رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

کودکان کار؛ در منجلاب فقر با آرزوهای زیبا

۲۹ عقرب ۱۴۰۳
کودکان کار؛ در منجلاب فقر با آرزوهای زیبا

عکس: رسانه‌ی رخشانه

رها آزاد

هرچند کودکان کار در منجلاب فقر گرفتارند، اما دل‌های‌شان هنوز سرشار از آرزوهای زیباست: «من‌ می‌خواهم یک جراح قلب شوم.»، «من می‌خواهم یک موتر خوب داشته باشم.»، «من می‌خواهم معلم خوب و مهربانی شوم.»، «من می‌خواهم  انجنیر شوم.» و «من می‌خواهم کتاب‌ بخوانم.» این‌ها نمونه‌هایی از آرزوهای کودکان کار است که در یک مرکز فرهنگی ولایت بدخشان به چشم می‌خورد.

کتاب‌سرای «اورانوس» در شهر فیض‌آباد ولایت بدخشان برنامه قصه‌خوانی و رسامی را برای کودکان کار برگزار می‌کند. یکی از دست‌اندرکاران این برنامه که خواست در گزارش ناشناس بماند گفته است، دور اول این برنامه به تاریخ بیست‌ویک میزان ۱۴۰۳ برگزار شده بود.

او گفته است هدف از این برنامه تشویق و حمایت از کودکان کار است: «حق این کودکان نیست که از صبح تا شام کار کنند و شب‌ها با خستگی نگران فردای‌شان باشند. آن‌ها در این سن نیاز به فضایی آرام و سالم برای آموزش دارند. ما با راه‌اندازی این برنامه می‌خواهیم به این کودکان بگوییم که شما هم ارزشمند و مهم هستید. زندگی برای شما هرچند سخت است، اما شما لایق یک زندگی خوب و آرام هستید و حالا وقت آن است که کودکی کنید و درس بخوانید.»

 تاکنون یک دور از این برنامه برگزار شده که در آن 24 کودک کار شرکت کرده‌اند. اما مسوولان این مرکز می‌گویند، در تلاش‌اند که این برنامه‌ها را ادامه دهند.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

زورگیری کوچی‌ها با حمایت طالبان؛ در «قرغنه‌تو» بامیان چه می‌گذرد؟

 ممنوعیت فروش موی سر زنان؛ غیرشرعی برای طالبان، نان برای زنان

بر اساس آماری که ریاست کار و امور اجتماعی طالبان در بدخشان قبلا اعلام کرده‌‌، در حدود نه تا ده هزار کودک در این ولایت مشغول کار‌های شاقه‌ و خیابانی هستند.

مرکز فرهنگی کتاب‌سرای «اورانوس»  در سال ۱۴۰۲ با هزینه‌ی شخصی، توسط داکتر گیتی فرح مهدی در فیض‌آباد، مرکز ولایت بدخشان تأسیس شده است. جایی که دست‌کم 300 جلد کتاب با عناوین مختلف برای بازدیدکنندگان در دسترس است و هم‌چنین کتاب‌های صوتی برای نابینایان دارد.

برنامه‌ای که یک بار این مرکز برای کودکان برگزار کرده شامل قصه‌خوانی، رسامی و نوشتن آرزوهای‌شان بوده است. یک مسوول این مرکز فرهنگی گفته است: «۲۴ کودک در این برنامه شرکت کردند که همه کارگر بودند و اکثرشان نان‌آور خانواده‌هایشان هستند. در میان آن‌ها شاید چهار یا پنج نفر به مکتب می‌رفتند، اما بقیه‌شان فقط کار می‌کردند و از رفتن به مکتب محروم بودند. ما خواستیم آن‌ها را برای مدتی کوتاه هم که شده از فضای رنج‌آور کار دور کنیم.»

«درخت آرزوی بچه‌های کار» در سالون این مرکز بیشتر خودنمایی می‌کند. این درخت در نزدیکِ قفسه‌های کتاب‌هایی که مربوط به کودکان است، گذاشته شده بود.

یکی از این  آرزوها مربوط به محمد تمیم 14 ساله است. کودک کاری که آرزو دارد روزی داکتر شود؛ اما اگر روزگار و فقر به او این فرصت را بدهد: «ما در خانواده شش نفر هستیم. پدرم پیر شده و دیگر توان کار کردن را ندارد، مادرم هم‌ که مریض است و در این‌ میان باید من کار کنم.»

محمد تمیم می‌گوید، او از بام تا شام در کوچه‌های فیض‌آباد کفاشی می‌کند تا خانواده نانی برای خوردن داشته باشد. او گفته است حتا فرصت ندارد که مکتب برود. او هیچ‌گاه نتوانسته به مکتب برود و حالا با همکاری یکی از بچه‌های کار که رفیق‌اش نیز است آرزویش را روی درخت نوشته است.

اما تمیم خوش‌حال است که در این برنامه شرکت کرده و آرزویش را بر درخت آویزان کرده است، به این امید که روزی محقق شود.  

اکبر ۱۲‌ساله نیز کفاشی می‌کند. او در یک خانواده هفت نفری در شهر فیض‌آباد زندگی‌ می‌کند. او فقط توانسته دو‌سال به مکتب برود و از آن به بعد با یک خواهر ۱۰ ساله و یک برادر ۱۴‌ساله‌اش در بیرون از خانه کار می‌کنند. اکبر کفاشی می‌کند و خواهر و برادرش کراچی‌دستی دارند.

اکبر خوشحال است که در این برنامه شرکت کرده است؛ بیش‌تر برای این خوشحال است که رسامی مورد‌ علاقه‌‌اش را کشیده است.  او تصویری از یک سگ و گربه را که اکبر در حال غذا دادن به آنها است کشیده است.

در میان این بیست‌وچهار کودک، چهار دختر هم اشتراک کرده بودند، که مجبور به انجام کارهای سخت بیرون از خانه شده‌اند. مثل مریم (مستعار)سیزده‌ساله که خریطه‌ی پلاستیکی می‌فروشد و گاهی تکدی‌گری می‌کند. مریم تا صنف پنج مکتب را خوانده است و تا حالا آرزوی رفتن به مکتب و ادامه دادن درس‌ در دلش مانده است.

چادر‌ش را سفت دور سرش پیچیده بود. لباس‌هایی که رنگشان زیر گرد و غبار گم شده، گواه زندگی سخت او بود: «در خانه هشت‌نفر هستیم. مادرم کمر درد دارد و زیاد کار کرده نمی‌تواند، قبلن‌ها لباس‌شویی می‌کرد و گاهی نان پخته می‌کرد ولی حالی نمی‌تواند. مه مجبور هستم د بیرون کار کنم تا گشنه نمانیم. پدرم با وجودی کراچی دارد و کار می‌کند؛ اما نمیشه، بعضی‌وقت‌ها به مشکل غذای‌مان را  پیدا می‌کنیم.»

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری