هیچکس نمیداند در آن ۹شب و روز ملکه ابراهیمی به چه چیزی فکر میکرد. برای کدامین آرزویش یا با مرگ میجنگید. روزهایی که ساچمهها، لبخندها و صدای زیبای او را گرفته بود.
ویدیویی از دکلمهی ملکه برای “وطن” در فضای اتاقی سرد و تاریک با گریهی پدر و مادر او ملودی غمانگیزی پخش کرده است. بصیر ابراهیمی پدر ملکه با بغضی که در گلو دارد میگوید: «سه ساچمه به پشت سر ملکه خورده بود».
به قول بصیر ابراهیمی پدرش، ملکه آخرین لحظات زندگیاش را در بستر شفاخانه اشک ریخته بود.” من خانه آمده بودم. وقتی برگشتم پرستارش گفت که دیشب ملکه گریه کرده بود…” بغض گلوی آقای ابراهیمی نیز میشکند و برای لحظهای حرفهایش قطع میشود و خاموشانه اشک میریزد.
ملکه ابراهیمی به تازگی ۱۸ساله شده بود.او سخت تلاش میکرد که امتحان کانکور را موفقانه سپری نماید و خانوادهاش را حمایت کند. پدر کارگرش برای یک صنف “آمادگی کانکور” او پول قرض میکند تا دخترش که علاقهی شدیدی به درس دارد، برای ورود به دانشگاه آماده شود. فضای جنگ زده افغانستان که جمعیت ۳۶ میلیونی این کشور بهگونه مستقیم و غیر مستقیم از آن متضرر هستند، اما خانواده ملکه ابراهیمی درد مضاعفی را در اثر جنگ متحمل شده اند؛ از یک طرف فقر و ناداری و از طرفی دختر نوجوان شان را از دست دادند.
از کودکی تا نوجوانی؛ ملکه ابراهیمی چگونه راه پر خم و پیچ آموزش دوره مکتب را پیموده بود؟
یک بهار سرد و بارانی خانوادهی او از یک روستای دور دست غزنی به کابل آمدند تا ملکه را که ۷ساله شده بود به مکتب بفرستند. آن بهار را آنها در یک خانهی که پنجرههایش شیشه نداشت و کف خانه خاکی بود، زندگی کردند. اما ملکه به مکتب رفت و درس خواند و وقتی نوجوان شد مدیریت برنامههای فرهنگی مکتبش را به عهده گرفت.
او یکی از دانش آموزان لایق مکتبش بود. ملکه در برنامههای فرهنگی که در مکتب راه اندازی میشد نیز سهم میگرفت.
ما کوچه به کوچه دنبال آدرس خانه بصیر ابراهیمی میگشتیم. مسیر بسیار دور در یک منطقه حاشیهنشین شهر کابل. مادر ملکه میگوید که دخترش همین مسیر دور را (از خانه تا مرکز آموزشی کوثر دانش) پیاده رفت و آمد میکرد.
بصیر ابراهیمی پدر ملکه در یک منطقه حاشیهنشین کابل در یک خانه کرایی زندگی میکند. او میگوید که با تحمل سختیها همیشه تلاش کرده تا فرزندانش با سواد شوند تا افغانستان از وضعیت تلخ و تاریک کنونی نجات یابد.
بصیر ابراهیمی میگوید به دلیل فقر و ناداری و بیکاری مطلق در افغانستان تصمیم داشت که برای کارگری به ایران برود اما ملکه دخترش مانع رفتن او میشود.« میخواستم امسال قاچاقی به ایران بروم. اینجا کار نیست. ملکه گفت پدر تو ایران نرو. من از مکتب فارغ شوم کار میکنم.»
روزی که ملکه زخمی شد
ساعت ۴:۳۰ دقیقه بعد از ظهر بود که انفجاری مهیبی غرب کابل را تکان داد صدای انفجار در پس کوچههای خاکی غرب کابل پیچید. عامل انتحاری هنگام رخصتی دانشآموزان مرکز آموزشی« کوثر دانش» مواد انفجاری همراهش را منفجر کرد.
در این حمله دستکم ۲۴ نفر کشته و ۵۷ نفر دیگر زخمی شدند. در نخست ملکه یکی از زخمیان این رویداد تروریستی بود.
موقعی که ملکه در میان دود و باروت افتاده بود، پدرش مصروف کار یک ساختمان بود و مادرش دنبال سودا به بازار رفته بود.
چون مادرش به ساحه انتحار نزدیکتر بود زودتر از شوهرش خودش را به آموزشگاه کوثر دانش میرساند.
مادر ملکه میگوید:« صدای انفجار را که شنیدم همه میگفتند در کورس کوثر دانش انفجار شده. تمام راهها بسته بود. هرچه میدویدم، راه تمام نمیشد. بدن زخمی و پر خون ملکه را در شفاخانه سیدالشهدا غرق خون پیدا کردم… بیهوش شدم»
پدر ملکه ساعت ۵ بعد از ظهر هنگامی که مصروف کار بود، از یکی از دوستانش تماس دریافت میکند «ملکه زخمی شده است.»
او عاجل با بایسکلاش به سمت شفاخانهی نزدیک آموزشگاه کوثر دانش میرود. اما در آن شفاخانه ملکه نبود. او را به دلیل زخم عمیق که بر بدنش داشت به بخش جراحی شفاخانه محمدعلی جناح انتقال داده بودند.« در بخش جراحی ملکه را دیدم. مادرش به حدی جیغ میزد ک گویی جگرش از دهنش بیرون میشد»
ملکه ۹ شب و روز درد کشید. به قول پدرش او در میان درد ناشی از ساچمهها بر بدنش، روزهای سختی را در شفاخانه سپری کرد. در این مدت خانواده ملکه بخاطر بهبودی او از هیچ سعی و تلاشی دریغ نکردند. پدرش میگوید او یکجا با دختر نوجوانش درد کشیده است.
پدر که پرستار دختر نوجوانش بود، چشم از دستگاه ضربان سنج قلب که به قلب ملکه وصل بود، نمیکند. لحظه شماری میکرد تا این دستگاه نوید خوب شدن دخترش را بدهد؛ اما دستگاه خلاف انتظار آقای براهیمی در حرکت بود.« هر لحظه به دستگاه نگاه میکردم، ضربان قلبش پایین و بالا میرفت.» وقتی ضربان قلب ملکه کم شده میرفت، آقای ابراهیمی خودش را گم کرده بود و در میان ناباوریها، قبول کرد که دیگر دخترش زنده نیست.
ملکه در اثر حمله انتحاری بر مرکز آموزشی کوثر دانش به تاریخ ۳ عقرب ۱۳۹۹ به گونه عمیق زخمی و به تاریخ ۱۲ عقرب جان باخت.