رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

« و این منم زنی تنها در آستانه‌ی فصلی سرد »

۱ قوس ۱۴۰۳
« و این منم زنی تنها در آستانه‌ی فصلی سرد »

عکس: رسانه‌ی رخشانه

هانیه فروتن

شاید مخالفت سرسختانه‌ی صدیقه با طلاق و تلاش او برای حفظ زندگی مشترک، آن‌هم با شوهری که زندگی را به کامش تلخ کرده بود، قابل باور و درک نباشد؛ اما این واقعیت زندگی زنانی است که مجبوراند بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند؛ مخالفت با طلاق به معنی تحمل زندگی زجرآور و موافقت با طلاق به معنی پذیرفتن نگاه بدبینانه‌ی مردم به زنی که تنها زندگی می‌کند.

صدیقه ۳۲ سال دارد و در مرکز ولایت بامیان زندگی می‌کند، جایی که به مرکز رواداری و تنوع شهره است، اما حتی ذره‌ای از این ارزش‌های انسانی نصیب صدیقه نشده است. او روزهایش را با نخ و سوزن در کنج اتاق خاکی می‌گذراند که بازتاب نور خورشید روی نخ‌های پراکنده در اطرافش، منظره‌ی غریبی را ایجاد می‌کند.

تارهایی با رنگ‌های مختلف در اطرافش پخش‌ است و او با یکی از این رنگ‌ها روی پارچه‌ی سفیدی که در دست دارد و سطح آن با گره دایروی صاف شده است، نخ و سوزن می‌دواند. این کار را با مهارت انجام می‌دهد و به نخ‌های پراکنده در اطرافش بی‌توجه است. حتی حضور مرا در پهلویش نادیده می‌گیرد. دستان مصمم و قاطع او از کار باز نمی‌ماند. حس می‌کنم خشم غیرقابل وصفی را در دستان و انگشتانش مهار می‌کند.

شوهرش از او می‌خواست که با طلاق موافقت کند اما صدیقه سرسختانه با این پیشنهاد مخالفت کرد. در مخالفت خود با طلاق تا آنجا پیش رفت که شوهرش او را تهدید به مرگ کرد. این تهدید هم کارساز نبود تا اینکه با چاقو به صدیقه حمله کرد. به قول خودش که می‌گوید: «همیشه لت‌و‌کوبم می‌کرد و می‌گفت باید طلاق بگیری و از مهریه خود هم صرف نظر کنی. تا که توان داشتم تحمل کردم اما یک روز سرم چاقو کشید و چندین قسمت بدنم ره با کارد آشپزخانه برید.»

این مطالب هم توصیه می‌شود:

بحران خاموش در شهر بامیان؛ افزایش هشدار دهنده‌ی بیماری سنگ کلیه به دلیل آلودگی آب

هلو ترست: بیش از ۸۰ درصد قربانیان ماین‌ها در افغانستان کودکان هستند

وقتی این‌ها را می‌گوید، صدایش می‌لرزد و بغض امانش نمی‌دهد و با چشمان نمناک لکه‌های زخم روی شانه‌هایش را نشان می‌دهد، هرچند زیاد تازه نیست اما نشان می‌دهد که عمیق بوده‌اند. لکه‌هایی را در دیگر جاهای بدنش نشان می‌دهد که از سال‌ها قبل باقی مانده است.

او در خزان 1398 ازدواج کرد و پس از پنج سال زندگی مشترک که با تحقیر و شکنجه‌های وصف‌ناپذیر توام بود، سرانجام در اوایل سال گذشته (1402) با پیشنهاد طلاق موافقت کرد. وقتی پرسیدم که چرا زود طلاق نگرفته و چرا زودتر خود را از شر این زندگی توام با شکنجه خلاص نکرده، پاسخش گرچند واضح نبود اما قاطع و جدی بود: «نمی‌خواستم طلاق بگیرم.»

صدیقه می‌گوید بدرفتاری‌های امیر(شوهر سابقش) بعد از سقوط افغانستان بدست طالبان  بیشتر شد. حرف طلاق را از همان زمان پیش کشید ولی حتی یک بار هم دلیل روشن و قناعت بخشی که چرا این تصمیم را گرفته نیاورد: «فقط می‌گفت محدود شدم، تو بار اضافی هستی.» 

طلاق به انزوای کامل او منجر شده است. او می‌گوید، یک بخش از جامعه، عمدتا زنان اطرافش در مورد او بدگویی می‌کنند و اما مردان  به او به چشم زن سرراهی می‌بینند. آنها به خود اجازه می‌دهند که در موردش قضاوت کنند و مردان هیچ مانعی نمی‌بینند که درخواست‌های بی‌شرمانه‌ی خود را حواله‌اش کنند.

