رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

چشم‌دیدی از بازداشت زنان بدون محرم در کابل؛ زنی که با شوک برقی نقش زمین شد

۲۶ حوت ۱۴۰۳
چشم‌دیدی از بازداشت زنان بدون محرم در کابل؛ زنی که با شوک برقی نقش زمین شد

عکس تزئینی است

سروش جُلغری  (نام مستعار)

پس از حاکمیت دوباره‌ی طالبان بر افغانستان، کمتر به شهر و بازار می‌روم. ترجیح می‌دهم در چاردیواری خانه باشم و از پنجره شاهد روشن شدن روز و تاریک شدن شب باشم. از کنار پنجره آدم‌هایی ‌را ببینم که هر روز مانند زندانیان بی روح و رنگ‌پریده، در انتظار درخشش آفتاب در صحن زندان پراکنده می‌شوند. 

با هر بار رفتن به شهر و گذشتن از جاده‌ها وکوچه‌هایی که سال‌ها شور و نشاطِ زندگی در آن‌ها جاری بود، اکنون چیزی‌ که در برگشت با خود به خانه می‌آورم، انبوهی از رنج، بیچارگی و درماندگی است ‌که در روح و روانم لایه به لایه بر روی‌هم انباشته می‌شوند.

بر حسب اتفاق، روزی یکی از دوستان خوبم که قرار بود مانند ده‌ها دوست دیگرم که چون پرنده‌‌های مهاجر از کاشانه‌ و وطن‌شان بال پرواز گشودند، راهی دیار غربت شود، تماس گرفت تا به بهانه‌ی خداحافظی، دیداری داشته باشیم و ساعتی را باهم صحبت کنیم. قرار گذاشتیم تا ساعت یازده پیش از چاشت در یکی از کافه‌های شهر نو کابل، همدیگر را ببینیم. کافه‌‌ای ‌که بارها شاهد صحبت‌های همدلی، مهربانی، تجلیل مناسبت‌های ویژه و خنده‌ی دوستانه‌مان بوده و خاطرات خوبی داشتیم.

نیم ساعت پیش از قرار ملاقات، از خانه بیرون شدم و سوار تکسی شهری شدم. ایستگاه‌های بازرسی طالبان در هر جاده و چارراهی تکسی‌ها را یک‌به‌یک بررسی دقیق می‌کردند و در بعضی از چهار‌راهی‌های مزدحم در کنار افراد مسلح طالبان، ماموران امربه معروف و نهی از منکر نیز موترها را بازرسی می‌کردند. بس‌ها و تکسی‌هایی که زنان در آن سوار شده‌ بودند، بیشتر مورد بازجویی قرار می‌گرفتند. این بازرسی باعث ازدحام ترافیکی شد و من که نمی‌خواستم دوستم در انتظار بماند، در چهارراهی “دهن باغ” از تکسی پیاده شدم.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

روایت زنان؛ پای گفته‌های سه استاد زن از حذف اجباری از دانشگاه بدخشان

سازمان ملل: بیش از یک میلیون دختر در افغانستان به‌طور سیستماتیک از تحصیل محروم هستند

چارراهی «دهن باغ» محلی‌ست که «باغ زنانه» و کوچه‌ی «شهرآرا» نیز در آن موقعیت داشته و نزد مردم شهرت یافته است. باغ زنانه که سال‌ها مکان ویژه و امنی برای آسایش و فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و تفریحی زنان در شهر کابل بود، اکنون دروازه‌های آن بسته‌ است و زنان از رفتن به داخل آن بیم و هراس دارند.

کوچه‌ی شهر آرا که برای من شنیدن و تکرار نامش با لهجه‌ی سچه‌ی مردمان کابلی «کوچه‌ی شار آرا»  همیشه لذت عجیبی می‌داد، اکنون  اندوه و آوارگی بر آن سایه انداخته است و باشندگان آن شور و اشتیاق گذشته‌ را ندارند. 

پس از چند دقیقه قدم زدن در پیاده‌راه کنار جاده، متوجه شدم که در فاصله‌ی اندک پیش‌تر از من، همه موترها توقف کرده‌اند و جمعی از مردم در اطراف موتر نوع بس سفید که مربوط به وزارت امربه معروف و نهی از منکر بود، جمع شده‌‌اند.

با شتاب به آن‌ها نزدیک شدم، با هر قدم، صدای فریاد و ناله‌ی یک زن بلندتر به گوشم می‌رسید. وقتی رسیدم با صحنه‌ی وحشتناک و دردآوری رو به‌رو شدم.

در داخل موترِ بس نزدیک به ده زن در چوکی‌ها نشسته بودند و هر یک فریاد و ناله داشتند و خواهش می‌کردند که آن‌ها را آزاد کنند. یکی از زن‌ها فریاد می‌زد که برای خرید و ضرورت به بازار می‌رود. دیگری می‌گفت که مریض است و باید به شفاخانه‌ی «ملالی»  برود و زن دیگری با مامور امر به معروف بحث می‌کرد و می‌گفت که شوهرش سال‌هاست که فوت کرده و بدون سرپرست است؛ مجبور است برای خرید و تامین نیازهای فرزندانش به بازار برود. اما گویا مامور طالبان گوش شنوایی نداشتند و با تهدید آن‌ها را به سکوت دعوت می‌کرد. همه‌ی این زنان لباس مناسب پوشیده و ماسک بر صورت داشتند و تنها گناه‌شان این بود‌ که برخی از آن‌ها بدون محرم گشت‌وگذار کرده‌اند و چند زن دیگر هم از ناچاری مجبور بودند در سطح شهر گدایی کنند.

فریاد و صدایی که مردم را به دور خود جمع کرده ‌بود، مربوط به زنی بود که با ماموران امر به معروف مقاومت می‌کرد و از سوار شدن به موتر بس، خودداری می‌کرد. دو زنی که از جمله‌ی ماموران امر به معروف بودند و لباس‌های سیاهی بر تن داشتند، تلاش‌می‌کردند تا این زن را سوار موتر نمایند، اما از آنجا که هیکل زن نسبت به آن‌ها قوی‌تر بود و مقاومت می‌کرد، نمی‌توانستند او را به داخل موتر بالا کنند.

چند تن از مردانی که شاهد این رفتار طالبان بودند، خواستند برای رهایی زن پادرمیانی کنند؛ اما ماموران امر به معروف سخن‌ آن‌ها را نادیده گرفته و تاکید کردند که در کار آن‌ها مداخله نکنند، زیرا این امر وزارت است و کسی نباید سرپیچی کند.

یکی از دو مامور مرد طالبان که همراه آن‌ها بود، ناگهان با قهر و خشونت فراوان از جیب خود، دستگاه شوک برقی ‌را بیرون کشید و با فشردن دکمه‌ای، چندین بار آن را بر روی شانه و گردن زن فشار داد و صدای ترسناک جرقه‌های دستگاه در فضا پیچید که با این عمل خشونت‌بار، زن با جیغ بلندی بیهوش شد و بر زمین افتاد.

با بیهوش‌شدن زن، دو مامور زن امربه معروف و نهی از منکر تلاش کردند او را که در حالت بیهوشی بود به داخل موتر انتقال بدهند، اما این‌بار هم توانایی انتقال او ‌را نداشتند. مامور مردی‌که زن را شوک برقی داده‌ بود، همکار دیگر خود را که داخل موتر بود صدا زد و با بی‌رحمی و قساوت تمام، یکی‌ از پاها و دیگری از دست‌های زن گرفتند و از زمین بالا کردند و دو زن مامور طالبان هم از کمر زن گرفته و او را مثل یک بوجی کاه به داخل موتر بالا کرده و کشان کشان به کف بس خواباندند.

با بیهوشی و انتقال زن به داخل بس، گویا صحنه‌ی نمایشی که راه‌اندازی شده‌بود، پایان یافت. موتر بس حامل زنان به سوی وزارت امر به معروف و نهی از منکر حرکت کرد و مردم نیز یکی یکی راه خود را در پیش گرفته و پراکنده شدند.

وقتی می‌خواستم از محل واقعه دور شوم، پاهایم سست شده بود و توانایی راه رفتن نداشتم. ذهنم آرامش خود را از دست داده بود و با تکرار صحنه‌ی شوک‌ برقی بر آن زن در ذهنم، سراپای وجودم به لرزه می‌افتاد و گویا هر بار این شوک برقی بود که بر تن من وارد می‌شد. ناچار دقایقی را در پیش دکانی نشستم و از دکان‌دار آب نوشیدنی سرد خواستم تا اندکی به آرامش برسم.

با بیست دقیقه تاخیر به دیدار دوست خود در مکان تعیین شده رسیدم. پس از سلام و احوال‌پرسی، دلیل دیر آمدنم را پرسید و من تمام ماجرا را برایش بازگو کردم. آه حسرت‌باری کشید و گفت: «می‌بینی؛ آدم در این کشور به چه دل ‌خوش کند و زندگی کند یا برای فردا خوب‌تر امیدوار بماند. هر روز وضعیت نسبت به روز گذشته بدتر و دردآور می‌شود. ناگزیر برای آینده‌ی فرزندانم هم که شده باید افغانستان‌ را ترک کنیم.»

صحبت های این دوست و حس ناامیدی و حسرت برای نماندن در سرزمین مادری و ناگزیری برای انتخاب غربت، برای من کمتر از شوک برقی ماموران امربه معروف طالبان نبود.

یادداشت: مسوولیت محتوای روایت‌های دریافت‌ شده بر عهده‌ی نویسندگان آن‌هاست.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری