زیبا بلخی
به قاب عکسی از خانوادهاش زل زده است. از آخرین باری که مادرش را به آغوش کشیده، هشت ماه گذشته است. این گزارش روایت دختر دانشجویی را بازگو میکند که بهخاطر محدودیتهای زنستیزانهی طالبان پس از فراغت از دانشگاه بلخ، نمیتواند به خانهاش در بامیان برگردد.
حس اندوه در سیمایش پیدا است. روی صفحهی مبایل با دست، عکس مادرش را لمس میکند، میگوید: «دوری از فامیل و ندیدن شان در هشت ماه، آن هم در صورتیکه در داخل یک کشور باشی بسیار سخت است.»
نامش نبیلا (مستعار) و ۲۴ ساله است. میگوید که برای ادامه آخرین سمستر دانشگاهش از ولایت بامیان به بلخ آمده بود. به دلیل نداشتن «محرم شرعی» نتوانسته به خانهاش برگردد.
نبیلا ترجیح میدهد نام دانشکدهاش به خاطر ترس از شناسایی در گزارش نیاید. اما او در ماه حمل سال جاری از دانشگاه بلخ فارغ شده است. «پارسال در ماه حوت درسهای دانشگاه شروع شد. در اوایل سختگیری زیادی نبود. وقت آمدن با مشکلی روبهرو نشده بودم. اما در ماه ثور دانشگاه ما تمام شد. از دانشگاه فارغ شدم. وقتی خواستم پیش فامیلم به بامیان بروم به دلیل نداشتن محرم نتوانستم بروم .حالا اصلا نمیدانم چه کنم؟»
طالبان چهارماه و یازده روز بعد از زمان برگشت به قدرت، ممنوعیت دیگری در فهرست اما واگرهای خود علیه زنان افزودند. ممنوعیت حق سفر تنهایی زنان در مسافتهای بیشتر از ۷۲ کیلومتری. طالبان حتی در سطح شهرها، به تاکسیرانان هشدار دادند که زنان بیحجاب و بدون محرم شرعی را سوار نکنند.
نبیلا میگوید که برادرانش کوچک است. پدرش به خاطر فصل کار نمیتواند به بلخ سفر کند. او میگوید که آنها از طیف فقیر جامعه هستند. «پدرم که نمیتواند فامیل را رها کرده پشت من بیاید.»
از طرف دیگر، دوری راه و هزینهی زیاد سفر از بلخ به میان مانع دیگری است که خانواده نبیلا قادر نیست کس دیگری از بستگانش را دنبال دخترش بفرستد. امکان سفر مستقیم میان بلخ و بامیان وجود ندارد. اول باید به کابل سفر کند. «وضعیت اقتصادی فامیلم هم خوب نیست. نمیتواند مصارف رفتوآمد کسی را که پشتم میآیند را بپردازند.»
محدودیت سفر زنان با واکنشهای زیادی مواجه شده است. سازمان عفو بینالملل در آخرین گزارش خود گفته است که طالبان آزادی گشتوگذار را از زنان سلب کرده است.
نبیلا میگوید، شاهد بوده که دوستانش بهخاطر نداشتن «محرم شرعی» از راه برگشت خورده است. «چهارنفر از دوستانم در سمستر پیش، وقتی درسهای شان تمام شد میخواستند بروند ولایتهای خود. یکی شان چون برادرش هم همین جا بود وحقوق میخواند به راحتی رفت اما سه نفر شان را از راه کابل ــ مزار دوباره طالبان دورشان دادند. چون محرم نداشتند.»
ترس از این محدودیت طالبان باعث شده است که او هرگز جرات نکند به تنهایی برای رفتن به خانه اقدام کند. او منتظر است تا فصل کار در بامیان تمام شود و پدرش فرصت کند دنبالش بیاید.
قبلا نیز رسانهی رخشانه در گزارشهایی در یافته بود که زنان بهویژه دختران دانشجو در سفرهای داخلی و بیرونی به شدت با مشکل مواجه شدهاند. در یک گزارشی که در ۳۱ جوزای سال جاری به نشررسیده، در آن دختران دانشجو گفته بودند که بهخاطر محدودیت زنستیزانهی طالبان بر سفر زنان، با دردسرهای زیادی مواجه شده و «نمیتوانیم به دیدار خانواده خود برویم.»
در این گزارش، رانندههای مسافر بری نیز گفته بودند که طالبان به شدت در راهها موضوع سفر تنهایی زنان را جدی میگیرند و حتا اگر رانندهای که زن تنها را سوار کرده باشد، از سوی طالبان لتوکوب هم میشوند. ممنوعیت سفر زنان بدون «محرم شرعی» در دوره اول حاکمیت طالبان (۱۹۹۶-۲۰۰۱) نیز به شدت از طرف این گروه اعمال میشد.
در گزارش تازه هم که رسانهی رخشانه از مشکلات سفر زنان تنها به بیرون از کشور منتشر کرده، آمده است که طالبان در گذرگاه اسلام قلعه با زنان به بهانه نداشتن «محرم شرعی» بدرفتاری میکنند. مثل توهین، تحقیر، ممنوعیت سفر و حتا لتوکوب فزیکی.
«هیچ قوم و خویش هم د مزار ندارم که حداقل وقتی دلتنگ شدم پیش شان برم. کمی تفریح کنم. بسیار برم سخت میگذره.» اشاره نبیلا به این است که زندگی یک دختر تنها در ولایتی مثل بلخ ساده هم نیست. اما تنها دلخوشی این روزهایش آموزگاری در یک مکتب خصوصی در بلخ است. هم وقتش را با این کار پر میکند و هم ماهانه ۴ هزار افغانی معاشی که میگیرد زندگی را با آن میچرخاند. نبیلا در یک اتاق دانشجویی با شماری از دختران دانشجو زندگی میکند.
در روزهایی مثل عید یا عروسی بستگانش در بامیان بیشتر دل تنگی و تنهایی بر او فشار میآورد که چرا بیهیچ دلیلی محروم از این همدلیها و شادیها باشد. او میگوید که این فشارها بر رفتارش هم تاثیر گذاشته است. خودش احساس میکند که در حال انزوا پذیری است. «هیچ حوصله گپ زدن با دیگرا ره ندارم. کار کدن خوشم نمیآیه. دلم میخواهه یک گوشه تنها بشینم. بسیار بیحوصله هم شدم.»
نبلا در حالی که اشک دور چشمانش حلقه بسته است، میگوید، این حدیت دل تنگی با در آغوش گرفتن مادرش به پایان میرسد. «نمیدانم چه وقت او روز برسد که بکس و لباسهای خود را جمع کنم و بروم طرف موترها. به دیدن فامیلم بروم. بسیار بیقرار او روز هستم.»