رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
English
پشتو
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

آرزوهایی که درد شدند؛ خانه‌ی ما هم سوگوار مرگ رویاهای من و دخترانم است

۹ جدی ۱۴۰۱
آرزوهایی که درد شدند؛ خانه‌ی ما هم سوگوار مرگ رویاهای من و دخترانم است

عکس تزئینی است. منبع: AP

سیمین* ــ  استاد دانشگاه

تا پیش از بسته ‌شدن دانشگاه‌ها به‌روی دختران و ممنوعیت کار زنان، در یک دانشگاه خصوصی در شهر کابل استاد بودم. حتا قبل از این دستور، با شناختی که از دوره‌ی پیش طالبان داشتم، مثل هزاران زن شاغل دیگر آینده‌ی خود و کودکانم را مبهم و تاریک تصور می‌کردم.

بیشتر از بیست روز از استقرار نظام طالبانی نگذشته بود که مساله‌ی تفکیک جنیستی در دانشگاه‌های خصوصی مطرح شد. هرچند این محدودیت تاثیر عمیقی بر وضعیت درسی دختران و زنان در دانشگاه‌های خصوصی گذاشت؛ اما مجالی برای این امید وجود داشت که ممکن است طالبان تغییر کرده باشند و این‌بار حق آموزش را از زنان سلب نکنند. تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها باعث مشکلات زیادی برای دختران شد. دانشجویان زیادی ترک تحصیل کردند.

از شروع دوباره‌ی دانشگاه‌ها زیر چتر طالبان، همیشه این هراس را داشتم که دیر یا زود، طالبان دروازه‌ی دانشگاه‌ها را خواهند بست. در کنار درس دادن، کارم امید بخشیدن به دختران دانشجو بود که هر روز شاهد محدودیت‌های جدید طالبان علیه خود بودند. با تمام توان به تشویق و انگیزه دادن دانشجویان به درس خواندن و ادامه تحصیل و امید به آینده می‌پرداختم.

 روزهای نسبتا خوب دوره‌ی طالبانی درحال گذر بود. آهسته‌آهسته نقاب از چهره‌ی واقعی طالبان در حال افتادن بود. اولین شلاق بر پیکرجامعه، منع آموزش دختران بالاتر از صنف ششم بود و بعد منع سفر، بستن پارک‌ها و حمام‌ها به‌روی زنان. فهرست ممنوعیت‌ها هر روز طولانی‌تر می‌شد. تا سرانجام نوبت به بسته ‌شدن دانشگاه‌ها رسید.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

روایت زنان؛ کسی نمی‌پرسد که حال دختران افغانستان چطور است

طالبان در هرات بر برگزاری مراسم‌های عروسی در تالارها محدودیت زمانی وضع کرده‌اند

پس از این دستور، من آن زنی که صبح‌ها با نشاط آماده می‌شد و با قبول خطر امنیتی و ایست‌های تحقیرکننده‌ی امر به معروف طالبان در شهر، برای تدریس به دانشگاه می‌رفت و به دختران انگیزه می‌داد، نیستم. من دیگر یک استاد دانشگاه نیستم. بلکه زنی هستم که به اجبار خانه‌نشین شده است. سرانجام، کابوسی را که تصورش هم ارعاب می‌آفرید، به واقعیت پیوست. میلیون‌ها زن از حق تحصیل و کار بازماندند؛ حقوقی که قرن‌ها است در تمامی کشورهای جهان به‌عنوان حقوق اولیه و طبیعی زنان به رسمیت شناخته شده است.

خانه‌ی ما هم همانند دیگر خانه‌ها سوگوار است. در سوگ مرگ آرزوها و رویاهای برباد رفته‌ی من و دخترانم. همسرم هم نگران بی‌سرنوشتی فردای دخترانم است. او غمگین‌تر از من در گوشه‌‌ای می‌نشیند. برای این‌که استرس دختران را کم کرده باشم، دو روز قبل، ساعت چهار بعد از ظهر با آن‌ها برای خرید به بازارچه مکروریان سوم رفتم.

شهر، دیگر آن شهر قدیم نبود. در پیاده‌رو کوچک که یک‌طرف دکان‌ها قرار دارد و طرف دیگر غرفه‌هایی گذاشته شده، حضور قابل توجه  افراد طالبان توجهم را جلب کرد، در حالی که بیشتر مشتریان این بازارچه  زنان هستند. حضور افراد طالبان برایم حیرت‌آور بود، زیرا در این بازارچه، بیشتر کالاهای زنانه به فروش می‌رسد‌. 

چند متر پیش‌تر از من و دخترانم، یک گروه پنج نفری از افراد طالبان در حرکت بودند. انگار برای خرید آمده بودند. یکی از آن‌ها که یک مرد بیش از پنجاه ساله معلوم می‌شد، با مو و ریش ژولیده و رنگ کرده و شکم برآمده  دستش به خانمی خورد. خانم اعتراض کرد و گفت: «درست راه بروید.» فورا خودش را از راه وسط غرفه‌ها به طرف سرک زد یا بهتر بگویم، از ترس فرار کرد.

آن‌چه بیشتر از همه برایم حیرت‌آور بود، خریدهای آن‌ها بود؛ مثل چادرهای سرخ زری، چوری‌های زرق و برق و سرزدن به دکان‌های جواهرفروشی. انگار برای ازدواج با دختران محروم شده از تحصیل و آموزش به‌عنوان زن دوم، سوم و چهارم آمادگی می‌گیرند. همین کار هم از طالبان بعید نیست. از روزی که دوباره به قدرت برگشته اند، حتا رهبران شان دوئل گرفتن زن چندم با هزینه‌های چند میلیونی به راه انداخته ‌اند. این موضوع به قدری جدی است که حتا فغان ملاهیبت‌الله رهبر این گروه را هم کشیده است.

از طرف دیگر، این کابوس هم برای ما زنان دیگر دور از تصور نیست. زنی که همسرش را از دست داده و به‌عنوان یک بی‌سرپرست حتا نمی‌تواند کار کند و حامی مالی مرد ندارد، مجبور می‌شود برای زنده ماندن خود و کودکانش، خود یا حتا دخترانش زن دوم و سوم طالب شود. بدتر از این، دختری که می‌خواست مهندس یا پزشک شود، اما این آرزویش دیگر درد شده و از نظر روحی مرده است. برای او فرقی نمی‌کند که زن چندم چه کسی می‌شود.

*. اسم نویسنده مستعار است.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

پشتو English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری