رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • English
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • English
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
رسانه رخشانه
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج

فاطمه محمدی؛ دختری مهربان که جنگ پرونده‌ی زندگی‌اش را بست

13 قوس 1401
فاطمه محمدی؛ دختری مهربان که جنگ پرونده‌ی زندگی‌اش را بست

عکس: ارسالی به رسانه‌ی رخشانه

کریمه مرادی

 چند دقیقه‌ای از ساعت ۶ صبح گذشته است. صبرینا و فاطمه سرگرم حل پرسش‌ها هستند. صدای شلیک از بیرون آموزشگاه بلند می‌شود. از آن‌جایی که از مدت‌ها به این‌ طرف، شنیدن صدای شلیک و گلوله در برچی عادی شده است، هردو در برابر آن صداها بی‌تفاوت هستند و واکنشی نشان نمی‌دهند. اما صدای گلوله‌ی سوم آ‌‌‌‌‌ن‌قدر  به صبرینا نزدیک است که از شدت آن، قلم‌ از دستش به زمین می‌افتد. در یک چشم برهم زدن، مهاجم وارد صنف می‌شود. بی‌وقفه روی دانش‌آموزان گلوله شلیک‌ می‌کند. صبرینا و فاطمه در ردیف سوم نشسته‌ اند. صبرینا زودتر از فاطمه زیر چوکی پناه می‌گیرد و اما فاطمه تا به خود می‌آید، گلوله بر پیشانی‌اش می‌نشیند.

صبرینا علی‌زاده ۱۹ ساله و یکی از ده‌ها دانش‌آموز ‌زخمی حمله‌ی خونین انتحاری بر آموزشگاه کاج است. آن روز، دو چره در ناحیه‌ی سر و یک چره در دستش اصابت کرده بود. چهره و موهای صبرینا کاملا سوخته بود؛ اما فاطمه محمدی همان  روز با اصابت گلوله بر سرش، جان داده بود.

صبرینا از مکتب زینب کبرا فارغ شده است. او دو سال مسیر ایست‌گاه شفاخانه تا آموزشگاه را با فاطمه یک‌جا طی کرده بود. لیلا خواهر کوچک‌تر فاطمه است. او می‌گوید: «همان روز زبانم لال شد که خواهر خوده می‌گفتم نرو. کورس شلوغ است.»

 به قول لیلا، فاطمه می‌خواست در آینده معلم شود و به دختران آموزش بدهد. لیلا از شب قبل از حادثه روایت می‌کند. به قول او، فاطمه شب قبل از حادثه تمامی کارهای خانه را جمع و جور کرده و به همه چیز سامان داده بود. آن شب او نه درس درست و حسابی خواند و نه خواب درستی کرد. برخلاف معمول که همیشه در شب‌ امتحانش فقط درس می‌خواند اما آن شب حادثه را بیشتر با خواهر و برادرانش فقط حرف زده بود. فاطمه ۲۱ ساله و دختر بزرگ خانواده بود. به گفته‌ی لیلا، او «دل‌سوز خانه و زحمت‌کش خانواده بود.» دختری که پیشه‌اش مهربانی بود؛ اما جنگ پرونده‌ی زندگی‌اش را بست.

صبرینا آن روز زندگی‌اش نجات یافت؛ اما به دلیل سوختگی ناشی از انفجار، پزشکان برایش اجازه نداده‌ اند تا شش ماه از خانه بیرون شود. پدر صبرینا کارگر و تنها نان‌آور خانواده‌اش است. او حتا نتوانست دخترش را به‌خاطر عملیات جراحی تا ایران همراهی کند. صبرینا برای درآوردن چره‌های انفجار از سرش، با برادر ۱۱ ساله‌اش به ایران رفت.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

دختران کاج از سد انفجار گذشتند اما با ممنوعیت طالبان خانه‌نشین شدند

فاجعه‌ی آموزشگاه کاج؛ پول هدیه تولد زهرا صرف کفن‌ودفن‌اش شد

صبرینا علی‌زاده. عکس: ارسالی به رسانه‌ی رخشانه

برادر ۱۱ ساله‌ی صبرینا دانش‌آموز مکتب عبدالرحیم شهید در غرب کابل است؛ جایی که قبل از آموزشگاه کاج، هدف حمله‌ی خون‌باری قرار گرفته بود. او دیده بود و خوب به یاد داشت که چگونه دوستانش پیش چشمانش در خون خود غوطه‌ور شدند و به خاک افتادند. هنوز آن حادثه را فراموش نکرده بود که رویداد مشابه  دیگری خواهرش را تا یک قدمی مرگ برد.

