زمری آشنا*
اشاره: ۲۵ نوامبر از طرف سازمان ملل بهعنوان روز جهانی محو خشونت علیه زنان نام گذاری شده است. اما در افغانستان خشونت بر زنان در حال بیشتر شدن است. حتا قبل از طالبان، این کشور بالاترین میزان خشونت علیه زنان را در سطح جهان داشت. پس از حاکمیت دوبارهی طالبان، وضعیت از این هم بدتر شده است. خشونت علیه زنان هم از نظر آمار بلند رفته و هم متنوع شده است. در ادامه، روایتهایی را میخوانید که از طرف زنان و دختران به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان به رسانهی رخشانه رسیده است. روایتهایی که نشان میدهند، دیگر خشونت بر زنان در افغانستان فردی نه، بلکه کتلهوی است.
«روایت من از خشونت» (۱۲)
بايد اذعان داشت که هر گونه اقدام به خشونت مبتنی بر جنسیت که منجر به تهدید، اجبار، آزار اجتماعی، روانی، عاطفی، کلامی، سختگیری اقتصادی، نادیده گرفتن توانایی، آزار جسمی، روحی و روانی زنان شود، همگی از مصادیق خشونت علیه زنان است. خشونت تنها لتوکوب زن نیست؛ بلکه هر نوع بدرفتاری، درشتی، تندخویی و نادیده گرفتن حقوق زن هم خشونت محسوب میشود.
اما طالبان بعد از این که با خشونت و نظامیگری بهعنوان نیروی بنیادگرای دینی و فاشیستی بر افغانستان حاکم شدند، در اولین وهلهی حیات سیاسی خویش، به حذف سیستماتیک زنان از عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی اقدام کردند.
این اندیشه که ریشه در باورهای منجمدشدهی مردسالارانهی این گروه دارد، باعث شده است تا زنان در بیغولههای خانههای خویش قرار گرفته و مصروف تولیدمثل، خانهداری و فرمانبرداری از مردان باشند و هیچ حقی در انتخاب پوشش، کار، تحصیل و انتخابهای فردی را نداشته باشند.
به یقین میتوان گفت، قرائتی که طالبان از دین و مبانی دینی دارند، صددرصد مخالف با روح دین بوده و بعید از حقایق دینی است. یکی از دلایلی که سبب شده تا آنان به بیراهه بروند، آگاهی ضعیف آنان از دین و اجتماع است. نگارنده با وجود مطالعات کمی که در مسائل دینی دارد، بارها در گفتوگوهای درون دینی باعث شکست متوليان دینی شده است و با ضرس قاطع بیان کرده است که اگر دریک فضای دور از خشونت و تهدید، مناظرهای شکل بگیرد، آماده است برای اثبات حقوق مسلم برای زنان، مانند حق تحصیل، حق کارکردن بیرون از خانه، مشارکت سیاسی، فعالیتهای مدنی، فرهنگی و… با آنان که این حقوق را از زنان سلب کرده اند، بحث کند.
اما دردا و دریغا که چنین فضایی میسر نیست. من/ ما امروز صحنههای دلخراشی را میبینم/ میبینیم که از فرط بیطاقتی و سکوت مرگبار، هزاربار میمیریم و زنده میشویم. شما فقط تصور کنید که در قرن ۲۱ در حالی که برخی انسانهای آگاه کرات سماوی را مورد کنکاش قرار میدهند، در مخروبهای به نام افغانستان، نوع دیگری از همین موجودات، با شلاق به زن و فرزند مردم مثل کفتار گرسنه با قبیحترین حالت ممکن حملهور میشوند و به اصطلاح او را امر به معروف میکنند.
هرازگاهی که به خاطر رفع دلتنگی و خودفریبی در مرکز شهر مزار شریف میروم، گروهی را در اطراف روضه مبارک میبینم که لباسهای سفید شبیه فرشتگان نجات (داکتران) بر تن کرده و درحالی که شلاق به دست دارند، میان جمعیت انبوه قدم میزنند و به زعم خودشان دنبال افراد خاطی میگردند. گاهی میبینم که جمعیتی در منطقه شکل گرفته ولی با ذهن آشفته پیش میروم، زنی را میبینم که بهخاطر روسری کوچک و یا هم نداشتن نقاب مورد ضربوشتم قرار گرفته است. مردم مثل این که سینما آمده باشند، به آیت صحنه چشم دوخته اند و هيچکس به شمول من جرات اعتراض را ندارد. بر خودم و امثال خودم لعنت میفرستم و صحنه را ترک میکنم.
چند روز پیش، پدری نقل میکرد که دخترش را بهخاطر پوشیدن پتلون به حدی زده اند که سه هفته میشود نتوانسته از جایش بلند شود؛ برای این که مورد تمسخر مردم قرار نگیرد، به کسی چیزی نمیگوید. این نمونهی بسیار کوچک از ماجرای تلخی است که از شهر تمدنپرور بلخ بامی شریک میسازم. عمق تراژدی آنقدر عمیق است که اصلا قلم تاب نوشتن آن را ندارد و اخلاق انسانی رضایت کتابت را نمیدهد.
*. نام نویسنده مستعار است.