تنهایی، طردشدگی و شرمساری تنها حسهایی است که همگی به او میدهند. بنفشه(اسم مستعار) ۱۸ساله، یک سال میشود که به قصد ازدواج از خانه فرار کرده است.
یک روز بهاری که هنوز سپیدهدم سر نزده بود، بنفشه با پسری که دوستش داشت، از دایکندی، پنهانی راهی بامیان میشوند. او آن روز را با تمام جزئیات بهخاطر دارد. روزی که تمام جراتاش را جمع کرد و از یک ازدواج اجباری که در بدل پول هنگفت بود، فرار کرد.
همسر بنفشه چندینبار به خواستگاری رفته بود؛ اما از آنجایی که فقیر بود، پدر بنفشه موافقت نمیکرد. زیرا در اکثر مناطق افغانستان رسم بر این است که دختر را در بدل پول(طویانه سنگین) به همسر بدهند. در دایکندی طویانه از سه صد هزار افغانی پول نقد شروع و همراه با حیوانات اهلی(گاو و گوسفند) است که خانواده دختر از خانواده پسر دریافت میکند.
به این لحاظ مسئولان ریاست امور زنان در دایکندی، دلیل عمده فرار از خانه را طویانههای بالا، ازدواجهای زیر سن و اجباری میخوانند.
فرار از خانه یک امر ناپسند و ننگآور در بین اجتماع است. در حالی که براساس قانون این عمل جرم نیست؛ اما رفتار و برخورد مردم با دختری که آن را انجام داده باشد، زشت و زننده است. این برخوردهای اجتماعی تنها شامل حال دختر میشود و پسر از آن در امان است. تا جایی که بعد از آن اتفاق، حتا همسر دختر این کار را به روی او میآورد.
بنفشه وقتی از خانه فرار کرد، صنف ۷مکتب بود. او آرزو داشت که تحصیل کند و به آرمانهایش برسد؛ اما وقتی پای قضیه ازدواج اجباری در میان آمد، او گزینهی دیگری جز فرار را در پیش رویش نمیدید. اما حالا همسرش هرازگاهی او را میگوید:«اگر خوب میبودی، با من فرار نمیکردی».
بنفشه حالا احساس میکند که از همهسو رانده شده و روزها در کنج خانه به خودش نفرین میفرستد و زانوی افسردگی را بغل میکند. در خانوادهها رسم است که اگر دختری فرار کرد و بعد از فرار همسرش همان طویانه را پرداخت، آنها با دخترشان آشتی میکنند. اما اگر این کار صورت نگرفت، دخترشان را برای همیشه به حال خودش تنها میگذارند.
همسر او در یکی از شرکتهای ساختمانی در شهر کابل ماهانه با مزد ۵هزار افغانی کار میکند. فقر و تنگدستی آنها باعث شده که بنفشه جرات نتواند به خانهاش تماس بگیرد؛ زیرا اگر تماس بگیرد، آنها دنبال او میآیند و در بدل دخترشان پول از خانواده همسرش میگیرند.
بنفشه میگوید که دلش برای مادرش تنگ شده؛ اما جرات ندارد که از او احوال بگیرد:«میخواهم تماس بگیرم؛ ولی میفهمم که مرا نمیبخشند، چون آبروی آنها را پیش قوم بردم». اما آیا «آبرو» چیزی قابل لمس است که برده شود؟ در جامعه مردسالار آبرو همان «شی» یا جنس است که بین مردان تبادله میشود. در دایکندی هم رواج است که اگر پول پرداخت شد، آن وقت آبرو هم بازگردانده میشود. گویی زن جنس است که میفروشند.
در ریاست امور زنان ولایت دایکندی هیچ آماری از ازدواجهایی که با فرار از خانه اتفاق افتاده در دست نیست. چه برسد به آمار افسردگی و خشونتهایی که زنان بعد از اینگونه ازدواجها به آن دچار میشوند.
بینظیر جعفری، رئیس امور زنان دایکندی میگوید:« بیشتر از ازدواجهای زیر سن، اجباری و فرار از منزل متاسفانه در ریاست امور زنان این ولایت ثبت نشده؛ چون تا زمانی که قضایا جنجالی نمیشود طبق سنت و عرف محلی، مردم آن را حل فصل میکنند؛ اما زمانی که قضایا به خشونت کشیده شود بعد آن هم بسیار به ندرت مردم مراجعه میکنند به ارگانهای دولتی از جمله ریاست امور زنان.»
رئیس امور زنان دایکندی میگوید که این ریاست در سال ۱۳۹۹، ۲۰۸ قضیه خشونت را در سطح ولایت به ثبت رسانده است که ازدواجهای زیر سن و فرار از منزل را نیز شامل میشود.
براساس گزارش ریاست امور زنان دایکندی در جریان سال گذشته در حدود ۶ قضیه فرار از منزل در این ریاست به ثبت رسیده است. براساس قانون اساسی افغانستان، فرار از منزل جرم نیست. اما هزینهی اجتماعی این امر برای زنان بسیار سنگین تمام میشود.
یک ساعت را با بنفشه سپری کردم، او حتا یکبار هم نشد که سرش را بلند بگیرد و صحبت کند. هر پرسش را با اضطراب و چشمان به زمین دوخته پاسخ میداد. حالا او احساس میکند که راه برگشت به آرزوهایش را ندارد. از درس و تحصیل بازمانده و از خانوادهاش رانده شده است و مهم تر از همه اجتماع او را به دیده حقارت مینگرد.
بنفشه یک نمونه از زنانی است که با این چالشهای اجتماعی دست و پنجه نرم میکند. در حالی که بنفشههای زیادی است که قربانی این وضعیت ناگوار میشوند.