صبرینا مثل تمام قربانیان جنگ، این روزها با ترومای حادثه در حال جنگ است. ترس مدام از حادثه، خاطرات دوستانش و اوضاع خون‌بار روز حادثه یک لحظه هم از خاطرش دور نمی‌شود. از نظر جسمی نیز او تا کنون به حالت قبلی بر نگشته است. هنوز با درد، دست و پنجه نرم می‌کند.

صبرینا و فاطمه دوستان نزدیکی بودند. در یک محل زندگی می‌کردند. دو سال آموزشگاه را با هم و در کنار هم رفته بودند. شاید فاطمه و صبرینا را مشترکات زیاد زندگی‌شان به هم گره زده بود؛ خانواده‌های هردو از نظر اقتصادی ضعیف هستند. پدر فاطمه در شهرداری کابل کارگر است و مادرش هم خدمت‌گار یک مکتب خصوصی در کابل می‌باشد. با آن‌هم، آن‌ها شش فرزندشان را با سواد بزرگ کرده ‌اند.

پدر و مادر فاطمه زمانی که از حمله انتحاری بر آموزشگاه خبر می‌شوند، خودشان را با سرعت به شفاخانه‌ی محمدعلی جناح می‌رسانند. آن‌ها وقتی بر بالین دخترشان فاطمه می‌رسند که او نفس‌های آخر زندگی را خود می‌کشد. هنوز نیم ساعت از آمدن پدر و مادرش نگذشته که فاطمه زیر آکسیجن و دست در دست مادر با همه‌ی آرزوهایش جان می‌دهد.

فاطمه و خواهرش لیلا از نظر جسمی تفاوت چندانی با هم ندارند. به همین دلیل بارها اتفاق افتاده بود که لباس‌های یک‌دیگر را حتا بدون اجازه و با صمیمیت خواهرانه بپوشند.

 صبح روز حادثه که فاطمه می‌خواست برای رفتن آماده شود، به سراغ لباس‌های لیلا رفت. اما برخلاف قراردادی که از روی صمیمیت با خواهر کوچک‌تر خود داشت، برای پوشیدن لباس از او اجازه گرفته بود. «دگه وقت د پوشیدن لباس، از مه و از او نمی‌گفتیم. هردوی ما لباس یک‌دیگر را می‌پوشیدیم؛ اما آن روز قبل از پوشیدن لباسم، فاطمه از مه اجازه گرفت.»

برچسب ها: حمله بر آموزشگاه کاجحمله بر آموزشگاه و مکتب در غرب کابلحمله بر دانش آموزانحمله بر هزاره‌هاقربانیان حمله بر آموزشگاه کاجنسل‌کشی هزاره‌ها
به اشتراک گزاریتوییتچسباندن

مطالب مرتبط

زن‌بیزاری؛ پروانه بعد از تولد در شفاخانه رها شد و در بزرگ‌سالی مورد تجاوز جنسی قرار گرفت

18 دلو 1401
روایت زنان؛ زندگی بی‌فروغ «ستاره» در تاریکی کابل

هنوز در شکم مادر بوده که پدر و مادرش به جنسیت او پی‌ می‌برند. خانواده‌اش همان زمان تصمیم می‌گیرند که...

بیشتر بخوانید

روزگار شاعران زن در قندهار؛ خانه‌نشین و سوگوار

17 دلو 1401
روزگار شاعران زن در قندهار؛ خانه‌نشین و سوگوار

«تمام حرف‌های قلبم، تمام دردها و مشکلاتم را در همین یک بیت جا داده‌ام؛ "ولی ښځه سوې ولي خدای نر...

بیشتر بخوانید

روایت زنان؛ «من زنی هستم قوی»

15 دلو 1401
روایت زنان؛ «من زنی هستم قوی»

با شنیدن صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم، همه‌جا هنوز تاریک بود و هوا سرد. اندکی در بستر خود...

بیشتر بخوانید

پهلوهای تاریک انزوای اجتماعی و حذف زنان توسط طالبان

13 دلو 1401
پهلوهای تاریک انزوای اجتماعی و حذف زنان توسط طالبان

جوامع مختلف اسلامی در طول تاریخ، نسبت به حضور زنان در جامعه رفتارهای مختلفی را در پیش گرفته‌اند. در برخی...

بیشتر بخوانید

جواب دهید لغو جواب

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • تماس با ما
Copyright © 2021 Rukhshana
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • English

بازنشر مطالب رسانه رخشانه، تنها با ذکر کامل منبع مجاز است.