رها آزاد
«سخن گفتن از آنروز برایم سخت است، حتا هنوز گاهی میگویم کاش همهی اینها یک خواب میبود. کاش هیچوقت زن، مرد و طفل افغانستانی کشته و آواره نمیشد. کاش هیچ هنرمندی در تبعید با هنرش نمیگریست و کاش هیچکس از خانهاش دور و بیسرنوشت نمیشد.» این آرزوهای برباد رفتهی دیبا ناصری است؛ دختر نقاش بدخشانی که مجبور شده افغانستان را ترک کند و حالا در برزخ بیسرنوشتی در ایران، دردهای زنان افغانستان را نقاشی میکند.
دیبا ناصری نقاش ۲۴ سالهی بدخشانی است. او دورهی دانشآموزی را در ولسوالی زیباک ولایت بدخشان به پایان رسانده و دانشگاه را در رشتهی اقتصاد در این ولایت تمام کردهاست.
چرا دیبا افغانستان را ترک کرده است؟ او میگوید: «تقریبا دو سال پیش یک نمایشگاه کوچک در شهر فیضآباد از سوی یک نهاد شخصی برگزار شده بود و بیشتر از ۳۰ اثر من که خشونت علیه زنان را نشان میداد به نمایش گذاشته شده بود. این نمایشگاه قرار بود سه روز برگزار شود. روز نخست تا اندازهای خوب بود، ولی روز دوم وقتی نقاشیهایم را روی صحنه پهن کردم، نیمساعت بعد، رییس اطلاعات فرهنگ طالبان با افرادش به نمایشگاه آمدند. آنها در هنگام بررسی نمایشگاه، چشمشان به تابلویی از من که زنی با پیراهن سیاه در حال رقص بود و پیامش در حقیقت آزادی زنان بود، خورد. رییس اطلاعات و فرهنگ ولایت بدخشان با تمام خشم آن تابلو را برداشت و پرسید این نقاشی متعلق به چی کسی است؟ من بلند شدم و گفتم از من است. با چشمانی از حدقه برآمده و خشمِ که گویا تمام بدنش میلرزید گفت، تو به کدام حق جسم انسان را اینگونه رسم میکنی؟ تو به هیچ وجه حق نداری چهرهی انسان یا هیچزنده جانی را نقاشی کنی. تمام این نقاشیهایت را جمع میکنی و دیگر اگر چهرهی انسان یا هر زنده جانی را کشیدی همرایت برخورد قانونی صورت خواهد گرفت.»
طالبان مخالف صورتگری است. این گروه از همان روزهای اول برگشت به قدرت، مخالفت خود را با نقاشی چهره نشان داده و از هنرمندان خواسته که طرحهای نقاشی بدون چهره را ترسیم کنند.
دیبا میگوید، آن روزی که مجبور شد نقاشیهایش را از نمایشگاه جمع کند، خاطره تلخی برایش شده است: «آن لحظه با وجود اینکه بینهایت ناراحت شده بودم، ولی از عمق وجودم برای یک چیز خوشحال شدم، آن اینکه هنرم توانست خشم طالبان را برانگیزد.»
دیبا بیشتر از پنجسال است که نقاشی میکند و بیشتر از صدها اثر دارد. او میگوید تمام روز و شبش با نقاشی کردن سپری میشود: «خشونتهایی را که در افغانستان زنان با آن روبهرو هستند، با هیچ زبانی نمیشود بیان کرد، چون درد سنگین و بسیار طاقتفرسا است. من میخواهم درد و رنج زن افغانستانی را تبارز بدهم و به جهان بگویم چهقدر ما زنان در افغانستان زیر شکنجه هستیم. من فکر میکنم تنها با نقاشی میتوانم بیان کنم که واقعن زنان چیمیکشند.»
بیشتر نقاشیهای امنایوسفی سبک اعتراضی است/ عکس: ارسالی به رسانهی رخشانه
پس از بازگشت طالبان به قدرت، بسیاری از هنرمندان مجبور به ترک کشور شدهاند و برخی از آنها در کشورهای همسایه مانند ایران و پاکستان به کارهای شاقه و غیرحرفهای مشغول هستند. در داخل افغانستان، هنرمندان با محدودیتهای شدید مواجه هستند. طالبان بسیاری از فعالیتهای هنری را ممنوع کردهاند و هنرمندان از ترس، سانسور و سرکوب نمیتوانند آزادانه کار کنند.
دیبا ناصری کمتر ازیک سال است که به ایران مهاجرت کرده است تا به دور از محدودیتهای طالبان به هنرش برسد.
امنا یوسفی، یکی دیگر از زنان هنرمند بدخشانی نیز به سرنوشت دیبا گرفتار شده است. او که به پاکستان رفته است میگوید: «زن بودن در افغانستان یک جرم است، هنرمند بودن یکجرم و هنرمند زن بودن جرم بسیار بزرگتر. من دقیقاً دو سال قبل به پاکستان مهاجرت کردم، چون زندگی زیر سایهی طالبان برای یک زن نقاش که بر تمام خط، سخن و افکار طالبانی اعتراض دارد، بسیار سنگین است. من مهاجرت کردم تا آزادانه و بدون قید و بند به نقاشی کردن و اعتراضهایم در بیرون از افغانستان ادامه بدهم.»
بیشتر نقاشیهای امنا سبک اعتراضی است و نقاشی را از زمان سقوط افغانستان و قدرتگیری طالبان بهطور جدی کار میکند. امنا میگوید: «وقتی طالبان در افغانستان حاکم شدند، رنجها بیشتر شد و هیچکس اجازه نداشت چیزی بگوید. من به برسها، رنگها و اتفاقهای چهار سویم میدیدم و بعد فکر کردم تنها کار درستی که میتوانم انجام بدهم، که حداقل دردهای خودم را خالی کنم همین نقاشی است.»
امنا اولین نقاشی اعتراضیاش را درست زمانیکه طالبان دستور ممنوعیت دختران از مکتب را دادند، به تصویر کشید. تابلوییکه یک دختر را در لباس مکتب نشان میدهد و طالبی که با تبر قلمی را میشکند و از آن خون جاری است.
اثار هنری دیبا ناصری/ عکس: ارسالی به رسانهی رخشانه
امنا گفته: «از حالا و تا همیشه به وضعیت زنان در افغانستان با نقاشیهایم اعتراض خواهم کرد. زن بودن در افغانستان یک جرم است، یک گناه پنداشته میشود.»
امنا یوسفی نیز مانند دیبا ناصری از مخالفت طالبان با هنرش روایتهای تلخ و زنندهای دارد. او میگوید: «در ولایت بدخشان یک نمایشگاه از طرف اطلاعات و فرهنگ برگزار شده بود. در آن نمایشگاه ما فقط باید اثرهایی را میبردیم که آنها میخواستند، مثلا گل، خانه، طبیعت و هر چیزی غیر از زندهجان. من یک تابلوییکه تصویری از یک پرنده بود را نیز با خود برده بودم. در آن روز رییس کمیتهی امر به معروف و نهی از منکر طالبان در مقابل تابلوی آن پرنده حساسیت نشان داد و گفت، این را بردارید. ما هم به ناچار آن تابلو را برداشتیم.»
با این همه، او نقاشی اعتراضی را یک ابزار قدرتمند برای تقویت صداییکه به حاشیه رانده شدهاست میداند؛ بهویژه صدای زنان افغانستان: «نقاشی اعتراضی مثل یک سلاح است که میشود با آن تبعیض جنسیتی و ستم را بهچالش کشید.»
امنا در آخرین سخنهایش در حالیکه بغض کرده است میگوید: «افغانستان یگانه کشوری است که در قرن بیستویک زنان حق تحصیل، کار، ورزش، پوشش و هیچگونه حق انسانی ندارند و این نهایت برای من دردناک است.»