایت داده شده بود که نجنگند. اردو همراه ما صحیح نمیجنگید.»
نجیبه دلاوری میگوید که سقوط دولت، برای او تجربهی سخت، ناامید کننده و دشوار بود که آن را در این سن کم تجربه کرده است. «وقتی یک دختر با تمام مشکلات و دشواری در جامعه، به این موقعیت دست بیابه و آن را از خاطر دیگر کشورها از دست بدهد، تحملش سخت است.»
او از آخرین روز سقوط جوزجان میگوید: «در روز آخر سقوط، کشتهها زیاد بود. اما حساب شه نمیفامم. آنقدر زیاد کشته شده بودند که حدس زده نمیتانم.»
خانم دلاوری که خودش مستقیما در جنگ شرکت داشت، در جریان نبردها زخمی هم شده و محافظ خود را نیز از دست داده است. «زخمی شدم. خانه را از دست دادم. خانوادهام را تهدید کردند. یکی از محافظانم زیر لتوکوب از بین رفت.»
او از حضور در جنگ، بهعنوان خاطرات تلخ یاد میکند: «در جنگ غیر از خون و فیر دیگر هیچچیزی نیست. این خاطرهی تلخ است. شهیدها را در عقب رنجر میانداختیم. زخمیها را داخل تانک. چون زخمیها جان در تن داشت و کوشش میکردیم تانک از آن محافظت کند.»
تهدید طالبان و ترک افغانستان
نجیبه دلاوری میگوید که تا لحظهی آخر در مقابل طالبان جنگیده و تسلیم نشده است. «مرا تهدید کردند. خانوادهام را تهدید کردند که تسلیمشان شوم. تسلیمشان نشدم. به خود ننگ میدانستم که تسلیم شوم. تا آخرین لحظه جنگیدم.»
او میگوید، وقتی طالبان برجوزجان تسلط یافتند، خانهی او را آتش زده و حتا همسایههای او را نیز لتوکوب کردهاند. «خانه کسی نبود. اجناس خانه بود. آتش زدند. چند نفر از همسایهها را لت و کوب کردند. آنها گفته بودند که نجیبه خودش [در صف پولیس] کار کرده، چرا خانهاش را آتش میزنید و وسایل آن را میسوزانید. طالبان به آنها گفته که دلاوری را پیدا کنین، او را دار میزنیم. د همی چمن به دار میزنیم (یک چمن در همان نزدیکی خانه نجیه موقعیت دارد). همی که حویلی او را دَر میتیم، همی خودش برای ما یک تسلیت است.»
پس از سقوط جوزجان، نجیبه دلاوری به شهر مزار شریف میرود و سپس عازم کابل میشود. در روز سوم سقوط کابل، در برنامه تخلیه با پرواز طیاره نظامی از سوی نیروهای امریکایی، به کمپ ابوظبی در امارات متحده عربی انتقال مییابد. او که حدود سه ماه میشود در این کمپ به سر میبرد، تا هنوز از جانب طالبان تهدید میشود. او میگوید که به همین دلیل، شماره واتساپ خود را نیز تغییر داده است. با این همه، او نگران مردم و بهخصوص زنان افغانستان است. «مردم جهان به حق و حقوق زنان توجه کنند. اگر [وضعیت] به همین حالت ادامه پیدا کند، مردم افغانستان بیسواد میمانند. به عقب میروند. به زنان فرصت بدهند که درس بخوانند و تحصیل کنند. مهاجرینی که در کمپ ها هستند، سرنوشت شان را معلوم کنند. زنان افغانستان هم از چنگ طالبان آزاد شوند.»