عقربهی ساعت ۱۱:۲۷ دقیقه پیش از ظهر را نشان میداد که رضا یاری پیامکی با این مضمون« در دانشگاه کابل حمله شده است» را از بخش امنیتی دفتر کاریاش دریافت کرد.
رضا یاری پس از دریافت این پیامک، عاجل گوشی همراهش را برمیدارد به و خواهرش، سهیلا یاری که دانشجوی سال آخر دانشکده« اداره و پالیسی عامه» دانشگاه کابل بود، تماس میگیرد. اما به تماساش پاسخ داده نمیشود.
هرباری که خواهرش برخلاف معمول به زنگهای رضا پاسخ نمیدهد، به نگرانی او افزوده میشود. وقتی رضا پس از چندین بار تماس، پاسخی از خواهرش دریافت نمیکند، از دفتر بیرون میزند و خودش را به دروازه دانشگاه کابل میرساند. او با تجمع تعداد زیادی از افرادی مواجه میشود که همه دنبال دانشجویان اقاریب شان به دانشگاه کابل آمده بودند. اما تمام راههای ورودی به دانشگاه کابل از سوی نیروهای امنیتی مسدود شده بود. جنگ میان مهاجمان و نیروهای امنیتی ادامه داشت. رضا هر لحظه به تلفن خواهرش تماس میگرفت اما پاسخی دریافت نمیکرد« هر لحظه صفحات مجازی را چک میکردم، هر لحظه به تماسهای مادرم از خانه پاسخ میدادم و به سهیلا زنگ میزدم».
رضا همه چیز، جز سهیلا را فراموش کرده بود. او از بیتابی به خود نمیفهمید که کجا میرود و چه میکند. ساعتها انتظار و اضطراب، حوالی ساعت ۳ بعد از ظهر بود که چشم رضا به عکس خونین خواهرش در صفحه فیسبوک در گروه« کابل سکورتی Kabul security » برخورد. « دنیا سرم تاریک شد افتادم روی زمین پسر عمهام در کنارم بود و بخاطر تسلای خاطرم گفت که سهیلا نیست.»
رضا از نیروهای امنیتی که نخستین کسانی هستند که پس از پایان حمله با قربانیان مواجه میشوند، تقاضا دارد که دیگر عکس خونینی از قربانیان حملات تروریستی را در صفحات اجتماعی اشتراک گذاری نکنند.« من از نیروهای امنیتی خواهش میکنم که عکس قربانیان را پس از حملات خونین نگیرند و در صفحات اجتماعی پست نکنند. این کار زخمی است که بر قلب وابستگان قربانیان حملات تروریستی تا سالها باقی میماند.»
با آن که چهره خونین سهیلا یاری برای برادرش کاملا آشکار شده بود، اما رضا تردید داشت. باورش نمیشد که خواهرش در چنین حالتی روی زمین افتاده باشد. رضا وقتی به هوش میاید، به شفاخانه چهارصد بستر میرود او پس از ساعتها بررسی شفاخانهها و آمبولانسها، ساعت ۹ شب در پیش شفاخانه چهارصد بستر جسد بیجان خواهرش را میبیند.
« جسد تمام شهدا را در آمبولانس در داخل خریطههای پلاستکی انداخته بودند. وقتی زیب یکی از خریطهها را پایین کشیدم، چشمم به صورت سهیلا جان خورد. دیدم که بیک کوچکی که سهیلا همیشه به بازویش آویزان میکرد، هنوز به بازویش آویزان است و تلفنش آغشته در خون.»
سهیلا یاری و آرزوهایش یکجا دفن خاک شد
درد از دست دادن خواهر جوان که به قول برادرش قرار بود برایش محفل فراغت برگزار کنند، رضا و خانوادهاش را در یک شوک بزرگ فرو برده است. خواهر و مادر رضا نمیتوانند در مورد سهیلای ۲۱ ساله حرف بزنند.
رضا میگوید که قرار بود تا چند روز دیگر سهیلا ۲۲ ساله شود و سمستر هفتم آخرین سال دانشگاهاش را نیز به اتمام میرساند.
سهیلا در سال ۱۳۹۴ خورشیدی از لیسهی نسوان فیضه ولسوالی جاغوری ولایت غزنی فارغ و با کسب بیش از ۳۰۰ نمبر وارد دانشکده اداره و پالیسی عامهی دانشگاه کابل میشود.
سهیلا همزمان با درسهای دانشگاه، کورس زبان انگلیسی میخواند. برادرش میگوید که سهیلا تصمیم داشت که پس از سپری کردن امتحان« تافل» به فولبرایت امریکا برود.
سهیلا در سال ۱۳۹۷ خورشیدی از طریق رقابت آزاد موفق به دریافت بورسیهی تحصیلی کشور هندوستان از طریق «شورای روابط فرهنگی هند (ICCR) » میشود. اما مشوره برادرش سبب شد که سهیلا به هند نرود.
رضا از این که به خواهرش اجازه رفتن به بورسیه هند را نداده است پشیمان است:« دوسال پیش در یک بورسیه هند کامیاب شده بود کارهای خود را طی مراحل میکرد همراه من مشورت کرد. گفت اجازه بده که هند بروم و لیسانس خودم را آنجا بخوانم. برایش گفتم که تو این قدر زحمت کشیدی به رشته دلخواه خودت کامیاب شدی، حالا بخوان درسات را اینجا ادامه بده در جریان تحصیل میتوانی انگلیسی بخوانی و ماستریات را در بهترین کشور دنیا بخوانی.قبول کرد. ای کاش برایش اجازه میدادم، تا او زنده میبود. حالا خیلی پشیمان هستم از این که چرا برایش اجازه ندادم زجر میکشم. حسرت میخورم.»
سهیلا در خوابگاه دانشگاه کابل بود و باش داشت. او آخرین تماس و صحبتهای که با خواهرش در بیرون از افغانستان و مادرش در دشت برچی کابل داشت، یک روز قبل از کشته شدناش بود.
آخرین حرفهای که میان سهیلا و مادرش رد و بدل شده، هشدار مادرش از وضعیت بد امنیتی این روزهای کابل است.
رضا میگوید که سهیلا روز یکشنبه(۱۱ عقرب) با دوستانش به بازار برای خرید کردن بیرون شده بود که مادرش به او تماس میگیرد و از اوضاع بد امنیتی برایش هشدار میدهد.« مادرم برایش زنگ میزند و میگوید زود به لیلیه برگرد که وضعیت امنیتی خوب نیست.»
سهیلا همراه ۱۸ تن بهشمول یک کارمند دانشگاه، ۱۶ دانشجوی کلاس چهارم دانشکده اداره و پالیسی عامه و دو دانشجوی دانشکده حقوق در حمله مهاجمان مسلح بر دانشگاه کابل جان باخت و بیش از ۴۰ تن دیگر از دانشجویان زخمی شدند.
جسد بیجان سهیلا با تمام آرزوهای که داشت تاریخ (۱۳ عقرب) در تپهی شهدای جنبش روشنایی به خاک سپرده شد.
پس از مرگ سهیلا اکنون رضا یاری، برادرش هر روز صبح «ساعت پنج» با زنگ تلفن بجا مانده سهیلا از خواب بیدار میشود و هر لحظه به او و آرزوهایش میاندیشد.« تلفناش را به ساعت ۵ صبح تنظیم کرده بود و هر صبح همین تایم تلفناش زنگ میخورد. او بیدار میشد و درسهایش را میخواند، اکنون بجای سهیلا من از خواب بیدار میشوم به جوانی، استعداد و آرزوهای که داشت میاندیشم.»