وقتی صدیقه این حرف‌ها را به زبان می‌آورد بیشتر روشن می‌شود که چرا او زندگی خشونت‌بار را بر طلاق ترجیح داده بود.

این یک واقعیت است که طلاق در افغانستان یک تابو است و زنانی که طلاق گرفته‌اند در معرض آسیب‌های جدی قرار دارند. آمدن طالبان این وضع را بدتر هم کرده است.

صدیقه می‌گوید، مردی که در همسایگی او زندگی می‌کند، چند بار شبانه تلاش کرده که دروازه خانه‌ی او را با فشار شانه‌ی خود باز کند. صدیقه وقتی شب‌ها می‌خوابد، حتی روزها، دروازه‌اش را می‌بندد و وسایل و ابزارهای سنگین پشت آن جابجا می‌کند.

او گفته است: «روزانه وقتی از خانه بیرون می‌شوم، پچ پچ زنان همسایه اذیتم می‌کنند. شب‌ها هم ترس اینکه کسی وارد خانه نشود آرامشم را گرفته. همین چند هفته پیش بود که مرد همسایه می‌خواست با زور داخل خانه بیاید. از رقم رقم شماره برایم تماس و پیام میاید که همه یک مفهوم دارند.  در این یک سال و چند ماه بعداز طلاق، سختی‌هایی که  متحمل شدم اگر بیشتر از پنج سال زندگی با امیر نبوده، کمتر هم نیست.»

علاوه بر این، اوایل بهار سال 1403 وقتی در یکی از شرکت‌های خصوصی که در بامیان فعال است پیشنهاد کار داد، قبولش نکردند چون رییس شرکت از صدیقه خواست که «با هم رفیق» شوند که از نظر او به کارگیری این اصطلاح به وضوح به معنای درخواست جنسی بود.

در جامعه‌ی بسته و سنتی که صدیقه آن را خوب می‌شناسد، طلاق هنوز هم یک عمل نادرست پنداشته می‌شود و به زنانی که طلاق گرفته‌اند، انگ بدکاره بودن زده می‌شود.

به گفته‌ی خودش، «نه ازدواج  به دل من بود و نه هم طلاق. قدم اول این زندگی را پدر و مادرم برداشتند و آخرش را هم امیر. من فقط مهره‌ی سوخته‌ای بودم بدست والدینم و بعد شوهر سابقم. پدرم از ترس حرف مردم و از دست دادن آبرویش وادارم کرد با مردی که شناخت کافی‌ ازش نداشتم ازدواج کنم. مادرم می‌گفت مردم پشت سر ما بد میگن و از اینکه دنبال درس هستم نه ازدواج، به ریش سفید پدرم می‌خندند.»

وقتی حرف می‌زند، هنوز دستانش با سماجت و مهارت تمام در کار دوخت و دوز است.

صدیقه در سال 1394 با پاس کردن آزمون کانکور، از یک روستای  محروم  ورس بامیان موفق شد به دانشگاه کابل در رشته جغرافیه راه پیدا کند، در شرایطی که  هیچ دختری از اهالی ده اجازه تحصیل نداشت. رفت و آمد او به پایتخت، زیرپا گذاشتن خطوط قرمز قبیله‌ی او محسوب می‌شد. او مدعی است که در یکی از روزهای تعطیلات دانشگاه، وقتی به قریه‌اش رفته بود، پسرهای محله سر راهش را گرفته و هشدار دادند که هرچه زودتر بی‌خیال درس خواندن شود وگرنه او را خواهند کشت. به گفته‌ی صدیقه: «می‌گفتن دست از بازی با آبروی پدرت و مردان قریه بردار و دانشگاه ره ترک کن. این بار اگه کابل بروی، خونت ره می‌ریزانیم.»

با پیش آمدن طلاق و زندگی در تنهایی، اکنون نه تنها از نظر مردان قبیله او دیگر تمام خطوط قرمز قبیله‌ای را پشت سرگذاشته؛ بلکه زبان تلخ و نگاه مردان هرزه را هم باید تحمل کند. شاید این شعر فروغ فرخ‌زاد به درستی حال این روزهای صدیقه را توصیف کند «و این منم زنی تنها/ در آستانه فصل سرد/ در ابتدای درک هستی آلوده‌ی زمین/ و یأس ساده و غمناک آسمان/ و ناتوانی این دست‌های سیمانی.»
یادداشت: نام‌های آمده در این گزارش مستعار است.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری