رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

از ازدواج اجباری تا تقاضای جنسی دادستان طالبان؛ پای درد دل زنی که تا خودش را شناخته یک قربانی بوده

۵ دلو ۱۴۰۳
از ازدواج اجباری تا تقاضای جنسی دادستان طالبان؛ پای درد دل زنی که تا خودش را شناخته یک قربانی بوده

عکس تزئینی است/ NAVEED TANVEER/AFP

نوشا عصیان

نزدیک به هشت‌ روز از زایمان فریما (نام مستعار) گذشته بود که در یک روز سرد و ابری در بدخشان برای دیدار او به خانه‌ی مادرش رفتم.  زن 32 ساله‌ای که بار اول قربانی یک ازدواج اجباری شده، برای فرار از این ازدواج اجباری در روند دادخواست طلاق، دادستان طالبان در بدخشان از او درخواست جنسی کرده و در نهایت هم با فریب یک عضو دیگر طالبان همسر دوم او شده است.

فریما در گوشه‌ی اتاق، همراه با کودک هشت‌ روزه‌اش آرام نشسته بود تا گرم شود. او یک ماه قبل برای زایمان، از یکی از ولسوالی دوردست بدخشان به شهر فیض‌آباد در مرکز بدخشان آمده است. فریما گفت، قرار است به زودی دوباره به ولسوالی محل زندگی‌اش برگردد که به دلیل نگرانی امنیتی نامی از محل دقیق زندگی او در این گزارش نمی‌آید.

شوهر فعلی فریما عضویت طالبان را دارد و در حالی با فریما ازدواج کرده‌ که همسر قبلی‌اش هم‌چنان با او در یک خانه زندگی می‌کند‌ و چند فرزند نیز از همسر اول خود دارد.

وقتی فریما حرف می‌زد، کودک‌اش که یک دختر بود مدام گریه می‌کرد. اما فریما حکایت ناگوار زندگی‌اش را در حالی که مادرش هم در کنارش نشسته بود با گفتن این کلمات شروع کرد: «در اصل زندگی مرا مادرم‌ خراب کرد. ۱۶ساله بودم که مرا به شوهر دادن. شوهرم حدود چهار سال از مه کلان بود، یک‌بار هم از مه پرسان نکردن که مه قبول دارم یا ندارم.»

این مطالب هم توصیه می‌شود:

روایت زنان؛ پای گفته‌های سه استاد زن از حذف اجباری از دانشگاه بدخشان

سازمان ملل: بیش از یک میلیون دختر در افغانستان به‌طور سیستماتیک از تحصیل محروم هستند

او خودش را قربانی ازدواج اجباری می‌داند که 13 سال زندگی مصیبت‌باری برایش رقم زده است: «هرچه گفت قبول کردم، لت و کوبم می‌کرد، اما صدایم را بلند نمی‌کردم. حتا اولاد‌های‌مان ره می‌زد مه تحمل می‌کردم، چون او معتاد بود. اگر مواد می‌داشت خو خوب، اگر نمی‌داشت روز ما ره سیاه می‌کرد.»

مادر فریما زن ۵۱ ساله و مادر چند فرزند، از جمله دو دختر است که فریما یکی از آن‌ها است. حسرت را می‌توان از چشمان او خواند که با گفتن این کلمات آن را بروز داد: «اگر می‌فهمیدیم ما اولاد‌مان را به یک معتاد نمی‌دادیم. او مستری بود و روزگار خوبی داشت. ما گفتیم دختر‌مان خوش‌بخت شود. چه می‌فهمیدیم که ای‌قسم میشه.»

کارنامه افغانستان حتا پیش از طالبان، در زمینه ازدواج‌های زیر سن و اجباری سیاه بود. در سالی که فریما مجبور شد ازدواج کند هیچ‌ قانونی در افغانستان حاکم نبود که جلو چنین کاری را بگیرد. یک سال بعد در سال 1388 بود که قانون منع خشونت در افغانستان تصویب شد که یکی از اهداف اصلی آن منع ازدواج اجباری بود.

پس از تصویب این قانون بود که حکومت سابق افغانستان تلاش زیادی به خرج داد تا با این پدیده مبارزه کند، مشکلی که کمرنگ‌تر شد، اما هرگز از بین نرفت. بویژه در مناطق دوردست افغانستان که دختران هم‌چنان قربانی ازدواج اجباری باقی ماندند.

برگشت طالبان این وضعیت را بدتر هم کرده است. به رغم ادعای طالبان که گفته در بیشتر از  سه سال حاکمیت خود از هزاران ازدواج اجباری جلوگیری کرده، اما آمارهای نهادهای حقوق‌بشری و نظارتی خلاف این را می‌رساند.

سرمفتش ایالات متحده امریکا (سیگار) که یک نهاد نظارتی است، گفته است ازدواج‌های اجباری و زیر سن در افغانستان دست‌کم ۳۵ درصد افزایش یافته است که با بسته شدن مکاتب توسط طالبان ارتباط دارد.

وقتی کارد به استخوان فریما رسید و تصمیم به طلاق گرفت. روند پر دردسری شروع شد که از یک طرف به میان آوردن حرف طلاق برای خانواده‌اش سرافکندگی به حساب می‎آمد و از سوی دیگر، شوهرش هرگز راضی به دادن طلاق نمی‌شد.

از قول فریما، شوهرش به او گفته بود: «هیچ‌وقت از گیر مه خلاص نمی‌شوی. دلت جم باشه.»

فریما که خانواده‌اش را با تهدید به خودکشی راضی به گرفتن طلاق کرد،  در ۲۲ سنبله ۱۴۰۰ در ماه‌های نخست حاکمیت طالبان به دادگاه این گروه در فیض‌آباد مرکز ولایت بدخشان برای گرفتن طلاق از همسرش مراجعه کرد.

فریما گفته است، سه ماه طول کشید که طلاق بگیرد، اما با این شرط که دست از چهار فرزندش بردارد. اما فریما مدعی است که در ماجرای طلاق توسط یک دادستان طالبان از او درخواست جنسی شده است. او ماجرا را این چنین شرح می‌دهد: «یک شام یک شماره زنگ زد، ۲۸ یا ۲۹ سنبله بود. زمانی‌که جواب دادم یک مرد بله گفت، قطع کردم و دوباره تماس گرفت، جواب دادم و پرسیدم که کیستین؟ بعد از اینکه صحبت کرد فهمیدم که امو قاضی است که هر روز به‌خاطر قضیه‌‌ی طلاق پیشش می‌رفتیم.»

در شروع فریما فکر می‌کرد که احتمالا این تماس به موضوع طلاق او ربط دارد، اما وقتی آن دادستان طالبان موضوع را به طرف مسایل شخصی برد، فریما از ماجرا سر درآورد. فریما نام این دادستان طالبان را می‌داند، اما به خاطر نگرانی‌هایی که دارد آن را افشا نمی‌کند.
فریما گفته: «از این قضیه یک هفته گذشت و باز نا‌وقت شب یک‌شماره دیگه زنگ زد اوکی ‌کردم. چون کمی گپ زد و گفت اگر کمک ‌کنم که دعوا به نفع تو ختم شوه، یک شب مهمانم می‌شوی؟ یعنی اگر با او می‌بودم زود‌تر قضیه را به نفع من قضاوت می‌کردند. اما مه زن بد‌کاره نیستم و هیچ‌وقت به ای گپ‌ها توجه نکردم و گفتم هر رقم باشه از شوهرم جدا می‌شم، اما هیچ‌وقت دست به هیچ‌کار غیر اخلاقی نمی‌زنم.»

تلاش‌های رسانه‌ی رخشانه برای صحبت با وکیل فریما برای جزئیات بیشتر این ماجرا بی‌نتیجه بود.

با به قدرت رسیدن دوباره طالبان در افغانستان، دسترسی زنان به نهاد‌های عدلی و قضایی محدود شده است. طالبان دادستان‌های زن را از تمام نهادهای عدلی برکنار کرده و نهادهای حامی حقوق زنان مثل کمیسیون حقوق بشر، وزارت امور زنان و دیگر نهاد‌های حامی زنان را هم بسته‌اند.

همزمان با محدودیت‌های شدید طالبان بر گشت‌وگذار زنان و چالش‌های ورود زنان به نهادهای دولتی طالبان، نبود دادستان‌های زن و نهادهای حامی حقوق زنان، دسترسی زنان به عدالت در حال از بین رفتن است.

فریما در ماه قوس سال 1400 در برابر دست برداشتن از حضانت فرزندان‌اش طلاق گرفت و هشت ماه بعد مردی به خواستگاری‌اش آمد که یک عضو گروه طالبان در بدخشان بود.

به گفته‌ی فریما، این ازدواج به خواست خود و خانواده‌اش بود، اگرچه سعادتمندانه نبود: «… وقتی به خواستگاری آمده بود، گفت مجرد هستم، هیچ‌کسی را ندارم…حتا دست روی قرآن گذاشت و قسم خورده که مجرد است.»

وقتی از مادر فریما می‌پرسم که چگونه دوباره با چشم بسته دخترش را به این مرد داده، پاسخ‌اش این بود: «آخر خودمان چندان زندگی نداشتیم، هنوزم نداریم. فکر می‌کردیم شاید این‌بار قسمت‌ و تقدیرش خوب باشه و فریما را به … دادیم، چون گپ مردم زیاد پشت‌ ما بود و زن جوان را هم در خانه نگاه کردن زیاد سخت است و خودم هم پیر شده‌ام.»

وقتی فریما با شوهر 42 ساله‌اش به یکی از ولسوالی‌های دور دست بدخشان رفت، فهمید دوباره زندگی‌اش قربانی شده است. او ندانسته همسر مردی شده بود که زن و چندین فرزند داشت: «پیش خود گفتم یعنی مه‌ این‌قدر بدبخت هستم که تمام زندگی من در تلخی سپری شد… دلم برای خودم و او زن (امباق) سوخت.»

نزدیک به سه سال از این ازدواج گذشته، او صاحب دو دختر شده است. نگران آینده و سرنوشت دختران‌اش است که نکند مثل خودش در بن‌بست زندگی گیر کنند، مثل خودش که قربانی سرنوشتی شده که هیچ نقشی در آن نداشته است و تا خودش را شناخته یک قربانی بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری